*شنبه 4 مرداد در روز شنبه جمعاً 8 مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود: ترکیب پیچیدهای از اشتباهات رجوی در فروغ جاویدان تصمیم مسعود رجوی برای آغاز عملیات “فروغ جاویدان” در سال 1367، که منجر به تلفات قابل توجهی برای نیروهایش شد، […]
*شنبه 4 مرداد
در روز شنبه جمعاً 8 مطلب در سایت نجات درج گردید که در زیر مروری اجمالی بر تعدادی از آن ها انجام می شود:
ترکیب پیچیدهای از اشتباهات رجوی در فروغ جاویدان
تصمیم مسعود رجوی برای آغاز عملیات “فروغ جاویدان” در سال 1367، که منجر به تلفات قابل توجهی برای نیروهایش شد، ناشی از ترکیبی پیچیده از محاسبات اشتباه استراتژیک، جاهطلبی سیاسی و سوءبرداشت عمیق از شرایط حاکم بود. این عملیات که توسط ایران با نام عملیات مرصاد نیز شناخته میشود، حمله نظامی گسترده مجاهدین خلق از خاک عراق به ایران بود که هدف آن تصرف تهران و سرنگونی حکومت ایران در سه روز بود.
… ساختار داخلی و سبک رهبری مجاهدین خلق نیز در رقم خوردن فاجعه فروغ جاویدان نقش داشت. مجاهدین خلق تشکیلاتی با “رهبری مرشدگونه” بود که در آن رجوی “قدرت الهی” را در اختیار داشت و اعضا را شستشوی مغزی میداد و حتی امور شخصی آنها را کنترل میکرد. این محیط فرقهای، وفاداری بیچون و چرا را تقویت میکرد و نظرات مخالف در مورد امکانپذیری عملیات سرکوب میشد. اعضا برده تصمیمات رهبری بودند و همین امر آنها را به فداکاری برای آرمانشان ترغیب میکرد.
… تصمیم مسعود رجوی برای شروع عملیات فروغ جاویدان یک اشتباه محاسباتی فاجعهبار بود که ریشه در تخمین بیش از حد حمایت از مجاهدین خلق در داخل ایران، دست کم گرفتن قدرت حکومت ایران، خصومت ریشهدار نسبت به ایران و همسویی استراتژیک با صدام حسین داشت که در نهایت نتیجه معکوس داد. او بیش از هزار نفر از نیروهایش، شامل مردان، زنان و حتی کودک سربازانی مانند مریم قیطانی و زهیر ذاکری را به کشتن داد.
ارتکاب جنایات جنگی توسط مجاهدین خلق در عملیات فروغ جاویدان
… تصور کنید هوادار سیاه بختی که تا به حال کلاشینکوف به دست نگرفته و هیچ گونه آشنایی به تاکتیک های نظامی ندارد باید به خواسته سرکرده مجاهدین لباس نظامی بر تن کند و وارد جنگی شود که بازگشتی در آن متصور نبود. همانگونه که اطلاع دارید در تنور جنگی که رجوی در آن برهه از زمان به راه انداخت بیش از 1300 تن از اعضای این گروه قربانی هوا و هوس رجوی شدند که اکثر آنها افرادی بودند که فقط با 3 الی 4 ساعت طبق اقرارعوامل مجاهدین آموزش نظامی روانه جنگ شده بودند.
به غیر از این دسته از هواداران که در جنگ مورد نظر بیشتر نقش سیاهی لشکر داشتند، به دستور رجوی اسرای جنگی که در زندان های خود مجاهدین اسیر بودند در یک معامله کثیف البته با اهرم فشار و تهدید به اجبار، ملزم به پوشیدن لباس به اصطلاح ارتش آزادیبخش شدند و براساس روایت شاهدان عینی خیلی از اسرای پیوستی به هنگام فرار از دست مجاهدین به دستور شخص رجوی مورد هدف قرار گرفته و کشته شدند . جنایت رجوی صرفا به سوء استفاده از هواداران ساده لوح که بدون آموزش نظامی قربانی مطامع رجوی شدند و بکارگیری غیر قانونی اسرای جنگی بدون اطلاع از مقامات صلیب سرخ جهانی محدود نشد و سرکرده گروه مجاهدین از کودک سربازانی که حتی قدرت تشخیص درست و یا غلط بودن مسیرمجاهدین را نداشتند سوء استفاده نظامی کرد و خیل کثیری از نیرو های شرکت کننده که بیشتر مجذوب مغز شویی عوامل گروه مجاهدین شده بودند، قربانی خواسته های پوچ رجوی شدند…
ماجراجویی فروغ و یا دروغ جاویدان چرا و چگونه شکل گرفت – قسمت اول
بعد از اعلام آتش بس و پذیرش آن از طرف ایران، مسعود رجوی در یک بن بست کشنده ای قرار گرفت. تحلیل رجوی از روند جنگ ایران و عراق این بود که جمهوری اسلامی تحت هیچ شرایطی ظرفیت پذیرش صلح را ندارد و بنا به ذات و ماهیت آن برای ادامه بقا به جنگ و سرکوب نیاز دارد، و پذیرش صلح در حقیقت طناب دار این رژیم است. بر همین اساس و مشخصا بعد از توافق با طارق عزیز وزیر خارجه وقت صدام حسین در سال 65 تمامی نیروهایش را به عراق اعزام کرد و خود نیز در عراق مستقر گردید. رجوی که از شروع جنگ مسلحانه در سال 60 که هدف آن سرنگونی کوتاه مدت جمهوری اسلامی با پاسخ منفی توده های اجتماعی روبرو شده و با دریافت ضربات سهمگین نظامی تمامی بساط پایگاهها و خانه های تیمی او بر چیده شده بود، ادعا داشت که حضور نیروهای سازمانش در خاک عراق و تشکیل یگانهای نظامی و عملیات مشترک با ارتش صدام در نهایت تعادل به سود وی و صدام رقم خواهد خورد، و از آنجاییکه در تحلیل هایش هیچ جایی برای آتش بس متصور نبود، تمامی تخم مرغ هایش را در سبد جنگ و پیروزی قاطع ارتش عراق بدلیل حمایت های بین المللی گذاشت.
… رجوی به خاطر توهم بیش از حدش هیچ گاه فکر نمی کرد روزی در این جنگ آتش بس برقرار شود و آنها در بن بست قرار گیرند.
… یک هفته بعد از پذیرش قطعنامه 598 از طرف ایران حدود 5000 نیروی مجاهدین خلق با تجهیزات نظامی اهدایی ارتش صدام از محور غرب و از طریق شهرهای خانقین، قصرشیرین، کرند و اسلام آباد به ایران حمله کردند. هدف عملیات تسخیر تهران در 72 ساعت بود.
… رجوی میکروفن را بدست گرفت ، به نقشه بزرگ ایران اشاره کرد و با هیجان گفت در مهران گفتیم امروز مهران فردا تهران. آمدم تا بگویم آن لحظه تاریخی فرا رسیده است.
مجاهدین و مناسباتی که به سمت فرقه ای شدن رفت
… بعد از شکست در عملیات فروغ جاویدان و مطرح کردن رجوی مبنی بر اینکه شکست عملیات بر گردن نیروها میباشد و وارد شدن به بحث طلاق اجباری عملا رابطه زنان و مردان شکل دیگری گرفت و همه چیز به خواسته رجوی رنگ جنسی گرفت. در مناسبات زنان از مردان جدا شدند و میزهای غذا خوری جدا سازی شد. زنان در نشست های انتقادی و درونی خشونت بیشتری داشتند چون این خواسته رجوی بود که تا می توانید بر مردان فشار وارد کنید. زنان قدرت را در سازمان بدست گرفتند و دیگر کسی حق نداشت با زن مسئول تنهایی صحبت کند، مردان حق نداشتند در داخل خودرو کنار زنان بنشینند، پمپ بنزین زنانه و مردانه شد و انواع و اقسام دستورات تشکیلاتی برای جدا سازی زنان و مردان تولید شد .دیوار مراکز استراحت زنان بالاتر و بالاتر رفت.
دیگر مناسبات مانند گذشته نبود و رجوی کم کم در بحث های غسل هفتگی کاملا ذهن ها را به سمت مسئله دوران یا همان مسائل جنسی برد و مردان باید مسائل خود را حتی در خواب بیان می کردند. ولی جنبه شوخی این مسئله حرف زدن مریم رجوی در اروپا بود که عنوان می داشت مناسبات ما پاک ترین مناسبات در میان سازمانهای انقلابی در دنیا است…
نگاهی به زندگی روانی اعضای مجاهدین خلق
… اعضای گروه تروریستی فرقه ای مجاهدین خلق مدتهای زیادی به صورت ایزوله در اردوگاههای سازمان روزگار سپری کرده اند و هر روز و ساعتشان با برنامه هایی که از سوی تشکیلات این سازمان به آنها دیکته می شود می گذرد.
از بالاترین عضو مثل مریم رجوی تا رده های پایین همگی به صورتی سرسپرده ی تشکیلات هستند و مجبور به انجام اعمالی هستند که چارت سازمانی برای آنها تعیین کرده است و هیچگاه ذهنشان قدرت به چالش کشیدن اعمال و رفتارهایی که باید انجام دهند پیدا نمی کند و اگر افرادی این قدرت را پیدا کنند به جدایی از سازمان منجر می شود.
… متأسفانه اعضای باقی مانده در اردوگاههای مجاهدین خلق اجازه تجربه کردن خیلی اتفاقات چالش برانگیز را ندارند و به همین دلیل ذهنشان بسته می ماند و شاید حتی معنای رضایت از زندگی را هم نمی توانند متوجه شوند و ذهنی که سالهای سال در یک چهار چوب و بدون هیچ مقاومتی القائاتی را پذیرفته اکنون به سختی با چیزی به غیر از این القائات ارتباط برقرار می کند که اگر ارتباط برقرار کند چه اتفاق مبارکی برایشان می افتد…
*یکشنبه 5 مرداد
ده مطلب جدید حاصل کار روز یکشنبه سایت نجات می باشد. مروری مختصر بر تعدادی از آن ها به قرار زیر است:
فروغی که خاموش شد، روایت خیانت در تنگه مرصاد
… شعار «امروز مهران، فردا تهران» در بین نیروهای سازمان پخش شده بود. رجوی وعده داده بود تا شبِ پنجم مرداد، نماز را در میدان آزادی تهران بخوانند. با تانکهای اهدایی بعث، نفربرهای زرهی و حمایت هوایی عراق، تا نزدیکی کرند غرب پیش رفتند. اما آنچه نمیدانستند، این بود که نقشهای دیگر در راه است؛ نقشهای ایرانی.
… تنها در سه روز، بیش از ۲۵۰۰ نفر از نیروهای سازمان کشته شدند. جنازهها در کنار جادهها، سوخته و مثلهشده، دراز کشیده بودند. روایتهایی وجود دارد از تیرباران داخلی؛ یعنی شلیک نیروهای خودی به نفراتی که قصد فرار یا عقبنشینی داشتند. رهبران سازمان، از جمله مریم و مسعود رجوی، بهسرعت از صحنه گریختند و خود را به پایگاه اشرف در خاک عراق رساندند.
بعدها اسناد زیادی فاش شد که نقش دقیق رجوی را بهعنوان مهره مزدور صدام نشان داد. از تماسهای رادیویی با افسران اطلاعاتی عراق تا ارسال مختصات مواضع ایرانی برای بمباران توسط هواپیماهای عراقی. سازمان، دیگر نه یک نیروی انقلابی، بلکه ارتش خصوصی رژیم بعث شده بود. آنچه در چهارزبر شکست خورد، تنها یک عملیات نظامی نبود، بلکه فروپاشی ادعای یک نسل بود…
*دوشنبه 6 مرداد
در این روز کلاً 9 مطلب جدید بر روی سایت نجات داشتیم که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را مشاهده می کنید:
آقای رجوی دوباره سلاح تبلیغ می کنی!
… مدتی است که نوائی جدید هم از اردوی دشمن آلبانی نشین شنیده می شود و شعار “کانون های شورشی و هسته های مسلح مقاومت” را مطرح می کنند. خشونت و سلاح کشیدن و ایجاد ناامنی و آشوب، از دیرباز جزو سیاست های سازمان بوده است که هر بار نیز شکستی به شکست های مسعود رجوی افزوده است. درگیری های اوایل فاز نظامی ، بارز ترین آنها بود که شکستی بزرگ را برای سازمان رقم زده است.
… این سازمان بعد از سقوط دولت عراق ، خلع سلاح داوطلبانه شده است، سلاح را دیگر از تاکتیک ها و استراتژی های خود حذف کرده است، پوتین ها و لباس های نظامی را کنده است و کراوات و کت و شلوار می پوشند، مبارزه مسلحانه را نفی کردند، هر شکلی از خشونت را نفی کردند، این سازمان حتی رهبر نظامی خود و فرمانده ی ارتش آزادیبخش خود را گم و گور کرده است. این سازمان برای بقاء خود، رسما منش مبارزه سیاسی را انتخاب کرده است، پس هر عقل سالمی نمی پذیرد که این شعار نیمه مخفی جدید ، یعنی ”هسته های مسلح مقاومت” محلی از اعراب داشته باشد…
دم فروغی ها
… در فرهنگ و ادبیات اعضای مجاهدین خلق دم فروغی به اعضایی گفته میشود که چند روز قبل از شروع ماجراجویی احمقانه رجوی موسوم به فروغ جاویدان از کشورهای اروپایی به اشرف و برای شرکت در عملیات فرا خوانده شده بودند. یک هفته قبل از شروع عملیات اعضا شاهد ورود نفراتی به قرارگاه اشرف بودند که تا قبل از آن برایشان ناشناخته بودند. چهره های سرخ و سفید و آفتاب نسوخته، لباس های شیک و اتو کشیده شخصی و کلام فارسی شکسته آنها در اولین دیدار اذهان تمامی نیروهایی که سالیان در عراق و پادگان اشرف زندگی می کردند را بخود جلب می کرد. این افراد کوچک ترین آشنایی با سلاح و مقوله نظامی نداشتند. برخی بیش از 30 سال بود که در کشورهای اروپایی و کانادا زندگی می کردند.
… اعضای قدیمی اشرف می گفتند این بیچاره ها تاکنون کلاش به عمرشان ندیده اند و هنگام کار با کلاش نمی دانستند که موقع شلیک نباید با دست قسمت فلزی سلاح را لمس کنند بخاطر همین دستان بسیاری از آنها تاول زد و سوخت! در ساعات آخر دیگر نفرات جدید الورود حتی فرصت پوشیدن لباس نظامی و آموزش کار با سلاح را هم پیدا نمی کردند و مستقیم از اشرف به خانقین برای پیوستن به ستون های نظامی مجاهدین خلق اعزام می شدند. اما صحنه های دردناک و تراژدی غم انگیز برای دم فروغی ها در صحنه عملیات و در تنگه چهار زبر رقم خورد. جایی که گروه گروه این شور بختان در همان لحظات اول بخاطر عدم آشنایی با فنون و قانونمندی های نظامی کشته شدند.
… این چنین پرونده دم فروغی ها بسته شد. انسان هایی که در منتهای صداقت و سادگی و عشق دیدار با عزیزانشان فریب رجوی را خوردند و اینک اجساد آنها با دنیایی از امید و آرزو زیر آفتاب سوزان مرداد ماه اطراف چهار زبر پراکنده شده بود. چشم هایشان بسته شد در حالیکه چشمان نگران و باز خانواده هایشان در انتظارشان بود…
ریزش شدید نیرو – معضل رجوی بعد از شکست در عملیات فروغ – قسمت اول
یکی از معضلاتی که رجوی پس از شکست سنگین در عملیات فروغ جاویدان ( مرصاد) با آن مواجه شد، درخواست جدایی و ریزش شدید نیرو بود. گفته می شد حدود هزار نفر در آن مقطع از تشکیلات مجاهدین خلق جدا شدند. این آمار در بین اعضا پیچیده بود و تاثیر منفی در وضعیت تشکیلاتی افراد می گذاشت و خودش باعث درخواست جدایی بیشتر می شد. این موضوع آنقدر جدی شده بود که رجوی برای مهار آن در یک نشست عمومی نسبت به این خبر واکنش نشان داد و گفت “آمار هزار جداشده حرف رژیم است.” (نقل به مضمون) به این ترتیب او با چسباندن این خبر به جمهوری اسلامی، به نوعی افراد را تهدید می کرد که اگر به انتشار این خبر ادامه بدهند به عنوان کسی که خط جمهوری اسلامی را اجرا می کند با او برخورد خواهد شد.
یکی از عوامل مهم مسئله داری شکست سنگین در عملیات فروغ و ضربات کمرشکنی بود که مجاهدین خلق در آن عملیات خورده بودند. تلفات سنگین در عملیات فروغ موجب شده بود که تعداد زیادی از اعضای متاهل بیوه بشوند. بسیاری از این بیوه ها با یادآوری خاطره همسران شان در غم و ماتم بودند.
… رجوی برای جلوگیری از گسترش این فضا در ابتدا تلاش نمود تا با نشست این معضل را جمع کند. او در این نشست ها خطاب به این دسته از افراد که همسران خود را از دست داده بودند می گفت بایستی خاطره همسران کشته شده خود را فراموش کنند. رجوی خطاب به آنها می گفت “این ننه من غریبم و این شهید بازی ها را کنار بگذارید.
… هنوز چند ماه از شکست عملیات فروغ نگذشته بود که موج ازدواج در تشکیلات مجاهدین راه افتاد. موج اول مربوط به بیوه ها بود. در گام بعدی رجوی مسئولین سازمان که مجرد بودند را نیز به سمت ازدواج برد تا به خیال خود آنها را با متاهل کردن به ماندن در سازمان ترغیب نماید و مانع جدایی احتمالی آنان بشود. در این مرحله مسئولینی که همسران شان کشته شده یا از سازمان جدا شدند نیز باید ازدواج می کردند…
به مناسب ششم مرداد، سالروز فرار مسعود رجوی
رهبری که در مقاطع حساس پیروانش را رها میکند
موضوع غیبتهای مکرر مسعود رجوی در مقاطعی برای همرزمانش حساس و خطرناک بوده است، موضوعی پیچیده که مورد بحثها و گمانهزنیهای زیادی بوده است. ششم مرداد سالگرد فرار مسعود رجوی از ایران در سال 1360 است. منتقدان اغلب اقدامات او، بهویژه خروجش از ایران در آن زمان و ناپدید شدنش در سال ۲۰۰۳ را به عنوان مدرکی دال بر رها کردن پیروانش ذکر میکنند.
… پس از حملات تروریستی مجاهدین خلق علیه شهروندان و مقامات ایرنی ، از جمله بمبگذاری دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در تیرماه، دستگیری اعضای مجاهدین خلق شدت گرفت. رجوی، به همراه رئیس جمهور وقت، ابوالحسن بنیصدر، در ششم مرداد 1360 از ایران به فرانسه گریختند و اظهار داشتند که جانشان در خطر است و قصد دارند مبارزه خود علیه حکومت را از خارج از کشور ادامه دهند.
… حامیان مجاهدین خلق ادعا میکنند که فرار رهبر یک اقدام استراتژیک برای حفظ رهبری و ادامه مبارزه از یک پایگاه امنتر و جلوگیری از نابودی کامل سازمان در داخل ایران بود اما منتقدان این فرار را به عنوان رها کردن کسانی میدانند که برای مقابله با حکومت باقی ماندند و جانشان در خطر بود…
… آخرین حضور عمومی مسعود رجوی کمی قبل از حمله ایالات متحده در مارس ۲۰۰۳ بود. سرنوشت و محل دقیق او از آن زمان تاکنون ناشناخته مانده است. سازمان مجاهدین خلق، که اکنون توسط مریم رجوی رهبری میشود، ادعا میکند که او زنده و در خفا است و همچنان به هدایت جنبش ادامه میدهد…
*سه شنبه 7 مرداد
در این روز 8 مطلب جدید در سایت نجات درج گردید. در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آن ها ارائه می گردد:
ماجراجویی فروغ یا دروغ جاویدان چرا و چگونه شکل گرفت؟ – قسمت دوم
… کنکاش و بررسی استراتژی عملیات موسوم به فروغ جاویدان حاکی از متوهم بودن رجوی بود. با نگاهی به زندگی وی بخوبی می توان خود بزرگ بینی و توهم را در جای جای سخنان و تصمیم گیری های او دید، مسعود رجوی به نیروهایش گفته بود نیروهای مسلح ایران به دلیل حملات اخیر ارتش عراق از هم پاشیده است و دولت نیز به علت پذیرش آتش بس قدرت خود را از دست داده است. بنابراین کافی است ما به کرمانشاه برسیم، از همه جای ایران مردم به ما ملحق خواهند شد.
رجوی چنان در عالم تخیلات خود کار جمهوری اسلامی را تمام شده می دانست که حاضر نشد به سوالات و ابهامات اعضا گوش کند و خطاب به آنها در نشست گفت: جمع بندی نهایی در میدان آزادی! در عملیات موسوم به فروغ، نوع آرایش و پیشروی نیروهای مجاهدین خلق شبیه به تاکتیک های جنگی نبود. چند هزار نفر با ادوات جنگی در یک محور و از جاده آسفالت بسمت شهرهای غربی و در نهایت تهران در حرکت بودند. رجوی در منتهای خود شیفتگی می گفت کاری که ارتش عراق در 8 سال نتوانست انجام دهد ،به راحتی موفق به انجامش خواهند بود. بسیاری از نیروهای شرکت کننده در این عملیات فاقد تجربه نظامی بودند و حتی الفبای شلیک را هم نمی دانستند.
یک هفته قبل از عملیات تعدادی از اعضا از کشورهای اروپایی و امریکا برای شرکت در عملیات به عراق و پادگان اشرف آمدند. مسئولین مجاهدین در خارج کشور چنان ذهن آنها را شستشو داده بودند و پیروزی در عملیات را برایشان ساده کرده بودند که تعداد زیادی از آنها که طی سالیان به ایران نیامده بودند ،کوله های پر از سوغاتی و عروسک های گوناگون برای بچه های فامیل آورده بودند. به برخی که تاریخ پاسپورت هایشان در حال انقضا بود گفته بودند که پاسپورت شان توسط دولت جدید مجاهدین خلق تمدید خواهد شد. ساعت 4 بعداز ظهر دوشنبه 3 مرداد ماه 1367 نیروهای مجاهدین خلق از مرز خسروی عبور و وارد خاک ایران شدند. اولین مقاومت جدی نیروهای ایران در حوالی تنگه پاتاق صورت گرفت. سپس درگیری کوتاهی در کرند رخ داد…
یک سال بعد از فروغ در پادگان اشرف
عملیات فروغ در سال 1367 درست در مقطع آتش بس جنگ ایران و عراق توسط ارتش خصوصی صدام (آزادیبخش) به فرماندهی مسعود و مریم رجوی سران سازمان مجاهدین خلق به وقوع پیوست. در آن شرایط این ارتش در یک راهپیمایی کودکانه با تاکتیک ستونی و کاروانی از مرز خسروی عازم تهران شد که در نهایت در گردنه چارزبر در بین اسلام آباد غرب و کرمانشاه زمین گیر و سلاح آنان منهدم و عده کمی توانستند از صحنه فرار کنند و به عراق و قرارگاه اشرف برگردند.
یک سال از این فاجعه گذشته بود که سران مجاهدین برای پوشاندن شکست خود و نابودی نیروی انسانی در یک اقدام غیر انسانی با فشار و درخواست های مکرر وارد معامله ای ننگین با صدام شده و تعداد زیادی از اسرای جنگی را بالاجبار و یا با وعده و فریب آزادی به ارتش وارفته خود تزریق نمودند.
بنده خود یکی از آن اسرای نگون بخت بودم. اولین صحنه ای که به محض ورود به پادگان اشرف دیدم روبرو شدم، قرارگاهی مرده و فاقد تحرک نظامی و نیروی قبراق و سالم بود. اکثر افراد فشل جسمی و برخی هم در هم رفته و مسئله دار و خلاصه حکایت از عوارض جانبی بعد از شکستی سخت داشت.
می دانید که سازمان افراد جدید الورود چه از خارج و چه از مرز را مدتی قرنطینه و کم کم آماده می کرد تا قطره قطره با مناسبات آشنا شوند و بعد به درون مناسبات خود می کشاند تا بتوانند واقعیت را بپذیرند. اما اسیران چون سالها در اردوگاه به سر برده بودند و از لحاظ کمبود امکانات و چک شده امنیتی بودند به طور مستقیم به داخل مناسبات و قرارگاه اصلی خود بردند و ما برخلاف تبلیغاتی که از قبل مشاهده کرده بودیم، مناسبات را 180 درجه متفاوت دیدیم.تضادها، تفاوت ها، اختلافات و مسئله داری و به شدت به چشم می آمد.
اسرای فریب خورده و مجاب شده به ماندن اجباری در سازمان در نهایت در قسمت های خدماتی و صنفی و کار یدی به کارگیری شدند…
فروغ جاویدان؛ عملیاتی که رجوی در هپروت برنامه ریزی کرد
رجوی بعد از قبول آتش بس از طرف ایران دست به کار جنون آمیزی زد. او می دانست که دیگر در عراق جایی ندارد و خواست با این کار به قدرت برسد و حکومت ایران را سرنگون کند. ولی او ناتوان از درک شرایط و موقعیت جامعه ایران بود. او که هرگز حاضر نبود شکست را قبول کند و بعد از آتش بس باید پاسخگو می بود که چرا به عراق آمده و با دشمن مردم ایران پیمان دوستی بسته است و اینکه باید با سرافکندگی عراق را ترک کند خواست دست به کاری بزرگ بزند. او با دشمن مردم ایران صدام صحبت کرد و اجازه خواست که قبول آتش بس را یک هفته عقب بیندازد و گفت که طی این یک هفته او می تواند با نیروهایش به تهران برسد کاری که خود رجوی در نشست توجیه عملیات می گفت کاری که ما می کنیم یک ابرقدرت هم نمی تواند انجام بدهد و ما با این اقدام جهان را شگفت زده خواهیم کرد!
… رجوی برای فرار از قبول شکست و برای نگهداشتن نیروها در عراق عنوان داشت که عملیات فروغ جاویدان بیمه نامه ما برای ماندن در عراق بود و اثرات این عملیات بعد از شش ماه در دستگاه حکومتی ایران دیده خواهد شد و این عملیات اثرات خودش را گذاشته و شاهد سرنگونی حکومت خواهیم بود ولی اکنون بعد از گذشت 37 سال هنوز رجوی خواب سرنگونی می بیند و فکر می کند می تواند به سرنگونی خیالی خود دست یابد.
این اشتباه عملیاتی و تاکتیکی غلط رجوی باعث سوختن سازمان شد چون بعد از این شکست دیگر نتوانست کمر صاف کند و هر روز در باتلاق دروغی دیگر فرو می رود. هر سال چیزی را برای فریبکاری تولید و به خورد نیروها می دهد و با پایان سال باز دروغی دیگر و این نیروهای مفلوک هستند که باید عمرشان را به تباهی بگذرانند و اکنون باز شاهدیم که رجوی همچنان بر طبل توخالی عملیات فروغ جاویدان می کوبد و چنان بزرگش می کند که انگار به پیروزی بزرگی دست یافته است در حالی که این عملیات کمر سازمان را شکست.
البته برای رجوی این گونه شکست ها می تواند یک پیروزی باشد چون با این شیوه نیروها را نزد خود نگهداشته و از آنان سوء استفاده نموده تا نزد اربابان خود پول بیشتری بگیرد چون هر چقدر نیروی بیشتری داشته باشد می تواند قیمتش را هم بالاتر ببرد.
*چهارشنبه 8 مرداد
در این روز مجموعاً 6 مطلب دیگر روی سایت نجات قرار گرفت که در زیر مروری مختصر بر تعدادی از آنان را ملاحظه می فرمایید:
مسعود رجوی سردرگم در جنگ با اپوزیسیونها
… از نظر تاریخی، سازمان مجاهدین خلق ایران موضع سرسختانه ضد نظام حاکم علیه جمهوری اسلامی، از جمله جناحهای اصلاحطلب آن، را حفظ کرده و جناح اصلاح طلب و اصوالگرا را به عنوان بخشهای جداییناپذیر همان سیستم حکمرانی میدیده است.
… گزارشها و تحلیلها نشان میدهد که در برخی مقاطع استراتژیک، به ویژه هنگامی که به دنبال حمایت گستردهتر بینالمللی یا با هدف بیثبات کردن دولت ایران بوده است، سازمان مجاهدین خلق ایران به عنوان سازمانی تلقی شده است که پایبندی به اصول معینی ندارد. این تغییر رویکردها در راستای حرکات غیراصولی (عدم انطباق با اصول)، با هدف بهرهبرداری از هرگونه مخالفت داخلی بالقوه در راستای اهداف سازمان تلقی میشود.
… منتقدان معتقدند اصول دموکراتیکی که مجاهدین ادعا میکنند با توجه به ساختار فرقهای و دیکتاتوریشان در ابهام کامل است.
سابقه مبارزه مسلحانه این سازمان، حملات خشونت آمیز به غیرنظامیان، پناه بردن به عراق تحت حمایت صدام حسین، همکاری گسترده با مقامات آمریکایی و لابیهای ثروتمند مجاهدین در دولتهای غربی، همکاری اطلاعاتی و عملیاتی با اسرائیل و آمریکا و ادعاهای نقض حقوق بشر علیه نیروهای خودی، در ایجاد این تصور که تشکیلات مجاهدین خلق و در راس آن مسعود رجوی، اصولش نسبت به تلاش برای کسب قدرت در درجه دوم اهمیت قرار دارد، نقش داشته است…
داستان ساختگی رجوی به نام کانون های شورشی
… فرقه رجوی در طی مدت درازی توانستند توسط یکسری از شبکه های اجتماعی با جوانان (دختر و پسر) ارتباط برقرار کرده و برخی اهداف خود را پیش ببرند. مثلا چسباندن عکس در مناطق و محله های شهرهای مختلف، ساختن مواد منفجره بسیار محدود که از ترقه های متداول کمی قوی تر بود که ساخت آن ها اصلاً کار سختی نبود و در برخی مکان های دولتی آن را منفجر کرده و ایجاد رعب و وحشت می کردند. این تیم های عمدتاً یک نفره و یا دو نفره فیلم از کارهایی که می کردند گرفته و برای تشکیلات رجوی ارسال می کردند. وارد جزئیات کارهایشان نمی شوم، فقط خواستم به شما بگویم که رجوی چگونه توانست سر نیروهای خودش را شیره بمالد و به آن ها اینگونه القا کند که گویی واقعا در همه جای ایران از این اقدامات به صورت وفور وجود داشته و پشتیبانی می شود. نیروها هم که به جز حرف هایی که در تشکیلات گفته می شود به هیچ منبع خبری دیگری دسترسی نداشته و لاجرم باید دروغ ها را باور می کردند تا دلشان خوش باشد!
این گونه بود که کانون های شورشی که برای حفظ نیروهای تشکیلات ایجاد شده بود تبدیل به یک آلت تبلیغاتی در دستگاه رسانه ای رجوی شد. به قول وزیر تبلیغات آدولف هیتلر که در زمان جنگ جهانی دوم مدام به دستگاه های تبلیغاتی خودشان متذکر می شد این که :
“یک دروغ را اگر می خواهید به باور مردم برسانید مدام آن را تکرار کرده و بزرگش کنید!…”
… هر از گاهی اگر خبری می شنوید که یک کار ایذایی انجام شده و ترقه ای در شده است، به واسطه پولی است که آن یک نفر و یا چند نفر گرفته اند که بعد هم آن فریب خوردگان دستگیر شده و به فنا می روند.





































