خاطرات دوران اسارت در کمپ امریکایی ها – قسمت سیزدهم
امروز بعد از سالیان توانستم با خانواده دایی ام صحبت کنم. آنها شوخی میکردند و به ما میگفتند که شما مثل پتروس فداکار هستید با این تفاوت که پتروس معروف شد و شما ها از یاد رفته اید. خیلی جالبه که خانواده ای ما هم در گذشت زمان ما را از یاد برده اند.
شناخت نسبت به مناسبات مجاهدین
پس پله اول برای عملیاتی شدن را با فعال بودن در عملیات جاری طی می کنید. مرحله بعد باید فعال و مدافع مناسبات باشید. در این مرحله باید هرگونه حرکت، حرف و محبت و نگاه را گزارش کنید و مهم نیست که خودتان چه می کنید چون نفر بعد کارهای شما را گزارش می کند.
خاطرات دوران اسارت در کمپ امریکایی ها – قسمت دوازدهم
شب هنگام سرهنگ Woodside نفراتی را که خانواده درجه یک یا پاسپورت خارجی داشتند را صدا کرد وی اظهار خشوندی کرد که کار این نفرات روبراه می شود. مترجم وی زنی ایرانی است به نام عسل که مثل خواهران شورای رهبری تمایل زیادی به اعمال هژمونی دارد و گفته که بحث سیاسی در کمپ ممنوع است.
مجاهدین و بی هویت کردن اعضاء
اگر مسعود و مریم رجوی در رسیدن به آرزوهایشان به مصداق شتر در خواب بیند پنبه دانه هستند ولی در خرد کردن، بی هویت کردن و بی امید و بی آینده کردن اون بچه هایی که در تلویزیون مصاحبه می کنند موفق هستند.
شاهدان زنده
امید پارس عضو سابق مجاهدین به تازگی موفق به خروج از عراق شده است وی ضمن انتشار روزشمار دوران اسارت خود در کمپ تیپف همچنین بخشی از مشاهدات و تجربیات دردآور خود، از درون روابط فرقه ای مجاهدین در قرارگاه اشرف را نیز جهت اطلاع ایرانیان آزاده منتشر می نماید.
خاطرات اسارت در کمپ امریکایی ها – قسمت دهم
سلسله خاطرات زیر که توسط کانون آوا تدوین و منتشر میگردد با همکاری یکی از اعضای جدا شده از فرقه رجوی می باشد که بعد از اعلام جدایی از سازمان مجاهدین در سال 2003 به کمپ امریکائی ها در مجاورت قرارگاه اشرف (واقع در شمال بغداد) منتقل شد و به مدت 5 سال در زیر چادر بسر برده است.
معرفی انقلاب
جالب ترین داستان برای خانم معلم بحث رهایی زن است، وقتی برایش تعریف می کنم که چه بهایی برای رهایی زن پرداخته ایم دلش را می گیرد و چنان می خندد که بیا و ببین. بنده خدا باور نمی کند که آدمهای مبارزی با 20 سال سابقه زیردست یک دختربچه قرار بگیرند برای اینکه ارزشهای مردسالارانه اشان از بین برود و جالب اینکه خانم معلم می گوید انوقت باید سالها با توهم و خود بزرگ بینی اون زن جنگید و من مجبورم که دوباره از انقلاب دفاع کنم.
خاطرات دوران اسارت در کمپ امریکایی ها – قسمت نهم
آمار ایرانی ها مثل بازار بورس بالا و پائین میشه، هر شایعه ای که می سازند روی تصمیم گیری ها تاثیر داره. عکسهایی که آمریکای ها روی تابلو گذاشته اند تاثیر مثبت داره. چهره بچه ها خندان و نرمال وقتی که دارند سوار اتوبوسهای ایرانی می شوند.امشب حقوق دادند. وقتی من اعتراض کردم که پولم کم شده، افسر مربوطه ساعت کار را حساب کرد وقراره که ماه بعد پول را اضافه کنند. در ضمن ما خریدن تلویزیون را منتفی کردیم چون شایعه جدید اینه که بعداز رفتن ایرانی ها ما را تعیین تکلیف می کنند.
رژیم طالبان و سازمان مجاهدین
چند سال پیش یعنی قبل از سرنگونی صدام و غیبت کبری برادر یک روز به ما گفته شد که برای شنا به رودخانه می رویم ولی قبل از آن توجیه توسط برادر مسئول انجام میشه و ما هم می دانستیم که طبق معمول صدتا ضابطه ایمنی از قبیل شیرجه ممنوع، شنا در عمق ممنوع، شوخی یدی ممنوع، کشتی در آب ممنوع، هل دادن در آب ممنوع، کشیدن ممنوع، توقف……خواهند خواند.
بدون تیتراژ
چند هفته ای بود که از نشستهای طعمه می گذشت و آخرین بحث برادر مسعود هم خیلی صدا کرده بود و همه باید این بحث را روی خود می بردند یا به عبارتی گذشته تشکیلاتی خود را با شاخص این بحث مرور می کردند.قرار هم بر این بود که نفرات هرچه قدیمی تر و پرسابقه تر بیشتر این بحث را روی خودشان ببرند یعنی به خود بگیرند. موضوع بحث” پوفیوزی” بود، یعنی اینکه مجاهدین باید تک به تک خود را مورد بررسی قرار دهند که چقدر پوفیوز هستند.
مرز سرخ انقلابی یا آفتاب پرست
یاد سال 1377 افتادم که در قرارگاه اشرف به طور پنهانی بازی ایران و استرالیا را دنبال میکردیم. با هر زور ضربی که بود یک رادیو گیر آوردیم و چند نفری در حال گوش دادن گزارش بازی بودیم. ناگهان درب باز شد و برادر مسئول وارد شد و بدون هیچ مقدمه ای گفت: خجالت نمی کشید، وقاحت کارهای شما همه مرزهای انقلابی رو از بین برده. چطور جرات می کنید با وجود این همه خون، چند تا برادر مجاهد بشینید و گزارش وزارت اطلاعات رو گوش کنید؟
خاطرات دوران اسارت در کمپ امریکایی ها – قسمت هشتم
امروز هوا خیلی سرده شده و همه جا را مه گرفته است. صبح هم گفته شد که سه نفر فرار کرده اند، دو نفر از بلوک یک و یک نفر هم از بلوک 6 که کریم فنج و عادل رئیس جمهور اسم آنها است. عادل جزو کسانی است که معتقد است آذربایجان باید کشور شودو بچه ها او را رئیس جمهور آذربایجان صدا میکنند (الان که این خاطرات را مرور میکنم خبر دار شدم که عادل به تمام ترکها و حتی آتاتورک هم فحش میدهد و دلیلش هم این است که چند ماه پیش قاچاقی رفته بود ترکیه و توسط پلیس دستگیر شده و به زندان افتاده و پس از کتک اساسی به عراق دیپورت شده).