لودگی رجوی ها در بازی با کلمات
رجوی ها پس از به کشتن دادن و معلول و مجروح کردن چند صد نفر از اعضا با خفت و خواری به اخراج از عراق تن دادند، اما همچون همیشه وقاحت شان بی همانند است. آنها برای این شکست جشن گرفته و آن را «یک شکست استراتژیک برای ایران» خواندند!!! مریم قجر از این هم فراتر رفته است و این اخراج را «نشانه تغییر دوران» و «پیشرفت همه جانبه برای سرنگونی» نامید!!!! وی در سخنرانی خود در روز 20 شهریور 1395 گفت:…
این نوشته ها به رنج نامه بیشتر شباهت دارد تا ظفرنامه!
…وقتی این شورا نتوانست بماند، آتشی هم درکوهستان ها افروخته نشد و بجای آن، سازمان مجاهدین به زائده ی دستگاه اطلاعاتی ونظامی صدام تحویل شد وبر آرمان بنیانگذاران خود که به استقلال کشور عشق می ورزیدند، خیانتی بزرگ شد و این سازمان به باند تبهکار رجوی ودشمن منافع ملی ایران تبدیل گردید وآبدیده شدنی مشاهده نگردید.
آه پدران گریبان فرقه رجوی را گرفت
آقای رودباری گفت پسرم جوان بود که رجوی او را از من گرفت. داغ و دوری حسن مرا از پا در آورد. مادرش تقریبا ده ماه قبل فوت کرد. آه که چقدر انتظار کشید و مداوم می گفت حسن می آید. خدا لعنت کند رجوی را بسیاری از خانواده ها را از هم پاشید. چرا اجازه نمی دهد خانواده ها با فرزندانشان دیدار کنند. او جواب همین یک مادر را در روز جزا نمی تواند بدهد…
بیانیه انجمن نجات – قابل توجه خانواده ها (۳)
پاسخگویی و حفظ ارتباط خانوادگی و عاطفی با فرزندان و بستگان از اولویت های مهم می باشد. لاکن ضروری است با پاسخ منفی به ترفندهای سازمان یافته فرقه رجوی، تنها ارتباطی سالم و عاطفی (نه هدایت شده توسط فرقه) با فرزندان حاصل گردد…- لازم است در تماس ها از پذیرفتن و پاسخگویی به افراد واسطی که به اصطلاح از طرف فرزندان تماس می گیرند و تقاضای پول، آدرس، شماره تلفن و غیره دارند خودداری شود.
نگاهی به مصاحبه ی مریم رجوی با تلویزیون اسکای نیوزعربی – قسمت اول
حرکات آنها درجهت به نتیجه نرسیدن مذاکرات مربوط به برجام آنقدر شدید وعلنی بود که احتیاج به توضیح زیادی ندارد وزمانی که متوجه شکست فعلا نسبی خود شدند، به دشمنی بیشتر با مردم ودولت ایران روی آوردند که همکاری در کاهش ارزش قیمت نفت یکی ازعمده ترین آنها بود تا بدینوسیله دولت ایران نتواند به وعده های انتخاباتی خود عمل کنند. آن ها دراین امر به غایت مذموم، ضررهای کلانی به خود زدند و مردم ایران را درتنگنای زیادی قرار داده تا ثابت کنند…
مادران ؛ منتظران بدرود یافته –قسمت پنجم
مادرم تا لحظه درگذشتش به تاریخ 21 آذر1394 به مدت 34 سال چشم انتظاری کشید وبا تحمل رنج سنگین غصه ها خورد و پیرومریض شد وبه کما رفت. دکترمتخصص میگفت قاعدتا وبراساس علم پزشکی به کما رفتن مادرتان بیش ازدوهفته نمی بایست بطول می انجامید واحساس میکنیم که مادرتان چشم انتظارکسی است…
اوج درماندگی و استیصال در فرقه رجوی
بحران به وجود آمده برای فرقه ی رجوی وی را در چالشی عظیم فرو برده است به طوری که چنان در لاک دفاعی رفته که هیچ عکس العمل جدی نداشته بجز همان صحبت اولیه و تبریک گفتن مریم قجربابت انتقال اعضا به آلبانی.اما این شروع تراژدی غم انگیز این فرقه هست در عین حال که صورتشان را با سیلی سرخ نگه داشته اند ولی کاسه چه کنم، چه کنم هم در دست دارند…
خانواده ها وجداشدگان خصم آشتی ناپذیررجوی
ماحصل تمامی آن تلاش ها و استمدادهای خانواده ها به تخلیه اجباری اشرف ختم شد و رجوی در مقابل فشار خانواده ها زانو زد. او با تمام قوا به خانواده ها سنگ و آهن زد و توهین کرد و تهمت زد. اما راه به جایی نبرد و در نهایت این خصم آشتی ناپذیر توانست رجوی را در عراق به ستوه آورد و او را رسوا کند.خواسته برحق خانواده است که عزیزش را طلب می کند. خانواده هیچ وقت نگفته که فرزند و عزیزش مبارز و آزادیخواه نباشد. اما رجوی
کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من
شعاری که رجوی سالیان زیاد برای ادعای استقلالش به آن افتخار می کرد. رجوی از این دست شعارها زیاد دارد و معنی آن به ظاهر این است که من مستقل هستم. اما آن چه در واقعیت وجود داشت کاسه لیسی بود. یک روز به صدام خدمت می کرد و یک روز به اسرائیل و آمریکا و جدیداً هم آل سعود.من به شخصه در طول مدت به اصطلاح مبارزه رجوی، چیزی جز وابستگی و خدمت به اجانب ندیدم.این شعار برای ما اعضا ساده…
رابطه فرقه ی مجاهدین با عربستان
مسعود و مریم رجوی کاملاً از فقدان هوادار در داخل کشور آگاهند و می دانند یک درصد هم نباید روی مردم داخل کشور حساب کنند و اینجاست که ماهیت آن ها آشکار می شود و بارز است هدف آن ها آزادی مردم داخل کشور نیست و تنها به صرف کسب قدرت این همه سال جنایت ها و خیانت های بیشمار کردند و چون مردم برای آن ها مهم نیستند هر روز با یک دشمن ملت و کشور دست دوستی می دهند.
مادرم ازدنیا رفت ولی مسئولیت سنگینی بردوشم گذاشت که باید انجام دهم
مدت دوروزنزد او بودم. مسئولین مجاهدین درکمپ به شدت حرکات وحرف زدن ما را با هم زیرنظرداشتند ولی دریک لحظه ازغفلت مسئولین کمپ استفاده کرده وبه فریدون گفتم بیا با هم برگردیم ایران. او گریه کرد وگفت اینها نمی گذارند که من با تو بیایم پس تو برو واینجا نمان.درنهایت بعد ازدوروز با چشمانی گریان به ایران بازگشتم.
شعار نه شرقی ونه غربی، ادامه ی سیاست برقراری موازنه بود.
اگر انواع کودتاها درایران تدارک دیده نمیشد، اگر تروریزم باند رجوی وارد صحنه نمی شد ومهمتر از آن اینکه اگر جنگ عراق برعلیه ایران تحمیل نمی شد، هیچکس نمیتواندادعا کند که اوضاع بشکلی درمی آمد که درحال حاضر درایران وجود دارد! با نبودن این حوادث، شعارهای انقلاب به اندازه ی زیادی محقق میشد واگر ایده آل هم از آب درنمی آمد، لااقل وضع فعلی ایران ازجمیع جهات بارها بهتر ازاین میشد!