بررسی نقض حقوق بشر در فرقه رجوی – قسمت نوزدهم

مهران کریم دادی: شرایط در قرارگاه را طوری برای بچه های حاضر در آنجا فراهم کرده بودند که افراد مجبور بودند برای رهایی از فشار بر خلاف میل باطنی خودشان رفتار کنند و به روی همدیگر به اصطلاح تیغ بکشند. به نظر من هیچکدام از ما مقصر نبودیم اگر به روی هم تف می کردیم یا به همدیگر دشنام و فحش های آن چنانی می دادیم مسئولین سازمان و شخص مسعود رجوی مقصر و گناهکار بودند. چون همه ما وادار شده بودیم و از سر ناچاری رفتاری از ما سر میزد که واقعا اختیاری نداشتیم.

آرش رضایی: با توجه به فاکت هایی که ارائه شد پرسشی ذهن مرا درگیر کرده است وقتی از منظر و دید روانشناختی به رابطه ها و کنش و واکنش های بچه ها در قرارگاه اشرف نگاه می کنیم و تامل می کنیم به سطح وسیعی از تناقض ها می رسیم. ببینید در قرارگاه اشرف جمعی انسانی زندگی می کنند که به آن علی الظاهر افراد سیاسی گفته می شود. بالاخره مجموعه ای از افراد و انسان ها در قرارگاه سالها بود با همدیگر و در کنار هم زندگی می کردند مهران در توضیحاتی که داد تاکید کرد به شرایطی که افراد وادار می شدند تحت آن شرایط خاص و استثنایی با هم درگیر شوند و به روی هم به اصطلاح تیغ بکشند یا در نشست ها به همدیگر می توپیدند!! اصلا فلسفه نشست عملیات جاری این بود تا میان افراد مستقر در قرارگاههای سازمان در عراق بنا به دلایلی مشخص و روشن اختلاف بیندازند و افراد را همانطور که مهران اشاره کرد وادار کنند با همدیگر درگیر شوند و در رابطه ها نفرت و بدبینی حاکم گردد. خوب در ساختن این وضعیت و روابط نابخردانه همانگونه که دوستانم در این میزگرد تاکید داشتند از سوی رهبران مجاهدین عمدی در کار بود. اما پرسش این است بالاخره ما و همه افراد مستقر در قرارگاه اشرف انسان بودیم و احساسات و عواطفی داشتیم مثل نیاز به داشتن دوست، روابط دوستانه و رابطه های عاطفی و محبت آمیز، نیاز به این که کسی به شما محبت کند و شما نیز متقابلا به دیگری محبت کنید. اما با توجه به آن شرایط خاصی که به ویژه بعد از انقلاب ایدئولوژیک موسوم به طلاق های اجباری و تشکیلاتی زنان و مردان متاهل را وادار کردند از همدیگر جدا شوند و طلاق ها جاری شد نتیجه ی مشخصی که تحت این شرایط و وضعیت پیش میاد اینکه افراد برای رهایی از خلوت تنهایی های خویش و ارضای نیازهای عاطفی شان به رابطه های دوستانه و عاطفی نیاز و میل شدیدی پیدا کنند تا حداقل نیاز های عاطفی خویش را تامین کنند زیرا در موقعیتی دردناک، سخت و تراژیک که سردمداران مجاهدین برای افراد پدید آوردند نیازهای عاطفی و روانی آنان سرکوب شد. کانون خانواده امری مذموم و نکوهیده بود. داشتن روابط دوستانه بین هم جنسان با اصطلاحاتی چون ” محمل ” یا ” شعبه سپاه پاسداران ” گناهی نابخشودنی و جرمی ضد انقلابی قلمداد می گردید. خوب این وضعیت تراژیک موجبی بود تا نیازهای عاطفی افراد به همدیگر در یک فرآیند طبیعی بیشتر حس شود و وقتی شرایط برای رابطه های انسانی و عاطفی نیز فراهم نگردد طبیعی ست تعارض در افراد و سپس تقابل ایجاد خواهد شد. با توجه به فاکت هایی که اشاره داشتید این تقابل و تناقض در شما به وجود نمی آمد؟ واقعا در آن شرایط غیر معقول احساس دلتنگی نمی کردید؟ وقتی رهبران مجاهدین همه ی هم و غم شان این بود سعی کنند شما را از احساسات انسانی و عواطف بشری تهی کنند و شما را تک به تک در موقعیتی قرار دهند حتی برای گفتگوی دوستانه با همرزمان خودتان نیز در تنگنا قرار بگیرید و واهمه داشته باشید که انگ مزدور یا پاسیو شدن را به شما نزنند؟

مهران کریم دادی: در آن شرایط ما فقط به فکر حفظ بقاء خود بودیم و اینکه چگونه رفتار کنیم تا در مظان اتهام قرار نگیریم.

آرش رضایی: خوب در این شرایط غیر عادی واقعا احساس خلاء نمی کردید؟

مهران کریم دادی: آرش شما از همه کس بهتر واقف هستید در آن موقعیت سخت به ما تلقین می کردند مریم رجوی خلاء های عاطفی ما را پر می کند.

سعید باقری دربندی: ما دچار کمبود محبت بودیم.

مهران کریم دادی: تلقین می کردند همه چیز شما مریم رجوی است. هدف سازمان هم همین بود عشق شما فقط مریم رجوی و مسعود رجوی است. هدف سازمان اصلا همین بود.

آرش رضایی: اما با این عشق کذایی و القایی که نیازهای عاطفی شما در حقیقت تامین نمی شد؟ درسته؟

قادر رحمانی: در واقع تامین نمی شد. اما آنها می خواستند به ما تلقین کنند مریم و مسعور همه چی شما است.

سعید باقری دربندی: ما همه مشکل داشتیم آرش. این یک واقعیت است.

آرش رضایی: من نیز بر این باورم در آن شرایط خاص و استثنایی که از نظر هنجارهای دنیای مدرن بیشتر یک وضعیت غیر معقول و نابخردانه و تلخ تعبیر و توصیف می گردد براستی نیازهای انسان در همه ابعاد آن سرکوب و تامین نمی شد. نیازهایی که برای داشتن حالت نرمال و طبیعی و فرآیند زیست در دنیای مدرن ضروری و حیاتی بود. مایلم بپرسم شما چه راهکار و طریقی برای حل تناقض های وجودتان در آن شرایط دهشتناک داشتید؟ چگونه با این مسئله ی مهم و معضل دردناک کنار می آمدید؟

قادر رحمانی: آرش این مسئله ی زجر آوری بود شما به آن اشاره کردید و واقعا بچه ها نمی توانستند راه حلی داشته باشند. چه راه حلی؟ وقتی مثل رباط هایی بودیم که هیچ اختیاری و امکانی از خود نداشتیم.

ادامه دارد…

تنظیم از آرش رضایی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا