ملاقات پشت دیوار اشرف – قسمت سوم
چرا وقتی مریم رجوی در فرانسه دستگیر شد، همه باید در اشرف تک تک درخواست خودسوزی میدادند، اما اکنون که سی و چند نفر در عراق کشته شدند و خیلی ها زخمی شدند و بقیه نیز در معرض انواع خطرات هستند، چرا مریم و سایر شورایی ها حتی حاضر به اعتصاب غذا هم نشدند؟! چرا وقتی یک شخصیت سیاسی از شورایی ها به اشرف برای همدردی نیامدند؟ فقط از دور همه، ای وای و بیداد می کردند؟ بنظر شما این صحنه مسخره نیست؟
تاملی بر نقطه نظرات جدا شدگان مجاهدین پس از سفر به اشرف – قسمت ششم
مجاهدین اهل گفتگو نیستند این اثبات شده است سالها ما در اشرف بودیم و میدانیم سران مجاهدین حتی حاضر نیستند با نیروهای خودشان که منتقد یا متناقض به خط مشی، ایدئولوژی و رهبری سازمان شده اند وارد گفتگو شوند آنها فقط سعی دارند از زور و فشار استفاده کنند.
محسن انصاری هم به قربانیان فرقه رجوی پیوست
هرچند محسن رفت وبنظرم راحت شد وبه آرامش رسید ولیکن نگران سایربیماران وخیم درپادگان اشرف هستم که دوبل شکنجه روحی و روانی و جسمانی متحمل میشوند ودرهمین فرصت ازدولت عراق ومسولین عراقی حفاظت اشرف مجدانه می خواهم که بخاطرزدن تودهنی به سران سازمان کما فی السابق به این طیف ازاسرای دربند پادگان اشرف توجه ویژه داشته باشند و بطور اورژانس واضطراری تحت پوشش اطبای بیمارستان بغداد قراربدهند تا سیه روی شود هرکه دراوغش باشد.
زجر کش کردن بیماران، مسیری که رجوی های شارلاتان از زمان صدام پیمودند
مگر محسن انصاری تا قبل از اینکه دولت جدید عراق کنترل اشرف را دست بگیرد پناهنده فرانسه نبود؟ چرا تا آن زمان با آنکه به اعتراف خودتان می دانستید بیماری صعب العلاج دارد او را به خارج از عراق نفرستادید؟ چرا در آن زمان خودتان و یا هیچ یک از مسئولین فرقه و شورایی های خارجه نشین و جیره خوارتان این موضوع را یاد آوری نمی کردید که این فرد و امثال او پناهنده هستند و می توانند به خارج از عراق بروند؟ چرا در آن زمان گفتن این گونه حرف ها جرم محسوب می شد؟
خاطره ای از ماه مبارک رمضان در فرقه رجوی!
صورت مسئله نشست این بود که چرا روزه نمگیری و چرا در مقابل نفرات جدید الورود روزه خواری می کنی و آنها را تشویق می کنی که روزه نگیرند. در جواب به آنها گفتم از دُکتر خسرو سئوال کنید. در جواب گفتند این حرفها قابل قبول نیست به نوعی داری در مناسبات ما سم پاشی می کنی احکام ما به ما حکم می کند بزور هم که شده بایستی روزه را گرفت
سرانجام دیوار هر دیکتاتوری فرو خواهد ریخت – قسمت سوم
بعد از 19 فروردین رجوی به خیال خام خود برای در هم شکستن مقاومت و روحیه خانواده ها شیوه ضد انقلابی دیگری را در پیش گرفت و به افراد خودش دستور داد تا با سنگ و تیر و کمان و قلاب سنگ به خانواده ها حمله کنند که حتی تعدادی از خانواده ها زخمی شده اند ولی جالب این که هرگز دست به عکس العمل نزده و همچنان به فعالیت خود یعنی آزادی عزیزانشان ادامه می دهند چون خوب فهمیده اند که این خواست فرزندانشان نیست
گفتگوی اعضای جدا شده مجاهدین درباره ی ترفندهای سران مجاهدین ـ قسمت یازدهم
جالب است وقتی شما می خواستید بعد از ده سال از اشرف خارج شوید و به ایران بازگردید فهیمه اروانی و سایر مسئولین سازمان به شما می گفتند به ایران نرو ما فرزندت سعید را به اشرف خواهیم آورد!! بازی با احساسات یک مادر محروم کردن او از فرزندش و محروم کردن فرزند از مادرش برای ده سال و بعد بازیچه قرار دادن احساسات یک مادر از نظر مسئولین سازمان اصلا مهم نبود آنها برای رسیدن به هدفشان انسانیت را زیر پا میگذارند. این مسائل واقعا ناراحت کننده است.
غار مجاهدین
رهبری با ساختن غار برای خود و اعضایش، کار را برای خود آسان کرد. پیروانش که در تاریکی نشسته اند، نمی توانند ببینند و بدانند که رهبر در زیر زمین مشغول چه بازی و چه کارهای نامشروعی است. پیروانی که نمی توانند ببینند و بدانند که بیرون از غار، دنیا به کجا رسیده و به کدام سمت در حرکت است. پیروانی ناآگاه و جاهل و عادت کرده به تاریکی، که تنها راه نجات خود را منوط به نجات دیگران می دانند.
مسعود رجوی، آخر پلیدی و فساد اخلاقی
نکته درست و به حقی که در صحبتهای خانم بتول سلطانی خیلی توجه مرا جلب کرد اینبود که: آن روی دیگر فساد اخلاقی و کثافات درون ذهن و اندیشه مسعود رجوی، فشار روحی و روانی بود که بدستور وی بروی کادرها و نیروهای خود خصوصا کادرهای مرد در مقر اشرف وارد میشد. او حتی نگاه کردن و صحبت کردن مردان با زنان را بصورت تکی ممنوع اعلام کرده بود ولی در پشت پرده، خود مشغول انجام کثیف ترین و زننده ترین کارهایی بود که در هیچ دین و آیینی و در هیچ جامعه ای پذیر فته و مشروع شمرده نیمشود!
شناخت فرقۀ رجوی
این برای من آغاز یک دردسر بزرگ بود. یکی از روزها برای یک کار تعمیراتی به محل کار وی که ابوالفضل قنادی نام داشت رفتم. و چون در آنجا کسی هم نبود با او سلام علیک کرده و احوالپرسی نمودم. بعد از اتمام کارم به سالن غذاخوری رفتم که در آنجا فرمانده ام مرا صدا زد و با رویی خوش و حالتی دوستانه گفت چند دقیقه ای با من کار دارد و بعد پرسید که با ابوالفضل چه صحبتی کردی و او راجع به چه چیزی با تو صحبت کرد؟!!!
میزگرد نقد مناسبات حاکم بر قرارگاه اشرف – قسمت چهل و چهار
مسئولین سازمان ترفند خاصی را بعد از هر بحث و نشست بکار میبردند در یک سر فصلی بعد از طرح بحث برای مثال خانم مرضیه نظرش را می گوید بعد سعید و یا ناصر حرف میزنند و مسئولین می گفتند گزارش کتبی بنویسید و جمعبندی از گزارش های افراد می کردند و بعد کلمه یا اصطلاحی را ابداع می کردند و نتیجه گیری می کردند که به غیر از بحث علی الدوام دیگر هیچ راه حلی جواب نمی دهد؟!!
خاطرات قادر رحمانی عضو سابق مجاهدین – قسمت دوازدهم
مسعود رجوی یک بلوف زن تمام عیار است او تمام توان خود را بکار گرفت و از نفرات مشخص کمک خواست که نگذارید افراد خواهان خروج از مقرهای سازمان در عراق خارج شوند او در نشست گفت: جواد باغبان می خواهد از اینجا برود او نادان است خواهرش شهید شده است. خودش این همه نقطه مثبت دارد چرا می خواهد برود، آیا این سوال منطقی نیست که به ذهن افراد بزند کسی که می خواست ارتش را منحل کند چرا از خروج داوطلبانه افراد از اشرف واهمه دارد؟