آرمان واقعی یا شعار توخالی؟ – قسمت سوم

در این سری مقالات سعی کردم مشاهداتم و تجربیات سالها حضورم در مناسبات مجاهدین خلق را با جوانان نسل 3 مجاهدین خلق، آنها که به واسطه پدران و مادرشان با این گروه آشنا شده اند در میان بگذارم. خواستم سران مجاهدین نسل دیگری را در رؤیای قدرت خود نسوزانند و نابود نکنند. خواستم این جوانان […]

در این سری مقالات سعی کردم مشاهداتم و تجربیات سالها حضورم در مناسبات مجاهدین خلق را با جوانان نسل 3 مجاهدین خلق، آنها که به واسطه پدران و مادرشان با این گروه آشنا شده اند در میان بگذارم. خواستم سران مجاهدین نسل دیگری را در رؤیای قدرت خود نسوزانند و نابود نکنند. خواستم این جوانان آگاه باشند که گاه با یک تصمیم و یک قدم، راه بازگشتی نمی ماند و چشم بر هم زدنی عمر و جوانی و آمال و آرزوها و اهداف شان نابود می شود و انرژی جوانی شان قربانی مطامع قدرت طلبانه رجوی ها میگردد.

پشت پرده‌ی شعارها: واقعیت تلخ زندگی اعضای فرقه رجوی

خیلی‌ها وقتی از بیرون به فرقه رجوی نگاه می کنند، فقط شعارهای پرزرق‌ و برقش را می‌بینند:

آزادی، برابری، مبارزه با دیکتاتوری و ساختن فردایی بهتر برای مردم ایران. اما اگر پرده‌ تبلیغات را کنار بزنیم، پشت این شعارها چه می‌بینیم؟

زندگی واقعی اعضا پر از تنهایی، فشار روانی، پشیمانی و آینده‌ای تاریک است. بیایید با هم به این واقعیت تلخ و کمتر دیده‌شده نگاه کنیم.

1- اعتراف‌های دردناک جداشدگان

بسیاری از کسانی که سال‌ها در تشکیلات بودند و بعدها توانستند جدا شوند، با شجاعت از تجربیاتشان گفته‌اند:
احساس گناه دائمی بابت فکر کردن به زندگی شخصی،
فشار روانی برای اطاعت مطلق از رهبران،
ترس از تنبیه و تحقیر در جلسات موسوم به انتقاد از خود
و مهم‌تر از همه: حس عمیقِ پشیمانی از سال‌هایی که از دست رفت.
این روایت‌ها را نه دشمنان سیاسی، بلکه کسانی می‌گویند که خودشان روزی قلباً باور داشتند برای آرمان و مردم مبارزه می‌کنند. اما وقتی از نزدیک با ساختار قدرت‌طلب و بسته‌ی گروه روبه‌رو شدند، فهمیدند واقعیت با شعارها فرق دارد.

2- چرا اعضا باید از خانواده‌شان جدا شوند؟

در تشکیلات رجوی، تماس و دیدار با خانواده نه‌ تنها تشویق نمی‌شود، بلکه جرم و خیانت محسوب می‌شود!
رهبران فرقه سال‌هاست اعضا را قانع کرده‌اند که:
خانواده‌ها نفوذی دشمن هستند،
احساس دلتنگی نشانه‌ ضعف ایدئولوژیک است، و تماس گرفتن باعث سستی روحیه مبارزاتی می‌شود. نتیجه این سیاست ضدانسانی چیست؟
پدرها و مادرهایی که دهه‌هاست فرزندانشان را ندیده‌اند. فرزندانی که سال‌هاست صدای مادر یا پدرشان را نشنیده‌اند.
و مهم‌تر از همه: اعضایی که رفته‌رفته پیوندشان با هویت انسانی، عاطفی و خانوادگی از بین می‌رود. این انزوا، همان چیزی است که رهبران می‌خواهند؛ چون انسانی که تنهاست، راحت‌تر کنترل می‌شود.

3- زندگی در تله‌ی ذهنی: آزادی ظاهری، اسارت واقعی

فرقه رجوی ادعا می‌کند اعضا آزادانه مبارزه می‌کنند. اما آزادی واقعی چه نشانه‌هایی دارد؟
حق فکر کردن و پرسیدن، حق نقد کردن رهبر و تصمیمات او، و حق انتخاب مسیر زندگی.
در این گروه اما:
نقد رهبر غیرممکن است، پرسیدن «چرا» جرم است، و خروج از تشکیلات، مساوی با خیانت و حتی تهدید به ترور شخصیتی.
در واقع اعضا در قفسی ذهنی زندگی می‌کنند؛ ظاهراً آزادند، اما در عمل حتی احساسات و افکارشان را باید طبق دستور کنترل کنند.

4- چه آینده‌ای در انتظار نسل جدید هواداران است؟

به نسل سوم و چهارم گفته می‌شود: شما وارثان انقلاب و تغییر هستید.
اما اگر با چشم باز نگاه کنیم، آینده واقعی در این گروه چیزی شبیه این است:
دهه‌ها زندگی در کمپ‌هایی دور از میهن و خانواده، از دست دادن جوانی بدون دستاورد واقعی برای مردم ایران، پیری در انزوا، بدون خانه، شغل و خانواده، و در نهایت، رها شدن وقتی دیگر نیروی جوانی برای تشکیلات ندارند.
این همان سرنوشتی است که امروز بسیاری از اعضای قدیمی‌تر دارند؛ کسانی که سال‌ها پیش با همان امیدهای پاک، جذب شدند.

5- چرا این واقعیت‌ها پنهان می‌ماند؟

رهبران گروه می‌دانند که اگر نسل جدید این واقعیت‌ها را ببیند:
بسیاری از پیوستن پشیمان می‌شوند، و اعضای قدیمی‌تر ممکن است تصمیم به خروج بگیرند.
برای همین:
صدای جداشدگان را «تبلیغات دشمن» می‌نامند، هر روایت انتقادی را سانسور می‌کنند، و اعضا را از دیدن اخبار و اطلاعات مستقل محروم می‌کنند.
این سیاست، پایه‌ی بقای تشکیلات است: پنهان کردن حقیقت.

6- دعوتی برای فکر کردن

این مقاله برای تخریب احساسات پاک تو نیست؛ بلکه برای یادآوری است که:
تو سزاوار آزادی فکری و روحی هستی، حق داری از نزدیک صدای جداشدگان را بشنوی، و مهم‌تر از همه: حق داری مسیر زندگی‌ات را با چشم باز انتخاب کنی.
تو آمده‌ای برای عدالت، آزادی و ساختن؛ اما باید ببینی آیا این مسیر واقعاً به همان‌جا می‌رسد یا رهبران گروه، از شور و آرمان‌خواهی تو فقط برای قدرت‌طلبی خودشان سوءاستفاده می‌کنند؟

در پایان

پشت پرده‌ی شعارهای زیبا، زندگی اعضا پر از تنهایی، پشیمانی، فشار روانی و آینده‌ای مبهم است. این را کسانی می‌گویند که خودشان روزی در دل تشکیلات بودند.
اگر حتی برای لحظه‌ای به این واقعیت تلخ فکر کردی، همین لحظه می‌تواند آغاز بیداری و بازگشت به آزادی واقعی باشد؛
آزادی‌ای که پیش از هر چیز، در ذهن و دل خودت آغاز می‌شود.

سالاری