چهارشنبه, ۱۰ دی , ۱۴۰۴
افزایش تهدید، شکنجه و حذف فیزیکی مجاهدین ناراضی در ترانزیت (لیبرتی) 14 اردیبهشت 1391

افزایش تهدید، شکنجه و حذف فیزیکی مجاهدین ناراضی در ترانزیت (لیبرتی)

یکی از جداشده های مجاهدین، سخت گیری سرکردگان این گروه در کمپ لیبرتی را بسیار شدیدتر از زمان حضور در پادگان اشرف توصیف کرد و گفت: زمانی که در اشرف بودیم تناقض با سازمان و انتقاد از سرکردگان، با زندان انفرادی و شکنجه همراه بود اما ابراز مخالفت در لیبرتی مساوی با مرگ است!وی ادامه داد: از آنجا که سرکردگان فرقه قصد دارند به سازمان های بین المللی نشان دهند که اعضای این گروه موافق تشکیلات مجاهدین هستند و به اختیار خود در این گروه باقی مانده اند

حقایقی درباره جنایات و شکنجه های سران مجاهدین – قسمت چهارم 02 اردیبهشت 1391

حقایقی درباره جنایات و شکنجه های سران مجاهدین – قسمت چهارم

به اعتقاد من از همین سلاحها در زمان درگیری نفرات مجاهدین با پلیس عراق در 19 فروردین ماه سال 1389 از سوی فرماندهان سازمان استفاده شده است. فرماندهان سازمان برای کشتن برخی از نفرات خودشان از آن ها استفاده کردند تا وانمود کنند پلیس عراق دست به این کار زده است. ولی پلیس عراق نیز طی اطلاعیه ای گفت با توجه به شواهد و مستندات زیادی که دکتر های معالج مجروحان به ما ارائه دادند بسیاری از نفرات مجروح و کشته شده از فاصله خیلی نزدیک هدف قرار گرفته اند و بیشتر گلوله ها به مغز و قلب اصابت کرده است

حقایقی درباره جنایات و شکنجه های سران مجاهدین – قسمت سوم 27 فروردین 1391

حقایقی درباره جنایات و شکنجه های سران مجاهدین – قسمت سوم

صادق اهل کرمانشاه یا سنندج، عینکی و موهای سرش ریخته بود. اهل سیاست نبود. سازمان و تشکیلات مجاهدین را قبول نداشت. سال 80 در قسمت ورودی او را دیدم. بعدها به عنوان کاندید عضویت شناخته می شد. در قرارگاه 4 ارتش سازماندهی شد پس از رفتن به زمین و پراکندگی به دلیل فشارهای روحی و روانی که از سوی مسئولین زن سازمان بر وی وارد می شد و تهدیدهای مکرر و آزار و اذیت های فرماندهان مرد قرارگاه 4 در هنگام استقرار در سه راه امام ویس ـ نفت خانه و جلولا که خارج از جاده مستقر بودند در داخل سنگر با سلاح کلاش خودکشی کرد

حقایقی در باره جنایات و شکنجه های سران مجاهدین – قسمت دوم 22 فروردین 1391

حقایقی در باره جنایات و شکنجه های سران مجاهدین – قسمت دوم

شخصی به نام مهدی برائی با نام مستعار برنا که بعدها به همراه سری دوم جدا شدگان سازمان به ایران بازگشت به دلیل کنجکاوی و نگاه کردن به داخل ماشین های قسمت اداری که در حیاط پارک می شد با تاخیر یک هفته ای و پس از ما او را به پذیرش آوردند وقتی از او سوال کردم که چرا به پذیرش دیر منتقل شدی؟ گفت: مرا به ضد اطلاعات بردند و آن قدر سین جین کردند فحش و دشنام دادند و افترا زدند تا اعتراف کنم نفوذی رژیم ایران هستم آن هم به دلیل اینکه به داخل ماشین های پارک شده در حیاط نگاه کرده ام!!

جنایتی دیگر در کارنامه فرقه رجوی 22 فروردین 1391

جنایتی دیگر در کارنامه فرقه رجوی

در برنامه تلوزیونی فرقه رجوی خبر فوت بردیا امیر مستوفیان را شنیدم که همیشه شنیدن این اخبار بسیار تلخ و ناراحت کننده است. چرا نمیگویید که او بیماری قلبی داشته ولی اجازه نمیدادیم به پزشک متخصص قلب در بغداد مراجعه کند که مبادا برود و دیگر برنگردد! چرا نمیگویید که این قبیل ایست های قلبی بخاطر فشارهای روحی و روانیست که در فرقه مخوف رجوی بروی نیروها وارد میشود؟! چرا نمیگویید که این نیروها بدلیل در بدر شدن واز بس فکر و خیال در سر دارند دچار مشکلات مختلف روحی و جسمی میشوند

حقایقی در باره ی جنایات و شکنجه های سران مجاهدین – قسمت اول 17 فروردین 1391

حقایقی در باره ی جنایات و شکنجه های سران مجاهدین – قسمت اول

مارک تروریسم که بر پیشانی مجاهدین خورده است اعتراف به یک واقعیت است. مجاهدین این گروه خشن همیشه و در همه حال تروریست های واقعی هستند اگر سران مجاهدین سعی دارند به دروغ شعار مبارزه برای آزادی و عدالت بدهند اما ماهیت واقعی آنها چیز دیگری است. گروه مجاهدین در قتل و شکنجه، تهدید و ارعاب، خرابکاری و تفتیش عقاید، نقض حقوق انسانها، تجاوز گستاخانه به حریم خصوصی نفرات با پوش ایدئولوژی نقش مستقیم دارند.

نوروز در زندان رجویها – قسمت دوم 16 فروردین 1391

نوروز در زندان رجویها – قسمت دوم

درزیرمیز نسرین بلندگو و یک سیستم ارتباطی نصب شده بود. که بعدا فهمیدم مسعود و مریم رجوی دریک اتاق دیگرازطریق همین سیستم درجریان این دادگاه مستقیم قرار می گیرند. دریک لحظه گویی ازطرف مسعود رجوی خطاب به نسرین پیامی رسید که نسرین با زدن چوب دستی به میز اعضای ستاد را به آرامش دعوت کرد. نسرین ادامه داد که تو نفوذی وزارت اطلاعات هستی.ازنیروهای 9 بدر آمده ای بیا اعتراف کن و گرنه زندان ابوغریب در انتظار توست. برو فکرهایت را بکن یا اعتراف و نوشتن برگه یا زندان ابوغریب.

لحظات سال تحویل در زندان مخوف ابوغریب – قسمت دوم 10 فروردین 1391

لحظات سال تحویل در زندان مخوف ابوغریب – قسمت دوم

عید 81 فرا رسید. به اتفاق چند نفر از بچه ها در نظر داشتیم با امکانات محدود جشن سال تحویل را برگزار کنیم. ولی با مقاومت و برخورد شدید مسئولین عراقی بند مواجه شدیم. آنها به شدت با آداب و رسوم ایرانیها مخالف بودند و وقتی که به آنها پیشنهاد مراسم عید را دادیم گفتند خفه شوید.سگان مجوس (آتش پرستان).این نحوه برخورد عراقیها با سنتهایمان که برایمان خیلی ارزشمند و مقدس بودند قابل هضم نبود.

لحظات سال تحویل در زندان مخوف ابوغریب 07 فروردین 1391

لحظات سال تحویل در زندان مخوف ابوغریب

دی 80 عادل و فهیمه اروانی به سلول مراجعه و یک شلوار و یک کاپشن به من دادند.صبح یک لندکروز به محل اسکان آمد و نفر رابط استخبارات عراق ما را تحویل گرفت وحرکت کردیم. ابتدا فکرکردم میخواهند مرا به مرز ترکیه با ایران ببرند. ولی به ناگاه خودم را جلوی درب زندان ابوغریب دیدم.حدس زدم که افسرعراقی کار اداری دارد به همین خاطر از لندکروز پیاده نشدم.تا اینکه صدای افسرعراقی مرا به خود اورد گفت بیا پایین. وارد زندان شدم.

نوروز درزندان رجویها – قسمت اول 06 فروردین 1391

نوروز درزندان رجویها – قسمت اول

ما همچنان در سلول انفرادی و در ترس و اظطراب از اعدام یا زندان ابوغریب به سر می بردیم.شب تحویل سال نو فرا رسید. به دلیل تعداد زیاد نفرات و کمبود دستشویی تمام لحظات سال تحویل را درصف طویل انتظار دستشویی به سر بردیم. درصف انتظار ایستاده بودم و به گذشته خود، اینکه چه شد که سرنوشتم به فرقه رجوی کشیده شد فکر می کردم. به لحظات سال تحویل درسالهای قبل که در کنارخانواده برسرسفره هفت سین نشسته ودر انتظار اعلام سال نو بودیم.

گزارش سفر به کمپ اشرف 26 بهمن 1390

گزارش سفر به کمپ اشرف

عده ای از حاضران در مقابل کمپ نام فرزندانشان را که در کمپ ساکن هستند در دست دارند. در چند متری یکی از دربهای اصلی کمپ، ایست بازرسی ارتش عراق قرار دارد و آنان بدون مجوز از دفتر نخست وزیری به کسی اجازه عبور از این ایست بازرسی را نمی دهند. وقتی که کاروان ما به درب نزدیک شد، دهها خانواده با شعارهای”مرگ بر مسعود رجوی” و”ما خواهان ملاقات با فرزندانمان هستیم” به طرف ما آمدند.

نامه سرگشاده آقای کریم غلامی به آقای مارتین کوپلر 20 بهمن 1390

نامه سرگشاده آقای کریم غلامی به آقای مارتین کوپلر

از شما درخواست دارم بطور ویژه به وضعیت بیماران و مجروحین رسیدگی شود و وضعیت حقوقی آنها در اولویت قرار بگیرد تا هرچه سریعتر به پزشک و دارو دسترسی پیدا بکنند تا از مرگ تعداد بیشتری جلوگیری شود. من تا سال 2009 درون این فرقه بودم آمار آن روز بیش از 50 مجروح که شامل فلج و قطع عضو بود و بعد از سال 2009 طی دو درگیری و اتفاقاتی که افتاده تعداد این مجروحین بیشتر شده است.

blank
blank
blank