به مناسبت درگذشت محسن حمزه لوئیان در کمپ مجاهدین خلق
خبر فوت محسن حمزه لوئیان من را به زمان حضورم در عراق و مجاهدین خلق برد. چهار سالی با محسن در یک مقر بودم. او متاهل بود و همسرش شمسی آنجفی بود. یک فرزند داشتند بنام فرهود که در جنگ خلیج همراه با کودکان دیگر به خارج از عراق فرستاده شد. فرزند محسن را به […]
مخالفت مجاهدین خلق با تفریح و زندگی آزاد در کنار خانواده
زندگی چقدر شیرین است، آنهم در کنار خانواده. با دوستمان فاضل فرهادی از رهایافتگان فرقه رجوی، همراه با خانواده تصمیم گرفتیم به گردش و تفریح برویم. با شادی مردم در کنار خانواده هایشان، من و فاضل هم خود را در این شادی شریک می دیدیم و احساس شادمانی داشتیم و در کنار خانواده احساس خوشبختی […]
در کنار خانواده ام زندگی را زندگی می کنم
سال 66 آغاز دوران اسارت من بود. از اسارتی به اسارت دیگر. من فواد بصری در سال 1366 توسط سازمان مجاهدین خلق در جبهه جنگ میان عراق و ایران به اسارت در آمدم. اسارت به خودی خود مشقت بار بود و طاقت فرسا. از طرف دیگر سازمان مجاهدین هم تمام تلاش خود را در جذب […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت بیستم و پایانی
در قسمت قبل اشاره کردم که با سازماندهی جدید افراد می خواستند به زعم خودشان ریشه محفل ها را بسوزانند. حکمت مرا در سالن غذا خوری دید و گفت: انتقالت به مقر جدید کمی عقب افتاده است، ولی آمادگی اش را داشته باش. به او گفتم چند روز دیگر بایستی بروم؟ در جواب گفت: به […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت نوزدهم
در قسمت قبل به جشنی که به مناسبت آزادی مریم رجوی برگزار شد، اشاره کردم. مریم رجوی پیام داد: بزرگترین پیروزی را کسب کردیم. رجوی همیشه خودش را در نقطه پیروزی می دید ولی برای ما سئوال شده بود چرا همیشه شکست می خورد! نشست های جدید در مقرها استارت خورد. نشست های مضحک و […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت هجدهم
در قسمت قبل اشاره کردم که بعد از پیام رجوی همه متناقض شده بودند. پچ پچ بین نفرات زیاد شده بود. به همدیگر می گفتیم یعنی چی که بایستی سلاح را تحویل دهیم؟! ناگفته نماند از ته دل خوشحال بودیم که آمریکا می خواهد تمام سلاح ها را تحویل بگیرد. زودتر تعیین تکلیف می شدیم. […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت هفدهم
در قسمت قبل اشاره کردم که بعد از نشست طعمه کینه افراد نسبت به شورای به اصطلاح رهبری بیشتر شد. برگزاری نشست ها کمتر شد و نشست های سیاسی برگزار می گردید. از طرفی نگهبانی ها را بیشتر کردند. در آن زمان ائتلاف آمریکا عراق را تهدید به جنگ می کرد و خواهان سرنگونی صدام […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت شانزدهم
در قسمت قبل از بد شانسی خودم گفتم که من را سوژه کردند و گفت فؤاد بلند شو، فرزانه گفت پرونده تو آنقدر سیاه است که نمی شود پرونده ات را باز کرد! فکر کردی از کارهای تو در مقر ناآگاهیم؟ با چه کسانی در مقر محفل داری؟ نام آنها را ببر، خراب کاریهایت در […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت پانزدهم
در قسمت قبل تا آنجا گفتم که به دلیل وضعیت حاکم بر مقر، قرار شده بود نشست هایی با حضور زهره قائمی برگزار شد. ب یک روز از کنار ستاد در مقر موزرمی تردد داشتم، از اتاق زهره قائمی سر و صدا می آمد، کنجکاو شدم ببینم این سر و صداها چیست! زهره قائمی با […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت چهاردهم
چنانچه در قسمت قبل گفتم رجوی در نشستی که برگزار شده بود، گفت: کار عظیمی در پیش داریم. مسئولین شما توجیه هستند. مریم به من گفت نشست عمومی برگزار کن و همه را توجیه کن. در ادامه گفت هیچ کس برای نظر دادن پشت میکروفون قرار نگیرد. در آخر نشست اگر فرصتی بود هر کسی […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت سیزدهم
در قسمت قبل به نشست حوض اشاره داشتم و روایت کردم که رجوی در نشستی که برای ما تشکیل داده بود گفت اینجا حوض شماست. هر کسی می خواهد پاک شود در حوض بایستی خیس بخورد و پاکیزه و انقلاب کرده ی مریم، به اشرف برگردد. این هم یکی از شگردهای کلاه برداری رجوی بود! […]
زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت دوازدهم
در قسمت قبل اشاره کردم که مرا در یگانها سازماندهی نمی کردند و علت را بیان کردم. همان روزها بود که در شام دست جمعی، خبردار شدم که یکی از خانم های مسئول در مقر ما را به جرم ارتباط با یکی از مردها گرفته بودند. من خیلی تعجب کردم. دوستی که موضوع را برایم […]