روند انحطاط و پوسیدگی دار و دسته ی رجوی
رهبری عقیدتی مجاهدین و سایر سران کلیدی فرقه، تبحر و مهارت خاصی در وارونه نمایی مفاهیم دنیای مدرن و مخدوش کردن آرمان های متعالی و انسانی و مبارزاتی دارند. شخص است هر جریان و پدیده ی انسانی، اجتماعی و سیاسی اگر در مسیر تدارک بهزیستی انسانها گام بر ندارد و یا با قانونمندیهای حاکم بر تحولات تاریخی و اجتماعی سازگار نگردد به لحاظ ماهوی دچار دگردیسی و سپس روند انحطاط خویش را استارت خواهد زد.
مارک زدن رجویها به اعضاء برای خلاصی از آنها
رهبران فرقه رجوی به جدا شده ها مارک می زنند تا جلوی ریزش در قرارگاه جدید عراق (کمپ اشرف) را بگیرند و درخارجه هم برای هواداران مظلوم نمایی کنند که حکومت ایران در صدد ضربه به سازمان است. به همین خاطر چند اصطلاح به کار می گیرد و یا در نشریه داخلی این فرقه اسامی را می آورد که اینها نفوذی و یا بریده مزدور و یا طعمه وزارت اطلاعات بودند.
شهر بازی اشرف، ثمره دست و پا زدنهای مجاهدین
در خبرها آمده بود که اردوگاه اشرف قرار است به شهر بازی تبدیل گردد! دیدم که دولت عراق چه تصمیم درستی را اتخاذ کرده است. واقعا با امکانات کوچکی که در آنجا طی سالیان رنج و تلاش افراد آنجا بدست آمده تنها ارزش شهر بازی شدن را دارد. روزگار را ببینید کسانی که در آرزوهایشان فکر رسیدن به حکومت یک کشور بزرگ را داشتند بعد از 23 سال ماندن در آنجا یعنی از سال 65 تا امروز تنها توانسته اند یک شهر بازی درست کنند!
در اشرف چه خبر؟
وقتی پای صحبت رهبران این فرقه بنشینی طوری صحبت می کنند که فکر می کنی از دنیای امروز صحبت می کنند و همیشه رهبران فرقه طوری تمرین می کنند که وانمود کنند آگاه ترین مردمند آیا اینها یک آدمهای بخصوصی هستند؟ نه، آدمهای بخصوصی نیستند چرا! چون آنها در درون تشکیلات به نیروها القا می کنند که شما نیروهای آزادی بخش هستید، اما نیروها اجازه ندارند با خارج از دنیای خود یک ارتباط داشته باشند.
جان ده ها زن دراسارتگاه اشرف درخطر جدی است
افشای این رازهای وحشتناک و تاسف بار از جانب افراد نامبرده باعث شده است که جان این زنان درآستانه جمع شدن اسارتگاه اشرف باخطری جدی مواجه شده گردد _ لذا باتوجه به سابقه خشونت بار تروریستی سران این گروه بیم آن می رود تا این زنان مورد تجاوز جسمی قرارگرفته درراستای ازبین بردن علائم جنایت بعنوان شاهدان زنده این عمل ضدانسانی بوسیله مرگ های مشکوک توسط شکنجه گران این گروه مورد حذف فیزیکی قرارگیرند
گفتگو با آقای سیامک حاتمی – قسمت چهاردهم
بعد پروژه خوانیها و نوشتن فاکتها و اعتراف به اشتباهات و خطاها شروع شد. این مرحله واقعا خیلی سخت و ناراحت کننده برای اغلب نیروها بود. باید 100% این پروسه را طی می کردی و بر علیه خودت می نوشتی. فقط مجاز بودی اشکالات، انتقادات و نظرات را در برگه بنویسی و برای مسئول بالاتر بگویی. بدین صورت که نشست بصورت لایه ای در FM برگزار می شد فاکت ها را نفر می خواند. اسامی را مهناز می گفت. صمد کلانتری و زنان F قرارگاه و مسئولین برادر هم در نشست بودند. نفر، فاکت های خودش را می خواند. کارهای نکرده اش را می گفت؟!!
لحظات ورود به وطن از دید یک جداشده از مجاهدین
بعد از مدتی ما را از تیف به فرودگاه بغداد منتقل کردند تا به ایران بیاورند در مسیر به همدیگر می گفتیم که این شاید آخرین باهم بودن ماها باشد و دولت ایران ما را زندانی کند و به خانواده هایمان هم خبر ندهد که الان در کجا هستیم بعضی ها به شوخی می گفتند و بعضی به جد. اما بعد از 5 سال حضور در کشور تا امروز نه کسی را دستگیر کرده اند و نه کسی هم از ما سوال کرده در این چند سال کجا بودید و چه کار می کردید
مناسبات حاکم بر اشرف از زبان مکی رفیعی
مجاهدین چقدر به ما دروغ می گویند و چقدر ادله کذب می آورند.شاید این مسئله برای شما عادی است ولی برای من که جدیدا به ایران آمدم اصلا جدید نیست که در این 2سال اینقدر از این حرفها برای ما و در گوش ما می خوانند که بیا وببین.اگر می خواهم از این بریفها بنویسم خودش یک کتاب و کتابها است.همینقدر می گویم که چنان با آب وتاب بریف داخله و اجتماعی را می خوانند که بعضا حضار گریشان میگیرد
از اسیری جسم تا اسارت ذهنی – قسمت دوم
وقتی که پدرم بعد از 18 سال اسارتم به نزدم در قرارگاه آمد و او را دیدم، تازه به این نقطه رسیدم که هنوز در ایران کسی و جایی را دارم که می تواند مرا از آن منجلاب در آورده و بسوی زندگی و خانواده برگرداند و به همین دلیل تصمیم گرفتم که قاطعانه از فرقه جدا شوم علی رقم این که ممکن بود که برخوردها و درگیری هایی با آنها داشته باشم
از خاطرات اکبر محبی عضو رها شده از مجاهدین – قسمت سوم
میگفتند که انهایی که در انجمن نجات کار میکنند اطلاعاتی هستند و خانواده ها را شکنجه میکنند و مشتی مزخرفات دیگر که حقیقتا ما هم تحت تاثیر قرار میگرفتیم. هرچند خودم انتخاب کردم که فرار بکنم و به نزد خانواده ام وبه وطن برگردم شما باور نمیکنید وقتی به گیلان آمدم و میخواستم در داخل انجمن نجات خانواده ام را ملاقات بکنم وقتی در ورودی ساختمان تابلوی انجمن نجات را دیدم بجد ترسیدم و وحشت کردم و این از آثار القائات مناسبات فرقه کثیف رجوی بود.
خاطرات اکبر محبی عضو رها شده از مجاهدین – قسمت دوم
سال 82 برادرم به اتفاق سایر خانواده ها با هزار و یک مشکل به دیدار من به پادگان اشرف آمد.قبل از دیدار سران سازمان همه ما را جمع کردند و خواستند که به دیدار خانواده هایتان نروید چرا که آنها از وزارت اطلاعات هستند و میخواهند شما را به ایران ببرند و به کشتن بدهند. ما تعجب میکردیم که مگرمیشود برادر و یا پدر و مادرمان با دست خودشان مارا تحویل ایران بدهند تا بمیریم
از اسیری جسم تا اسارت ذهنی – قسمت اول
از بدو ورود به اشرف با دیدن سیم خاردار و سیاج اولین تناقض به ذهن ها زده که انگار وارد اردوگاه دیگری شدیم ولی با توجه به فشارهای طاقت فرسای اردوگاه های عراقی و بر خورد های منافقانه و صمیمی و فریبنده مسئوولین فرقه ما نیز خود را این جوری قانع می کردیم این جا هر کجا که باشد با جماعت ایرانی هستیم و ما را درک می کنند و مطمئنا بهتر از صدامی ها هستند و شاید هم راهی برای فرار مان به ایران باز شود غافل از این که این اسارت آغاز یک اسارت 20 ساله دیگر بود