
مقدمه
فرقه رجوی پس از انتقال اعضای خود از عراق به آلبانی و استقرار در اردوگاهی موسوم به اشرف ۳، بار دیگر تلاش کرد فضایی بسته و ایزوله ایجاد کند تا کنترل روانی بر اعضا را حفظ نماید. اما این بار، نسل بازماندهای از اسیران جنگی، در سکوتی سرد و در انزوای کامل، یکی پس از دیگری دچار پیری، افسردگی و مرگ شدند؛ بیآنکه اجازه دیداری با خانواده یا حتی تماسی کوتاه داشته باشند.
نگرانی خانوادههای استان البرز
در استان البرز، خانوادههای متعددی سالهاست در انتظار بازگشت عزیزان خود از چنگال فرقه رجوی هستند. یکی از دردناک ترین موارد، مربوط به مرحوم اصغر باباعلی است؛ اسیر جنگی که پس از انتقال به اشرف ۳ در آلبانی، به دلیل فشارهای روانی، عدم دسترسی به درمان مناسب و محرومیت مطلق از ارتباط با خانواده، جان خود را از دست داد. خانوادهاش، به ویژه مادر سالخوردهاش، تا آخرین روزهای زندگی در آرزوی دیداری دوباره با فرزندش بود.
همچنین، پدر و مادر مصطفی عطار، دیگر اسیر جنگی گرفتار در فرقه، در حسرت دیدار دوباره با فرزندشان از دنیا رفتند. مصطفی سالهاست که در اردوگاه بسته اشرف ۳ نگه داشته میشود و اجازه هیچگونه تماس یا بازگشتی به ایران ندارد.
اسیران جنگی؛ فراموششدگان پشت دیوارهای اشرف ۳
بسیاری از اعضای حاضر در اشرف ۳، در واقع اسیران جنگ ایران و عراق هستند که در زمان اسارت توسط سازمان مجاهدین جذب شدند. این افراد نه تنها پس از پایان جنگ آزاد نشدند، بلکه به ابزاری در خدمت اهداف فرقهای تبدیل شدند. دههها محرومیت از ارتباط با دنیای بیرون، انزوای کامل و شست و شوی مغزی مستمر، آنها را به نسلی گمشده و فراموش شده بدل کرده است.
بر اساس اطلاعات موجود، شماری از این اسیران جنگی هنوز هم در فرقه رجوی در آلبانی حضور دارند. خانوادههایشان در ایران، از جمله در استان البرز، همچنان چشم انتظار بازگشت آنان هستند.
نتیجهگیری
اشرف ۳، به جای آنکه مأمنی برای زندگی آزاد باشد، به زندانی خاموش برای نسلی از انسانها تبدیل شده که در دل اروپا، در انزوایی مطلق، سالخوردگی و مرگ را تجربه میکنند.
صدای خانوادههایی چون خانواده باباعلی و عطار، نماد هزاران ندای خاموشی است که خواهان آزادی فرزندانشان از بندهای ذهنی و فیزیکی این فرقه هستند.
ولی غفاری