پیام بهزاد علیشاهی به دوستان اسیرش در قرارگاه مجاهدین

پیام به دوستان قدیمی و یاران اسیر و دربندم سلام به همه ی شما عزیزانی که در اشرف محبوسید ؛ من بهزاد علیشاهی هستم کسی که بیست سال با شما بودم ؛بیست سال به اسم مبارزه با جمهوری اسلامی وقت و انرژی و استعداد و روح و اعصاب و عمر تلف کردم. بیست سال نشست و دیگ و تیغ و جیغ و تف و بد و بیراه ؛ از نشست های عملیات جاری و به هم پریدن های بی مورد تا نشست غسل هفتگی وساختن فاکت از سر اجبار ؛ بیست سال تابستان خارکنی و تمیز کردن محوطه و نظافت و زمستان شستن سالن و تمیز کردن خیابان و بیست سال روزمرگی ؛خوردن و اطاعت و آموزشهای پوشالی کامیپوتر و دفاع شخصی و آماده شدن برای فلان برنامه و بهمان جشن. واقعا که زندگی در اشرف که به آن شهر هم میگویند چه کار بیهوده و مسخره ای است. همیشه حرفهای تکراری و تهدید و تشویقهای احمد واقف و بتول رجایی و جیغ زدن های صدیقه و کف زدن برای مژگان و آدمهای تکراری دیگر با حرفهای یکنواخت.جواد خراسان وجهانگیر و افسانه و قدرت و نادر و سیامک و زهره و پری و فرهاد و همه کسانی که میخواهند شما را همچنان در بند و اسارت و در اشرف نگه دارند ؛ به اسم مبارزه با رژیم به بهانه تعهد دادن؛ به بهانه خیانت نکردن به خلق به بهانه خون رفقایمان که همین ها خودشان بکشتنشان دادند و به هزار بهانه واهی دیگر ؛ به شما میگویند عناصر انقلاب کرده و گوهران بی بدیل و آزاده و دهها لقب دیگر اما اجازه آزادگی ندارید ؛ اجازه ندارید انتقاد کنید ؛ انتقاد که هیچ اجازه سئوال هم ندارید. اولین قانون آزادگی این است که انسان بتواند نظرش را ابراز کند ؛ حرفش را بزند.اما قضاوت کنید ؛ در سازمان اجازه اظهار نظر آزادانه هست؟ از همه اعضا به اسم مناسبات تشکیلاتی انتظار اطاعت و تملق و چاپلوسی دارند و بس. اگر اینطور نیست سئوالاتتان را بپرسید؟ بپرسید چرا باید در اشرف بمانید؟ چرا باید تعهد بدهید؟ چرا تعهد و سوگند یکطرفه است و نقش مریم ومسعود رجوی در ایفای تعهد و سوگندها کجاست؟ چرا مسعود فرارش از اشرف را بیشرمانه با هجرت پیامبر خدا مقایسه میکند اماحتی در این مقایسه ناصواب از حضور پیامبرخدا در جنگ و زخمی شدنش چیزی نمیگوید؟ بپرسید چه شد آنهمه تابلو کشیدن ها و مثلث و منشور و چه شد تحلیلهای مسعود رجوی که میگفت آمریکا به صدام حمله نخواهد کرد و حالا چه شد که گفت دولت مالکی از بین رفته و همه تحلیل های دیگرش به کجا رسید؟ بپرسید برای چه تا تعیین تکلیف اشرف باید بمانیم؟ بپرسید مبارزه ما با رژیم کجاست؟ کدام کارمان مبارزه با رژیم است؟ نمایش و رژه و تئاتر و ترانه یا علف کنی و پیاز و سیب زمینی کاشتن و حرس درختان یا نه نگهبانی و مراقبت از همدیگر؟ کدام. کار و کار و درگیری فکری و نشست و گزارش همه اش ذهن شما را درگیر میکند که حتی از خودتان هم سئوال نکنید. منتظر کدام حادثه مانده اید؟ بزرگترین طوفانهای سیاسی ایران و عراق و منطقه را در نورید ولی شما همانجا که بودید ماندید ؛ این زمینگیر شدن نیست؟. پس تأمل و تعلل برای چه؟ سازمان و مسئولانش شما را میترسانند که اگر بروید مزدور میشوید و معتاد میشوید و هزار برچسب ناروای دیگر ؛ آنها سعی میکنند که شجاعت مستقل بودن و مستقل فکر کردن رااز شما بگیرند و وانمود کنند که بدون سازمان نمیتوانید زنده بمانید. فقط همراه من سیصد نفر از سازمان خارج شدند از این تعداد فقط تعدادی کمتر از انگشتان یک دست علیه سازمانی که تبدیل به فرقه شده مینویسند و میگویند آنهم از سر درد و دلسوزی و بقیه دنبال کار و زندگی و زن و همسر و بچه خود هستند و عقاید مستقل سیاسی و ایدئولوژی خودشان را دارند چه در اروپا و چه در ایران. من در فرانسه و هلند و آلمان و بلژیک و سویس و نروژ خیلی ها را میشناسم که میگویند سیاست بد چیزی است و با وجود سن بالای چهل وپنجاه الان هم کار دارند و هم درآمد و زن و زندگی. سازمان شما را هیزم تنور جنگ افروزیش میبیند و میداند که با خرج کردن شما میتواند از اربابانش پول و امکانات بگیرد ؛ وگرنه ذره ای برای زندگی شما ارزش قائل نیست. مگر مسعود رجوی بعد از جنگ خلیج نگفت ما حساب کرده بودیم نود درصد ارتش آزادیبخش هم اگرا ز بین برود ارزشش را دارد ؛ شگفتا از این همه سخاوت و گشاده دستی برای جان انسان. بله ؛همه دوستان من و شما که از اشرف خارج شدند نه از گرسنگی مردند ؛ نه معتاد شدند و نه به اجبار کشیده شدند که مزدور و شکنجه گر شوند و یا هر داستانی که سازمان برایتان میبافد. باور کنید که خیرخواهانه میخواهم بگویم که حتی یکروز هم زودتر میتواند برای زندگیتان تعیین کننده باشد ؛ با توجه به قوانین اروپا که هر ساله تغییر میکند و با توجه به هزار مسئله دیگر حتی یکروز زودتر خارج شدن شما میتواند اهمیت بالایی داشته باشد ؛ کاش میشد مفصل تر برایتان توضیح دهم ؛ کاش میشد باهم تماس داشته باشیم که بگویم و بشنویید و بپرسید و پاسخ دهم ؛ کاش میشد با هم چت کنیم و در اینترنت همدیگر را سئوال پیچ کنیم و محک بزنیم.راستی چرا نمیگذارند؟ مگر خودشان معتقد نیستند که حق میگویند؟ پس چرا اجازه نمیدهد تا سیه روی شود هر که در او غش باشد. امیدوارم که نه به حرف من که به حرف منطق و عقل و دل خودتان خوب گوش کنید و زود تصمیم بگیرید. برایتان صمیمانه آرزوی توفیق دارم.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا