دوشنبه, ۲۴ آذر , ۱۴۰۴
معصومه جان رفتنت خیلی دلم را سوزاند 03 شهریور 1398

معصومه جان رفتنت خیلی دلم را سوزاند

قسمتی از مصاحبه با خانم قمری مرادی مادر معصومه اولادی (محل تولد: شهر قزوین – اسیر در فرقه رجوی) معصومه در دبیرستان از طریق یکی از عوامل سازمان به نام مرضیه کبیری در سال 1381 اغفال و به همراه دوستش از مرز خارج شد. معصومه شاگرد ممتاز دبیرستان بود. روز پنج شنبه دیدم معصومه لباس […]

سیصد تن از اسرای ایرانی را از رژیم بعث خریدند 02 شهریور 1398

سیصد تن از اسرای ایرانی را از رژیم بعث خریدند

سعیدم دوستت دارم. قربانت بروم، بابا که تو را ندید و با ناامیدی از دنیا رفت. می دانم در شرایطی نیستی که با من راحت حرف بزنی و جوابم را بدهی ولی من با همه وجودم آرزو می کنم و…

آخرین دیدار من و پسرم 02 شهریور 1398

آخرین دیدار من و پسرم

با سلام! خدمت خوانندگان عزیز …. من ولی ا… گل ریزان هستم پدر عباس گل ریزان اسیر در فرقه رجوی. زمانی که فرقه رجوی در عراق مستقر بود با سرنگون شدن صدام دیکتاتور عراق من به عراق سفر کردم. آن زمان حفاظت پادگان اشرف را نیروهای آمریکایی بر عهده داشتند. من به پادگان اشرف مراجعه […]

کودک بودم که مجاهدین پدرم را ربودند 28 مرداد 1398

کودک بودم که مجاهدین پدرم را ربودند

نامه محسن یونسی به جاوید رحمان گزارش گر سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران با سلام! خدمت آقای جاوید رحمان گزارش گر سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران آقای جاوید رحمان … شما به جای اینکه در رابطه با حقوق بشر در ایران گزارش کنید کمی هم در رابطه با سازمان تروریستی مجاهدین […]

خبر سلامتی عبدالکریم کریمی به خانواده اش داده شد 27 مرداد 1398

خبر سلامتی عبدالکریم کریمی به خانواده اش داده شد

دیدار اعضای انجمن نجات کرمانشاه با خانواده عبدالکریم کریمی اخیرأ اعضای انجمن نجات استان کرمانشاه به اتفاق جداشده ی تازه بازگشته به وطن آقای سیفی با خانواده عبدالکریم کریمی (اسیر درفرقه رجوی ساکن تیرانا) در شهرستان پاوه یک دیدار صمیمی داشتند. از کیلومترها قبل از ورودی شهرستان پاوه با پیچ وخم های جاده وکوه ها […]

گفتند برادرت مصطفی بیاید تا او را هم به آلمان ببریم 27 مرداد 1398

گفتند برادرت مصطفی بیاید تا او را هم به آلمان ببریم

قسمتی از مصاحبه با آقای حسین ادیب پور برادر آقای جعفر ادیب پور (محل تولد: شهرمیانه – اسیر در فرقه رجوی) مادر ما اواخر سال 1380 فوت کردند. جعفر خیلی به مادرم وابسته بود. با فوت مادرم، ایشان خیلی ناراحت و متأثر بود. جعفر دنبال پیدا کردن کار بود. چند شبی به منزل نیامد. بعد […]

فقدان حاج موسی – تسلیت به خانواده بزرگ انجمن نجات 23 مرداد 1398

فقدان حاج موسی – تسلیت به خانواده بزرگ انجمن نجات

موسی علیزاده نامی آشنا برای تمام پدران و مادران دردمند و رنج کشیده و اعضای خانواده بزرگ نجات است. او با وجود ناراحتی قلبی، که بارها او را به بیمارستان بغداد کشاند، ماه ها در پشت حصارهای پادگان اشرف نام پسر گرفتارش در فرقه رجوی، بخشعلی علیزاده، را فریاد می کرد، صدایی که به دلیل […]

خبر سلامتی رامین مادرم را دلشاد میکند 22 مرداد 1398

خبر سلامتی رامین مادرم را دلشاد میکند

دیدار صمیمانه خانواده های گلستانی با شیراحمد روزرخ دیدار با خانواده رامین عبدالهی داشتن کار خوب و زندگی در شرایط ایده آل آرزوی هر جوانی می باشد که بعد از رسیدن به سن بلوغ در سر می پروراند و برای رسیدن به آن گاها گرفتار حیله ها و حقه هایی می شود که شاید تا […]

در رویاهایم برای معصومه لالایی می خوانم 20 مرداد 1398

در رویاهایم برای معصومه لالایی می خوانم

ببار ای نم نم باران این فصل بسان چشم ما از هجر یاران کجا این داغ را گفتن توانیم که ماندند و شدن از شرمساران این بار اعضای انجمن نجات لرستان به دیدار مادری رفتند که فراق دوری دختر جوانش، وی را چشم انتظار در کنج خانه با هزارن خاطره زنده نگه داشته است. مادری […]

چگونه خواهرم را از زندان مجاهدین نجات دادم 19 مرداد 1398

چگونه خواهرم را از زندان مجاهدین نجات دادم

خاطره گویی خانم اعظم نوری خانم نوری یکی از خانواده های فعال انجمن نجات استان مرکزی است. هر چند که خواهرش طیبه نوری از فرقه رجوی جدا شده است ولی کماکان با دفتر انجمن فعال است و می گوید من بدنبال آزادی همه اسیران هستم و هر کاری که باعث شود اسیران از فرقه رجوی […]

بیاد برادرعزیزتر از جانم ولیرضا 17 مرداد 1398

بیاد برادرعزیزتر از جانم ولیرضا

ولی جان سلام. خوبی عزیز بردار. من و سایر اعضای خانواده بیش از پیش دوستت داریم و نگران روند زندگی اسارتبار و آینده ات هستیم. با وجود مرگ های مشکوک دردرون تشکیلات! امیدوارم با تمام اتفاقات عجیب و غریبی که درسازمان مجاهدین خاصه در نمایش 5 روزه که در مقرتان در مانز آلبانی روی داده […]

چگونه مجاهدین آزاده و کاوه را ربودند 17 مرداد 1398

چگونه مجاهدین آزاده و کاوه را ربودند

آزاده! آزادی حق توست قسمتی از مصاحبه با خانم فاطمه محبتی مادر آزاده صبوری (اسیر در فرقه رجوی) دخترم پس از اخذ دیپلم، ازدواج کرد. همراه با همسرش آقای کاوه پورهمدانی برای اشتغال به همدان و از آنجا به کرمانشاه و سپس به سلیمانیه رفتند. در سلیمانیه دو نفر دنبالشان می آیند که ببرندشان به […]

blank
blank
blank