بخش خروجی، فرمهای تحقیر خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و پنجم
آن روزهای سیاه از چاله اردوگاه صدام تا چاه اسارتگاه رجوی
خاطره ای تلخ از دوران حضورم در تشکیلات رجوی چرا سکوت کردم؟!
سخنی با احمد پناهنده
در رابطه با سازمان مجاهدین با اینکه چند سالی از جوانسالارترین عمرم را در آن تلف کردم، باید بگویم که هیچ سنخیتی با آن ندارم و این سازمان تا امروز نشان داده است که حاضر نیست از مواضع به غایت تخریب گرایانه، تروریستی و سکتاریستی خود کوتاه بیاید و از نظر من این سازمان را با این مواضع بایستی به حال خود رها کرد تا در چنبر ایزولاسیون هر چه در دل تنگشان دارند بالا بیاورند تا شاید شفاء پیداکنند.
گزارش از نشست انجمن نجات در شهرستان سنقر استان کرمانشاه
ما میتوانیم از هر طریق خواستار ملاقات، مکالمه و مکاتبه باشیم ولی اعضای اسیر در فرقه چنین حقی را ندارند و در صورت چنین درخواستی مورد برخورد قرار خواهند گرفت به همین خاطر انجمن نجات پل ارتباطی بین شما و عزیزان اسیر در آن فرقه میباشد در اینجا لازم میبینم به این نکته اشاره کنم که انجمن نجات یک سازمان فرهنگی غیر دولتی است و در راستای روابط انسانی و حقوق بشری، انجام وظیفه مینماید.
شماره تلفن جدید کمپ جدا شدگان
جهت اطلاع خانوادهها و دوستان محترم آندسته از اعضای جدا شدهی مجاهدین که در کمپ جدا شدگان (تیپف) بهسر میبرند، اعلام میشود که شمارههای تماس با کمپ تغییر یافته و شماره های جدید آن بدین قرار است:
مصاحبه آرش صامتی پور و بابک امین با روزنامه دی پرسه اتریش
روزنامه دی پرسه چاپ اتریش می نویسد: آرش صامتی پور به راحتی می توانست در شهر خود، در بورک ویرجینیا، زندگی آرامی داشته باشد. والدین او بعد از انقلاب اسلامی به آنجا مهاجرت کردند. او که در سال 1975 در تهران متولد شده در اواخر دهه 90،مرتکب بزرگترین اشتباه زندگی خود شد. نامبرده عاشق یک زن ایرانی الاصل شد که او را وسوسه کرد و نهایتا به مجاهدین خلق پیوست.
بازگشت مرضیه قرصی به آغوش خانواده
بازگشت مرضیه قرصی به آغوش خانواده در تاریخ 25/2/85
خاطرات قلعه اشرف – قسمت یازدهم
یکی دیگر از دوستان من که در سال 73 جزء دستگیرشدگان بود و در زیر شکنجه جان خود را از دست داد جلیل بزرگمهر نام داشت.جلیل اهل کرمانشاه بود و 25 سال داشت که به علت فقر مالی و وضعیت نابهنجار خانوادگی و نداشتن پدر و مادر به اتفاق برادر کوچکترش خلیل و خواهرش در سال هفتاد هجری شمسی به امید زندگی بهتر اغفال شده و به تور سازمان افتاده بودند. من و جلیل در یگان توپخانه در مرکز 35 باهم کار می کردیم
نقش جدا شدگان سازمان مجاهدین چیست
در حال حاضر سایت های فراوانی درست شده اند که از دید انتقادی به سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت می پردازند. این سایت ها البته طیف گسترده ای را تشکیل داده و یک دست نیستند. از هر دری هم می نویسند و از ابعاد کاملا متفاوتی به سازمان می پردازند. بعضی در قالب طنز و برخی بصورت تراژدی و درام و بهرحال به اشکال مختلف سازمان را به زیر علامت سؤال میبرند. من شخصا هیچگونه مخالفتی با آنها ندارم و بودنشان بهتر از نبودنشان است
محدودیت همه جانبه در قرارگاه اشرف
خانم فاطمه امیری در نامه خویش از اینکه برادرش آقای علیرضا امیری فرد مستقر در قرارگاه اشرف از سوی رهبران فاشیست فرقه رجوی وادار شده است تا پس از سالها بی خبری محض از خانواده خویش و عدم امکان کوچکترین ارتباط با دنیای خارج از قرارگاه اشرف اخیرا در واکنش به نامه های او که در سایت انجمن نجات انتشار یافته است، در سخنانی کوتاه و دو دقیقه ای در تلویزیون وابسته به فرقه، شتابزده و غیر معقول به انکار نامه های خواهرش بپردازد، سخت متحیر است
ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست
با سلام. سلامی چو بوی خوش آشنا، برای تو می نویسم. برای عزیز رفته از دست، ای که خوشبختی پس از تو گم شد و به قصه پیوست. با سلام خدمت برادر کوچکم علیرضا امیدوارم که حالت خوب و در زیر سایه خداوند شاد و سلامت بوده باشی. همانطور که می دانی روزهای آخر سال است و ما به استقبال بهار می رویم بهاری که با خود طراوت و سر سبزی به ارمغان می آورد. امیدوارم که سال جدید، سال سرنوشت سازی برای تو باشد ما همگی موقع تحویل سال دور سفره هفت سین جمع می شویم و برای تو دعا می کنیم امیدوارم که این آخرین سالی باشد که تو از ما دوری.
نامه تبریک انجمن نجات به آقای رضا اسدی
قبل از هر چیز مایلیم فرارسیدن نوروز باستانی را به شما و خانواده و همکارانتان تبریک گفته و برای همگی شما در سال جدید آرزوی بهروزی و موفقیت و سلامت نمائیم. از اینکه دریافتیم اقدام به تأسیس یک وب سایت جدید در جهت افشای سیاست ها و عملکرد های سازمان مجاهدین خلق نموده اید بی اندازه خوشحال شده و این اقدام را به شما تبریک میگوئیم. واقعیت اینست که این سازمان که حقیقتا یک فرقه تروریستی است صدمات جبران ناپذیری به اعضای خود و همچنین خانواده های آنان از یک طرف و مردم و منافع ملی ایران از طرف دیگر وارد نموده است.
آن سوى پرده قسمت آخر
حتى نام این زندان هم خون را در رگ ها منجمد مىکرد. ابوغریب دهشتناک ترین مکان روى زمین بود. گویى تاریخ در آن جا از حرکت بازایستاده است. هرکس پا به این مکان بگذارد. از یادها فراموش مىشود. صداى فریادها، دعاها و التماس هاى زندانیان به هیچ کجا نمىرسد. زندان ابوغریب بزرگ ترین زندان عراق و محصول حکومت صدام حسین است. دیوارهاى آن از عکس صدام پوشیده شده و عدهاى از زندانیان وظیفه دارند آن ها را تمیز نگه دارند. طول و عرض زندان به اندازه یک شهر است و به شش بخش مجزا تقسیم مىشود.
آن سوى پرده – قسمت ششم
زندان یا به عبارتى بازداشتگاه فضیلیه در حومه بغداد قرار دارد. ساختمان آن پوسیده و قدیمى است. خود عراقی ها مى گویند پنجاه سال از ساخت آن مىگذرد. یکى از پیرمردهاى منطقه خودمان هم تعریف مىکرد وقتى در جوانى براى زیارت کربلا به عراق رفته بود، بازداشت شده و در فضیلیه زندانى بوده است. عراقی ها مىگویند صدام هم در جوانى مدتى در این زندان بوده. به هر حال زندانى با این قدمت داراى حصارى به طول دویست متر و عرض صد متر است

