ما گروگان رجویها بودیم – قسمت اول

با توجه به عملکرد سازمان در طول حضورم در آنجا (اشرف) یک روز متوجه شدم که من گروگان هستم و تفاوت من با گروگان های دیگر آن است که گروگان گیر برای آزادی آنها، شرایط و مبلغی در نظر می گیرند و خانواده گروگان یا دولت آن کشور درخواست گروگان گیر ها را برآورده می کنند، اما در سازمان مجاهدین برعکس این مسئله است. رهبران سازمان برای اینکه سیاهی لشکر درست کنند و به لحاظ مالی و….. از طرف کشورهای دیگر تأمین شوند فقط برای سازمان نیرو (نفر) نیاز بود تا بتواند از آن استفاده ابزاری کنند و از آن گروگان ها بهره سیاسی ببرند، به همین خاطر سازمان با خانواده ها و یا دولت گروگان ها کار نداشت و ندارد و فقط گروگان ها هستند که باید برای زنده ماندن به خواسته های سازمان تن بدهند.
سازمان بعد از آتش بس متوجه شد که دیگر در عراق جایی ندارد به همین خاطر شروع به زمینه سازی هسته ای به نام انقلاب کرد که بتواند برای سرکوب نفرات از آن استفاده کند و این همان ابزار جنگ سرد بود که برای گروگان ها استفاده می کرد که اگر تن به خواسته های رهبران نمی داد در مراحل اول ارزیابی می کردند که آیا طرف واقعاً می خواهد برود یا اینکه خواسته تشکیلاتی دارد که با این بازی جداشدن می خواهد خواسته اش برآورده شود، بعد از ارزیابی نفر را دعوت می کردند به نوشتن گزارش، بعد از آن مرحله، برای فشار اولیه، مسئول مربوطه وارد عمل می شد تا بتواند گروگان را با احساسات مذهبی راضی کند، مرحله بعدی در صورت تن ندادن طرف به خواسته های آنها، نفر را یک مدار بالاتراز مسئول همان تشکیلات صدا می کرد تا اینکه گروگان بگوید من با صحبت های شما سازمان را انتخاب کردم و اگر قبول می کرد و تن می داد همه چیز بدون مشکل حل می شد ولی ستاره دار و مسئولان تشکیلات فرقه رجوی درنشستهای درونی گروگان را کمک آموزشی خود می کردند، فلانی را انقلاب خواهر مریم نجات داد و الان خودش می آید نقطه شروع قطع شدن خودش را با انقلاب بیان می کند.
اگر گروگان در این مرحله برای بیان می آمد وحرف های گفته شده مسئولان را تکرارمی کرد همه می دانستند که این از ترس سربه نیست،اعدام وآن فشارها ناچار شده حرف خودش را پس بگیرد و در این مرحله صدای مسئولان در نمی آمد ولی اگر طرف، همان گروگان قبول نمی کرد فشار از طرف مسئولان بیشتر می شد تا با تهدید بتوانند طرف را در آن سیاهی لشکر حفظ کنند و اگر گروگان پوست کلفت بود و این مرحله را هم رد می کرد مسئول مربوطه با جمعی از نفرات ارشد سازمان گروگان را به نشست دعوت می کردند و در آنجا گروگان تهدید اساسی می شد. بعنوان مثال: به نفر می گفتند اگر بخواهی در این مرحله از سازمان جدا شوی برای سازمان دو راه حل وجود دارد یکی اعدام تو و دیگری سربه نیست کردن تو می باشد. نام اعدام، اعدام انقلابی بود که رجوی آموزش آن را به همه داده بود ومثل آورده بود که در زمان حزب کمونسیت در درون تشکیلات چنین اعدام هایی رسم بود و می کردند. اگر طرف حکم اعدام خود را امضا می کرد راه دیگری وجود داشت یعنی از مرحله خیلی پیچیده عبور می کرد، بعد از آن گروگان را به محل اسکان مرکزی، همان زندان انفرادی که در24ساعت نیم ساعت هوای آزاد داشت و اگر چنانچه گروگان اعتراض می کرد، می گفتند نگهبان نداریم باید منتظر باشی تا حکم اعدام تو ابلاغ شود. اگر گروگان می توانست از این مرحله عبور کند برای او خوب بود، یعنی از یک مرحله سخت عبور کرده است. اما از این مرحله در آن زمان از 100 نفر یک نفر عبور می کرد که درمرحله بعدی به سراغ مرگ می رفت که باید 3 سال در اشرف می ماند و 8 سال هم گروگان زندان ابوغریب می شد. قانون این بود که گروگان گیرها، گروگان ها را غیر قانونی به قلعه اشرف می آوردند تا بتوانند بیشترین سود را داشته باشند.
اگر گروگان ها قانونی به عراق می آمدند آن موقع زندان نداشتند و برای غیر قانونی وارد شدن به عراق باید قیمت آن را گروگان به سازمان پرداخت می کردند و در آن صورت برای گروگان یک مشکل اصلی وجود داشت و آن مرحله سربه نیست شدن آن بود و یا اینکه در زندان گروگان را وادار به خودکشی می کردند. ما گروگان های دوران جدید نیستیم، قبل از ما هم در فرقه ها اینگونه گروگانگیری ها وجود داشت اما آنها قدم در دنیای آزاد می گذاشتند و از دست گروگان گیر ها فرار می کردند و اگر گروگان زرنگ بود از یک شهر به شهر دیگر اقامت می کرد تا سران فرقه ها آنها را حذف فیزیکی نکنند اما در فرقه رجوی گروگان راه به دنیای آزاد نداشت و باید تن به خواسته رجوی می داد و یا دو راه را در جلو خود می دید یک سربه نیستی و دوم، راه زندان ابوغریب بود.
ادامه دارد… سیروس

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا