سبد بدهکاری به برادر؛ روایت یک ابزار سرکوب ذهنی در سازمان مجاهدین خلق

مقدمه سال‌ها پیش، زمانی که هنوز در درون سازمان مجاهدین خلق بودم، واژه‌ای از دهان “نسرین” (مهوش سپهری) ، مسئول اول وقت سازمان، مرتب شنیده می‌شد. واژه‌ای که آرام‌آرام ذهن ما را احاطه کرد: “شما بدهکار برادرید!” ما بدهکار بودیم؟ به چه چیز؟ به که؟ و چرا؟ در این مقاله، سعی دارم از تجربه خودم […]

مقدمه

سال‌ها پیش، زمانی که هنوز در درون سازمان مجاهدین خلق بودم، واژه‌ای از دهان “نسرین” (مهوش سپهری) ، مسئول اول وقت سازمان، مرتب شنیده می‌شد. واژه‌ای که آرام‌آرام ذهن ما را احاطه کرد:
“شما بدهکار برادرید!”

ما بدهکار بودیم؟ به چه چیز؟ به که؟ و چرا؟ در این مقاله، سعی دارم از تجربه خودم و دیگر دوستانم در استان البرز، پرده از یکی از عمیق‌ترین شگردهای روان‌فرسای فرقه‌ای در سازمان مجاهدین خلق بردارم:

مفهوم ساختگی “سبد بدهکاری” که به شکلی مستمر از زبان نسرین به نیروها القا می‌شد. این مفهوم در دل یک سیستم القای بدهکاری روانی و معنوی به نیروها قرار داشت که ابزار کلیدی کنترل ذهن در این فرقه تروریستی بود.

ریشه‌ روانی مفهوم بدهکار بودن

در فرقه‌ها، یکی از کلیدی‌ترین ابزارها برای تسلط کامل بر ذهن و رفتار افراد، القای احساس گناه، بدهکاری و بی‌لیاقتی دائمی است. سازمان مجاهدین خلق نیز از این الگو به خوبی استفاده کرده و آن را بومی‌سازی فرقه‌ای کرده بود.
نسرین در سالن‌های اجتماعات خطاب به ما فریاد می‌زد:
اگر امروز زنده‌اید، اگر در اینجا هستید، اگر فرصت مبارزه دارید، این‌ها همه از لیاقت و بهای خون برادر مسعود است. شما حقی ندارید طلبکار باشید. شما بدهکارید!

سیستماتیک کردن احساس گناه

این احساس گناه نه تنها در کلام بلکه در عمل نیز نهادینه شده بود. به این صورت:
1. دفترچه مخصوص اعترافات روزانه
سازمان برای هر فرد دفترچه‌ای تهیه کرده بود که ما باید هر شب در آن می‌نوشتیم که “در طول روز چه لحظاتی اعتراض ذهنی، ناخشنودی، خستگی یا دل‌زدگی” داشته‌ایم.
2. نوشتن فاکت ها
این یادداشت‌ها به “فاکت” معروف بودند. ما موظف بودیم این فاکت‌ها را بنویسیم، بخوانیم و به اصطلاح “از خودمان جدا کنیم”
3. ضدارزش بودن بیان هر گونه اعتراض
هرگونه اعتراض درونی یا بیرونی به شرایط، غر زدن نامیده می شد و این یک ضدارزش مطلق بود. هر اعتراض کوچک، مساوی بود با خیانت به رهبری!
4. جلسات اعتراف‌گیری جمعی
ما فاکت‌هایمان را در جمع روخوانی می‌کردیم. نه برای درمان، بلکه برای تحقیر، برای القای شرم، و برای تثبیت این ایده که “ما کوچکیم و بی‌لیاقت”.

چرا بدهکارسازی؟ تحلیل فرقه‌ای

از منظر روانشناسی فرقه‌ای، این روش‌ها سه کارکرد اساسی دارند:
1. کنترل کامل ذهنی و رفتاری اعضا
2. سرکوب هرگونه فکر انتقادی یا احساس استحقاق
3. تبدیل رهبر به خدای بی‌چون و چرای ذهن و روان فرد
در فضای فرقه رجوی، “برادر مسعود” به جای آنکه یک رهبر سیاسی باشد، در قامت یک قدیس خون‌داده‌ی فدایی مطلق ظاهر می‌شد؛ و ما، باید دائماً با احساس گناه و بدهکاری، خود را فدای او می‌کردیم.

نتیجه‌گیری

از “فرقه‌پذیری” تا “آزادی ذهنی”

امروز که از آن مناسبات فرقه‌ای جدا شده‌ام، می‌دانم که بزرگ‌ترین مانع برای رهایی، نه زنجیرهای فیزیکی، بلکه زنجیرهای ذهنی بدهکاری القایی بود.
فرقه رجوی از ما خواست “طلبکار” نباشیم، چون می‌دانست طلبکار بودن یعنی شروع تفکر، شروع اعتراض، و آغاز رهایی.
امروز، به جای دفترچه فاکت، قلمم را برداشته‌ام تا از حقیقت بنویسم.
ما هرگز بدهکار نبودیم؛ ما انسان‌هایی بودیم با آرمان، که متأسفانه فریب خوردیم، نه مدیون یک دیکتاتور فرقه‌ای.
با احترام و امید به آگاهی نسل‌ها

عباس جعفری – جداشده از سازمان مجاهدین خلق