
ملاقات محمد رضا گلی با برادر محمد مهدی ثابت رستمی
روز هشتم اردیبهشت 1404 برای دیدار با حسین ثابت رستمی به شهر رستم کلا بهشهر رفتیم و با ایشان در محل کارشان که مغازه پرنده فروشی شان بود دیدار کردم.
حسین ثابت رستمی با دیدن ما بسیار خوشحال شد و عنوان داشت من اخبار انجمن نجات را دنبال می کنم. پدر و مادرم بسیار پیر شده اند. برادرم محمد مهدی چرا با خانواده اش تماس نمی گیرد. مگر پدر و مادرش چه گناهی کردند؟ آنان هر روز وقتی تلفن زنگ می خورد می گویند پسرم محمد مهدی زنگ زده و یا هر کسی زنگ درب منزل را می زند عنوان می کنند فرزندم آمده است!!
مادرم طبقه بالای خانه اش را برای محمد مهدی آماده کرده، به این امید که او برگردد و سرو سامان بگیرد. مادرم حتی به ما اجازه نمی دهد وارد خانه محمد مهدی بشویم. می گوید این خانه با تمام امکانات برای فرزندم می باشد.
آیا پدر و مادری که هر لحظه برای فرزندشان دلتنگی می کنند، سزاوار این گونه برخورد های زشت و زننده هستند؟
برای آقای حسین ثابت رستمی توضیح دادم که برادر شما چنان در مغزشویی تشکیلات فرو رفته که خودش هم نمی تواند فکر کند و برای زندگی خود تصمیم بگیرد هر چقدر زمان می گذرد تصمیم گیری برای جدا شدن بسیار سخت تر می شود.
اما چیزی که از وضعیت تشکیلات مافیایی رجوی بر می آید مسئله داری اعضا می باشد و تعداد زیادی به خاطر فشار تشکیلات مجبور شدند فعلاً باقی بمانند و سازمان هم سعی می کند با شامورته بازی و وعده سرنگونی باز مغز اعضا را به کار گرفته تا هر چه در تشکیلات ماندگار و در نهایت از مرگشان ارتزاق کند.
حسین ثابت عنوان داشت من برای برادرم هر کاری باشد انجام می دهم و می دانم او روزی آگاه خواهد شد و شاهد رهایی او خواهم بود. اکنون نه من بلکه همه اعضای خانواده برای رهایی وی از تشکیلات مافیایی رجویی دست از تلاش بر نخواهیم داشت.
ایشان در پایان گفت: من از زحمات نفرات انجمن همه استانها تشکر می کنم و می دانم که همه کارشان برای رهایی افرادی مانند برادرم می باشد.
من هم این قول را به آقای حسین ثابت رستمی دادم که باز به مغازه وی رفته و با شنیدن صدای پرنده ها که بسیار دلنشین و زیبا بود گوش فرا بدهم و باشد که با سعی و کوشش وی و خانواده اش حتماً روزی شاهد رهایی برادر شان خواهیم بود.
هادی شبانی