مریم قجر (رجوی)، رهبر گروه مجاهدین خلق، طی سالهای گذشته و به ویژه در ماه های اخیر، بارها و بارها با شماری از مقامات سابق اروپایی، آمریکایی و صهیونی دیدار کرده است. این ملاقاتها که معمولا با جشن و تبلیغات گسترده همراه است، در حقیقت چیزی جز تلاش برای کسب مهر تأیید ظاهری و بهرهبرداری […]
مریم قجر (رجوی)، رهبر گروه مجاهدین خلق، طی سالهای گذشته و به ویژه در ماه های اخیر، بارها و بارها با شماری از مقامات سابق اروپایی، آمریکایی و صهیونی دیدار کرده است. این ملاقاتها که معمولا با جشن و تبلیغات گسترده همراه است، در حقیقت چیزی جز تلاش برای کسب مهر تأیید ظاهری و بهرهبرداری تبلیغاتی برای طرحهای بیپشتوانه و کماعتبار این گروه علیه مردم ایران نیست. مشاوران سابق ترامپ و نخستوزیران بازنشسته اروپایی، که قدرت و نفوذ واقعی خود را از دست دادهاند، در این نمایشها نقش مهرههای بدلی را بازی میکنند که هیچ کمکی به بهبود جایگاه رجوی و سازمان تروریستیاش نمیکنند.
یکی از ویژگیهای مهم این ملاقاتها این است که مقامات حاضر، اغلب یا کارکرد رسمی ندارند یا اینکه در حاشیه و حتی منفور در سیاست جهانی به سر میبرند و به همین دلیل ملاقات و حمایت آنها، بیشتر یک شامورتیبازی سیاسی و نمایشی است تا حمایت واقعی و جدی. برای مثال، دیدار مریم رجوی با مایک پمپئو وزیر خارجه سابق آمریکا و برخی سناتورهای جمهوریخواه از جمله روی بلانت و جان کورنین در آلبانی یا ملاقاتهایش با شارل میشل رئیس سابق شورای اروپا، هرچقدر جنجالی باشد، بیش از آنکه نشاندهنده مشروعیت سیاسی باشد، یادآور انزوای این گروه بوده است.
در این میان، شعارهای مطرح شده در طرح ۱۰ مادهای رجوی که قرار بود منجی دموکراسی و حقوق بشر در ایران باشد، در واقع پوچ و مضحک جلوه میکند. این طرح نه تنها هیچ پایگاه مردمی در داخل ایران ندارد، بلکه خواستههای آن بیش از هر چیز به خوشرقصی سیاسی برای برخی گروههای غربی شباهت دارد که بیشتر به دنبال بهرهبرداری حزبی و منطقهای خود هستند تا خدمت به مردم ایران. حتی اگر به فرض محال این افراد ردهخارج شده همچون نتانیاهو یا ترامپ هم از رجوی حمایت کنند، این مهر تائید هیچ تأثیری بر اعتبار واقعی و مشروعیت مردمی رجوی ندارد.
مسئله کلیدی که موجب شکست و انزوای این گروه شده است، عدم حمایت و مقبولیت مردم ایران است. هیچگونه مشروعیتی نه تنها در داخل کشور ندارد، بلکه با شکاف عمیقی بین این گروه و مردم روبروست. حتی اگر گروه مجاهدین خلق توانایی تصرف قدرت داشته باشد ـ که خود امری بسیار بعید است ـ با اپوزیسیونی قوی و جمعیتی بالغ بر ۹۰ میلیون ایرانی مواجه خواهد بود که در اولین فرصت حرکت علیه این حکومت خودخوانده را آغاز میکنند. این یعنی سقوط فوری.
تاریخچه فعالیتهای تروریستی و همکاری با رژیم بعث عراق نیز لکه ننگ بزرگی بر پیشانی این سازمان است که هرگز پاک نمیشود. علاوه بر این، شواهد و گزارشها درباره فساد مالی، عدم شفافیت در منابع مالی و حمایتهای مشکوک خارجی از این گروه نیز موجب کاهش اعتبارش در میان مخالفان و حتی برخی فعالان سیاسی در غرب شده است.
این واقعیت به روشنی نشان میدهد که مریم رجوی و همدستانش باید از خواب و خیال ریاست جمهوری سوری و خودخوانده دست بکشند و به جای تکیه بر حمایتهای توخالی و فرسوده، نیمنگاهی به تحولات واقعی ایران و مطالبات مردم داشته باشند. آنها باید بدانند که آینده سیاسی در ایران نه با حمایت نمایندگان رده خارج شده و بازنشسته غربی رقم میخورد و نه با نمایشهای سیاسی در پایتختهای اروپایی؛ بلکه با اعتماد و محبوبیت واقعی در میان مردم ایران است که میتوان به ساختن آیندهای بهتر امید بست.
کلام آخر این است که مریم رجوی و گروه تحت رهبریاش، هر چند تلاش دارند از دستاوردهای سیاسی ظاهری بهره برند، اما مهر تائید آنها توسط عوامل بی تاثیر و بی ربط به آینده ایران، صرفا یک روی سکه است و روی دیگر آن عدم پذیرش و تقبیح آنان توسط بخش صاحب نظر و تاثیر گذار سیاسی ایران یعنی مردم کشورمان میباشد. تنها راه نجات آنان پذیرش واقعیتها و حرکت در مسیر مطالبات عمومی مردم است، چیزی که تاکنون به آن بیتوجه بودهاند و به واسطه حمایتهای بیاثر و توخالی خارجی، از آن دور ماندهاند.
سالاری

