عملیات فروغ در سال 1367 درست در مقطع آتش بس جنگ ایران و عراق توسط ارتش خصوصی صدام (آزادیبخش) به فرماندهی مسعود و مریم رجوی سران سازمان مجاهدین خلق به وقوع پیوست. در آن شرایط این ارتش در یک راهپیمایی کودکانه با تاکتیک ستونی و کاروانی از مرز خسروی عازم تهران شد که در نهایت […]
عملیات فروغ در سال 1367 درست در مقطع آتش بس جنگ ایران و عراق توسط ارتش خصوصی صدام (آزادیبخش) به فرماندهی مسعود و مریم رجوی سران سازمان مجاهدین خلق به وقوع پیوست. در آن شرایط این ارتش در یک راهپیمایی کودکانه با تاکتیک ستونی و کاروانی از مرز خسروی عازم تهران شد که در نهایت در گردنه چارزبر در بین اسلام آباد غرب و کرمانشاه زمین گیر و سلاح آنان منهدم و عده کمی توانستند از صحنه فرار کنند و به عراق و قرارگاه اشرف برگردند.
یک سال از این فاجعه گذشته بود که سران مجاهدین برای پوشاندن شکست خود و نابودی نیروی انسانی در یک اقدام غیر انسانی با فشار و درخواست های مکرر وارد معامله ای ننگین با صدام شده و تعداد زیادی از اسرای جنگی را بالاجبار و یا با وعده و فریب آزادی به ارتش وارفته خود تزریق نمودند.
بنده خود یکی از آن اسرای نگون بخت بودم. اولین صحنه ای که به محض ورود به پادگان اشرف دیدم روبرو شدم، قرارگاهی مرده و فاقد تحرک نظامی و نیروی قبراق و سالم بود. اکثر افراد فشل جسمی و برخی هم در هم رفته و مسئله دار و خلاصه حکایت از عوارض جانبی بعد از شکستی سخت داشت.
می دانید که سازمان افراد جدید الورود چه از خارج و چه از مرز را مدتی قرنطینه و کم کم آماده می کرد تا قطره قطره با مناسبات آشنا شوند و بعد به درون مناسبات خود می کشاند تا بتوانند واقعیت را بپذیرند. اما اسیران چون سالها در اردوگاه به سر برده بودند و از لحاظ کمبود امکانات و چک شده امنیتی بودند به طور مستقیم به داخل مناسبات و قرارگاه اصلی خود بردند و ما بر خلاف تبلیغاتی که از قبل مشاهده کرده بودیم، مناسبات را 180 درجه متفاوت دیدیم.تضادها، تفاوت ها، اختلافات و مسئله داری و به شدت به چشم می آمد.
اسرای فریب خورده و مجاب شده به ماندن اجباری در سازمان در نهایت در قسمت های خدماتی و صنفی و کار یدی بکارگیری شدند.
یک روز تعدادی از اسرای جنگی که سابقه نظامی گری در کادر نیروی مسلح ایران را داشتند را خواستند و بعد از توجیه به مکانی در ضلع شمال غربی پادگان اشرف بردند که من هم در آن جمع بودم. یک دفعه با زمینی صاف به مساحت چند زمین فوتبال مواجه شدیم که اطراف آن را خاکریز احاطه کرده بود. ما را به داخل بردند که با انبوهی تانک و نفربر و انواع ادوات توپخانه ای و خمپاره ای و …. روبرو شدیم.
در قسمتی از این فضا، تعدادی ژنرال عراقی و متخصص سلاح که همه از ارتش بعث عراق بودند و در کنار آنها مهدی ابریشمچی نفر دوم سازمان در آن زمان به اتفاق یک گروه از متخصصان و مسئولین روابط فرقه ای در کنار ژنرال ها دیده می شدند که در حال تحویل گیری و موارد مربوطه بودند.
و اما نکته مهم
ما اسرا را صدا زدند و به ژنرال های عراقی نشان دادند که اینها همان اسرایی هستند که از شما تحویل گرفتیم و می خواهند با این سلاح ها تجهیز و به جنگ با ایران بروند!
یک دفعه چهره یکی از ژنرال ها درهم فرو رفت و به بقیه نگاهی کرد. او برحسب عرقی که خودش به وطن پرستی و آب و خاک و هم وطنانش داشت به مهدی ابریشمچی گفت دو روز تحویل گیری را عقب می اندازیم تا نیروهای ما آثار خون و … را از روی شنی تانک ها و بدنه تانک ها پاک کنند چون ممکن است رزمندگان شما با دیدن آن به این حقیقت که این خون سربازان ایرانی است تقابلی در درون پیدا کنند و به حس ناسیونالیستی شان بر بخورد و مسئله دار شوند.
هنوز حرف ژنرال تمام نشده بود که مهدی ابریشمچی گفت سیدی جناب ژنرال اتفاقأ ما از این خون های ریخته شده سربازان و پاسداران ایرانی انرژی و روحیه می گیریم و هیچ گونه مسئله داری و موردی ایجاد نمی کند بلکه روحیه مضاعفی برای ما می باشد که روزمره به آن خیره می شویم و انرژی می گیریم. ژنرال عراقی به طعنه گفت سید الرئیس(صدام) در مورد شما یک چیزهایی گفته بود.
ژنرال با این حرف گفت که شما چقدر بی شرف و خائن هستید.
از این نقطه عطف تعداد زیادی از اعضای قدیمی فرقه (فالانژها) در نشست ها با توجیه سران سازمان می آمدند پشت میکروفن و از اعتماد صدام به مجاهدین و حساب کردن روی مسئله سرنگونی و تحویل سلاح حرف می زدند و مستمر در صدد این بودند که این میزان وابستگی و خیانت عریان را توجیه کنند و براعضای مسئله دار فشار آورند.
آنچه که از آن فروغ و بیمه نامه کذایی رجوی ماند این بود که با خواری و خفت و کوله باری از جاسوسی و خیانت علیه هم وطنان از عراق اخراج و مابقی آن انرژی مضاعف رجوی به جاسوسی در خدمت به غربی ها و اسرائیل استمرار پیدا کرده است.
عباس کرمی


ایرانی
تاریخ : ۷ - مرداد - ۱۴۰۴خدالعنت کند رجوی ورجوی های منافق ملعون را ننگی شدند برای ایران وایرانی وچه خون دلها که شیعیان عراقی ارتش عراق از دست این جماعت بدنام بی غیرت که نخوردند تاابد خدالعنتشان کند چه خونهای پاکی که برای نوکری صدام نریختند وچه جنایاتی که نکردند یک عراقی به بنده شخصا گفت مجاهدین خلق جنایاتی مرتکب میشدند که بعثی های استخبارات ارتش عراق مرتکب نمیشد