یکشنبه, ۱۶ آذر , ۱۴۰۴
پیوستن و گسستن از سازمان مجاهدین خلق 02 آذر 1389

پیوستن و گسستن از سازمان مجاهدین خلق

سازمان روی پاشنه آشیل آدمها و روی نقاط ضعف آنها انگشت میگذارد و میداند که آدمها نیاز به محبت دارند و از این درب وارد میشود. البته با نفرات بسته به احوال و اوضاع آنها برخورد میکند ولی در برخورد اولیه با همه با این سلاح وارد میشود.در این پروسه چند ماهه در آلمان تشکیلات مسعود رجوی آنچنان بر روح و پیکر من مسلط شده بود که کم کم جای خانواده را در قلب من میگرفت به نحوی که پدرم که خدا او را رحمت کند و امیدوارم مرا ببخشد برای آمدن به آلمان بلیط گرفته بود و میخواست با من دیداری داشته باشد که من به او گفتم من عازم عراق هستم و بلیط خود را پس بدهد.

خاطرات روزگار غریب اسارت در اشرف – قسمت پنجم 01 آذر 1389

خاطرات روزگار غریب اسارت در اشرف – قسمت پنجم

خواننده این مطالب اگر با مناسبات مجاهدین آشنایی نداشته باشد شاید برایش خیلی عجیب باشد و باورنکردنی که چرا این همه فشار به افراد آورده می شود و اصلا چرا این افراد اینقدر فشار پذیر می شوند؟ ولی شما بایستی تصور کنید که هیچ راهی برای گریز از این مسئله ندارید تنها راه، دو سال زندان در زندانهای خود مجاهدین و سپس تحویل به زندان ابوغریب بود و معلوم نبود که کی بعنوان اسیر جنگی عراق آنها را با اسرای باقیمانده خود در ایران مبادله می کرد.

خاطرات الهه قوام پور از اعضاء جدا شده مجاهدین – قسمت سوم 20 آبان 1389

خاطرات الهه قوام پور از اعضاء جدا شده مجاهدین – قسمت سوم

با اینکه بچه های زیادی در انجا از پوشک استفاده میکردند ولی بچه من بخاطر وضعیت من از مزایای صنفی محروم شده بود. با صدای بلند اعتراض کردم که متوجه شدم چند خانم دیگر در انجا هستند که وضعیت مشابه مرا دارند و مسئله دار هستند ولی بچه ندارند. بیرون امدند و گفتند از ملافه برای پوشک استفاده کن. ملافه ای به من دادند و با همکاری انها ملافه را چندین تیکه کردیم و از نایلونهای کیسه زباله برای دور پارچه اضافه کردیم که جایی کثیف نشود و شب را با شکم گرسنه من و بچه ام سپری کردیم.

خاطرات روزگار غریب اسارت در اشرف – قسمت چهارم 16 آبان 1389

خاطرات روزگار غریب اسارت در اشرف – قسمت چهارم

در هر قرارگاه هم سه تا چهار کامپیوتر گذاشته بودند ده تا پانزده سایت ساخته بودند که یک سری از آن سایتهای رسمی خودشان بود و یک سری هم سایتهایی که در همانجا ساخته بودند مثل سایت کامپیوتر و سایت ترابری و امداد و غیره که این سایتها گاها چند ماه یکبار هم بروز نمی شد.من خودم مربی برنامه های تولید سایت بودم و چندین دوره آموزشی برگزار کرده بودم ولی خودم که مربی بودم هنوز حتی یک بار نتوانسته بودم به سایت واقعی وصل بشوم و هر چه تدریس می کردم یک سری تئوری بود

خاطرات الهه قوام پور از اعضاء جدا شده مجاهدین – قسمت دوم 13 آبان 1389

خاطرات الهه قوام پور از اعضاء جدا شده مجاهدین – قسمت دوم

در نشستهایی که داشتیم بچه های معصوم هر کدام مانند ادم بزرگ مورد بحث قرار میگرفتند و بسیار درد ناک است که بخواهم انها را ریز کنم و بنویسم ولی بر خورد ما در مقابل این بچه های معصوم بسیار دگم و ارتشی بود هر روز ساعت ۱۱ بچه ها غذایشان را میخوردند و ساعت ۱۲ به خواب ناز میرفتند و در بعضی از مواقع بعضی از بچه ها نمیخوابیدند و مربیان سعی میکردند انها را بخوابانند چهل و پنج دقیقه گاهی زمان میبرد که انها بخوابند برای بچه ایکه چهل و پنج دقیقه بیدار بود و حالا که خوابش برده بود بعد از یک ربع او را بیدار میکردند

خاطرات روزگار غریب اسارت در اشرف – قسمت سوم 09 آبان 1389

خاطرات روزگار غریب اسارت در اشرف – قسمت سوم

در دوره صدام که تیمهای عملیاتی و شناسایی تشکیل می شد و آنها را برای عملیات به داخل کشور یا نزدیک مرز می فرستادند همیشه سعی می کردند که نفراتی را انتخاب کنند که به لحاظ تشکیلاتی از آنها کاملا مطمئن باشند. و در مورد تک تک نفرات مسئولین مختلف فرد بایستی نظر می دادند گاها مسئولین یک سال اخیر فرد مذکور نظر می دادند. ولی همین نفرات انتخاب شده گاها دست به فرار می زدند یا نفرات دیگر گروه را می کشتند و فرار می کردند.

خاطرات روزگار غریب اسارت در اشرف – قسمت دوم 05 آبان 1389

خاطرات روزگار غریب اسارت در اشرف – قسمت دوم

آرمانخواه چند بار سعی کرده بود که با همسرش تماس بگیرد و در مورد رفتن و ماندن با او تعیین تکلیف کند ولی موفق نشده بود چون در مناسبات مجاهدین اصلا رابطه ای بین زنان و مردم نیست بخصوص زنان و شوهران. به همین خاطر او نمی توانست تصمیم بگیرد که جدا شود چون نمی دانست در شرایط بلبشوی عراق بر سر همسرش چه خواهد آمد.

خاطرات روزگار غریب اسارت در اشرف – قسمت اول 03 آبان 1389

خاطرات روزگار غریب اسارت در اشرف – قسمت اول

همه افراد می بایستی اجبارا به رختخواب خود بروند. و به این ترتیب یک روز پایان می یافت و می رفتیم که روزی دیگر را فردا آغاز کنیم. این برنامه نه یک روز و دو روز بلکه هفته ها و ماهها و سالها ادامه پیدا می کرد و بصورت یکنواخت می گذشت. مثل زندگی در یک پادگان نظامی با این تفاوت که در پادگان نظامی دیگر به افکار و خیالات تو کاری ندارند ولی در اینجا بایستی بعد از شام افکار و خیالات خود را نیز برای دیگران تشریح کنی

خاطرات قادر رحمانی عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین ـ قسمت ششم 25 مهر 1389

خاطرات قادر رحمانی عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین ـ قسمت ششم

فردی به اسم کرم خیری که بعدها از سازمان جدا شد و به ایران بازگشت به ما تعریف کرد که چگونه افراد یگان آنها با گلوله BMP1 به داخل یک ساختمان که تعداد زیادی از شهروندان کرد عراقی در آنجا پناه گرفته بودند شلیک کرده و آنها را قتل عام کردند او گفت: افراد یگان او به خاطر کشته شدن یکی از اعضای سازمان به نام رضا کرمعلی با نفربر بر روی کردها می رفتند و آنها را له می کردند.

جام جهانی فوتبال و خاطره هایی از درون فرقه رجوی 10 تیر 1389

جام جهانی فوتبال و خاطره هایی از درون فرقه رجوی

گفتم فضا باز شده و دیگر مشکلی نیست من هم نتایج را زدم خب من قبلا فوتبالیست بودم. گفتند باید بری عادی گریت را بخوانی این فوتبال را که ما نشان میدهیم برای افراد پایین است نه مسئولین سازمان گفتم خواهر… مگر ما آدم نیستیم و دل نداریم این که دیگر نه ج هست و نه ف ورزش است. اما قبول نکردند و گفتند مسابقه ایران و امریکا را هم به دلیل اینکه کار سیاسی سازمان بود نشان دادیم! بله این شد که ما جزو مخالفین در لیست سیاه قرار گرفتیم.

خاطرات قادر رحمانی عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین – قسمت سوم 27 خرداد 1389

خاطرات قادر رحمانی عضو سابق ارتش آزادیبخش و مجاهدین – قسمت سوم

در حین آموزش نظامی و ایدئولوژیک انگار آسمان دهن باز کرد و معجزه ای خواهد شد؟ مسئولین به ما گفتند بچه ها بیائید انقلاب شده یک بحث جدید داریم خیلی هم تاخیر کردیــم ما باید این انقلاب(ایـدئولوژیک)را نیـز مـی انداختیم روی انقلاب 64. فیلمی برایمان گذاشتند مسعود در حال سخنرانی بود. از این پس مریم مسئول اول و هر مجاهدی باید از خودش بپرسد چرا مریم؟ من که چیز زیادی نمی فهمیدم ابتدا به بحث امام زمان گوش دادیم این بحث به حدی بی پایه و اساس بود که باید اعتراف کنم کسی چیزی از آن نفهمید استنباط اغلب نفرات این بود، رهبر عقیدتی می خواهد از نام امام زمان سوء استفاده کند ولی جوهره حرف چیست؟

خاطراتی از دستگیری مریم رجوی 12 خرداد 1389

خاطراتی از دستگیری مریم رجوی

یکی دو روزی گذشت تا اینکه در سالن غذا خوری فیلم خودسوزی در خارجه را برای ما پخش کردند. سازمان در خارجه با فریب و حیله گری چند نفر را مجبور کرده بود که خودشان را به آتش بکشند. در اشرف هم می خواستند همین خط را پیاده کنند. خودسوزی افراد جلوی آمریکاییها و محکوم کردن دولت فرانسه!!! به همه ابلاغ کردند که درخواست خودسوزی را بنویسند. در یک نشستی زهره قائمی گفت:”سریعتر درخواست را بنویسید. اگر تعدای از ما جلوی آمریکاییها دست به خود سوزی بزنند خواهر مریم زودتر از زندان آزاد می شود

blank
blank
blank