
در نظام بسته و بستهترِ فرقه تروریستی مجاهدین خلق به سرکردگی مسعود و مریم رجوی، مفاهیم انسانی به شکلی هدفمند و برنامهریزیشده، تحریف و به ابزاری برای مهار روانی اعضا تبدیل شدهاند. یکی از این مفاهیم مخدوششده، اصطلاحیست تحت عنوان “حفظ چهره” که در درون این فرقه نهتنها نشانهای از اخلاق یا نزاکت نیست، بلکه یک جرم تشکیلاتی تلقی میشود.
تعریف “حفظ چهره” در مناسبات تشکیلاتی
در ساختار فرقهای مجاهدین، اگر عضوی از بیان انتقاد نسبت به سایر اعضا، بهویژه در نشستهای موسوم به عملیات جاری یا غسل هفتگی خودداری کند، متهم به “حفظ چهره” میشود. این اتهام به آن معناست که فرد، بهزعم سرکردگان، چهره “رفیق” خود را حفظ کرده، او را نزد تشکیلات تطهیر کرده، و برخلاف منافع سازمان، از انتقاد صریح و تخریبی پرهیز نموده است.
در این فضای بیمار، حتی پرهیز از دروغسازی یا پرهیز از مچگیری بیاساس، نوعی خیانت تلقی میشود. به همین دلیل، اعضا گاهی مجبور بودند که حتی به قیمت ساختن فاکتهای خیالی، برای هم دیگر انتقاد بنویسند تا از اتهام حفظ چهره مصون بمانند.
تحمیل فضای سوءظن، مچگیری و دروغپردازی
فرقه رجوی با جا انداختن این مفهوم منحرف، عملاً به اعضا دیکته میکرد که هیچ رابطه انسانی، عاطفی یا حتی حرفهای سالمی در درون تشکیلات نباید شکل بگیرد. زیرا هر رابطهای که در آن کمی اعتماد، ملاحظه یا گذشت وجود داشت، از سوی سرکردگان بهعنوان “خطری برای انسجام ایدئولوژیک” قلمداد میشد.
در این ساختار معیوب، افراد تشویق میشدند که بهجای حفظ حرمت دیگران، دست به تخریب، تحقیر و حتی دروغسازی بزنند. اصطلاح “فاکت تولید کن!” در نشستها، عبارتی آشنا بود که با آن از اعضا خواسته میشد انتقاداتی ولو نادرست و ساختگی علیه دیگران بیان کنند، تا از زیر بار فشار و اتهام حفظ چهره رهایی یابند.
آسیبهای روانی و اجتماعی ناشی از این سیاست
این سیاست بیمارگونه، آثار روانی بسیار مخربی بر اعضای گرفتار در مناسبات فرقه گذاشته است. از بین رفتن اعتماد، گسترش شکاکی و دشمنپنداری، ایجاد جو ترس، اضطراب مزمن، و در نهایت انزوا و افسردگی شدید، از نتایج مستقیم این مکانیزم سرکوب روانی است.
افرادی که در معرض اتهام حفظ چهره قرار میگرفتند، در جلسات عمومی تحقیر میشدند، مورد توهین قرار میگرفتند، و با فشارهایی چون “محک زدن ایدئولوژیک” یا “طرد تشکیلاتی” مواجه بودند. این امر باعث میشد تا بسیاری از اعضا، صرفاً برای حفظ بقا، به فریب و دروغ روی بیاورند.
نتیجهگیری
“حفظ چهره” در قاموس انسانی نشانهای از ادب، احترام و بلوغ فکریست؛ اما در فرقه رجوی، این واژه به ابزاری برای توجیه مچگیری، تهمت، و خشونت روانی تبدیل شده است. هدف نهایی نیز چیزی جز انهدام کامل ارتباطات انسانی و تسلط مطلق سرکردگان بر ذهن و رفتار اعضا نبوده است.
افشای این مکانیزمهای فرقهای، رسالتیست بر دوش اعضای جداشده و دلسوزانی که سالها شاهد این مناسبات ضدبشری بودهاند. تنها با بیان صریح و مستند این واقعیات میتوان به روشنگری در برابر فرقهگرایی و سوءاستفادههای ذهنی و روانی پرداخت و گامی در راه رهایی قربانیان برداشت.
نویسنده: محمد یوسفی