بخش خروجی، فرمهای تحقیر خاطرات امیر یغمایی کودک سرباز پیشین مجاهدین خلق – قسمت شصت و پنجم
آن روزهای سیاه از چاله اردوگاه صدام تا چاه اسارتگاه رجوی
خاطره ای تلخ از دوران حضورم در تشکیلات رجوی چرا سکوت کردم؟!
معمای انتخاب و سرنگونی مسئولان اول در فرقه رجوی – قسمت اول
مریم سنجابی در روایتی افشاگرایانه از معمای انتخاب و سرنگونی مسئولان اول در فرقه رجوی نوشته است: اواخر تابستان ۱۳۷۲ بود. به روال تجربه هر وقت برنامه های غیر عادی در حال رخ دادن بود جنب و جوش ها بیشتر می شد. از هر یگان تعدادی را انتخاب و برای ماموریت که در سازمان به […]
زندگی آزادم در مقایسه با زندگی تشکیلاتی در کمپ مجاهدین
شیراحمد روز رخ؛ عضو رهایی یافته از سازمان مجاهدین خلق در گفتگو با مسئول انجمن نجات گلستان درباره زندگی تشکیلاتی اش در زمان حضور در مناسبات مجاهدین خلق توضیحاتی ارائه می دهد. او که تجربه 27 سال زندگی تشکیلاتی را دارد، در این باره می گوید: صبحگاه و خوردن و آشامیدن و حتی حرکت کردنت […]
بررسی اجمالی ترس رجوی از جدا شده ها – قسمت پایانی
در قسمت قبل از وجود فشار رجوی روی اعضا برای جلوگیری از ریزش نیرو گفتم. تعدادی از افراد قبول کردند که به زندان ابوغریب بروند، اما بعد از سرنگونی صدام ریزش نیرو در سازمان زیاد بود و افراد جدا شده دست به افشاگری علیه سازمان زدند و رجوی مجبور شد باز به همان خط توهین […]
مجید محمدی: خوشحالم که از سازمان مجاهدین جدا شدم
روز شنبه 21 مهرماه، مجید محمدی عضو رهایی یافته از سازمان مجاهدین خلق با حضور در دفتر انجمن نجات مازندران با مسئول این انجمن دیدار و گفتگو کرد. محمدی در این دیدار گفت: اقدامات افشاگرانه دوستان جدا شده در آلبانی بسیار مفید بوده و سازمان از این اقدامات ترس دارد. چون آنان فکر می کردند […]
نقشه مجاهدین برای ربودن خواهر و برادرم در ترکیه و نحوه نجات شان – قسمت ششم
همانطور که در قسمت قبل گفتم وقتی وارد زندان ابوغریب شدیم من و دوستم از این حرکت خیانت آمیز فرقه بسیار شوکه شدیم و به مسئول زندان گفتیم قرار بود ما را به مرز ببرند؟! وی اصلا به حرف ما توجه نکرد و با لحن تحکم آمیزی گفت: بروید داخل شما فعلا به عنوان امانات […]
خاطراتم از ۲۹ سال حضور در سازمان فریب کار مجاهدین خلق – قسمت اول
من غلامرضا شکری متولد بیجار کردستان که در تاریخ 12 آبان 1347 به دنیا آمدم. تا سه سالگی در کردستان بودم و بعد از آن به خاطر کار پدرم به کرمانشاه یکی از استانهای بزرگ ایران سفر کردیم و زندگی را در آنجا شروع کردیم. من درس ابتدایی را در محله تازآباد به پایان رساندم […]
سال ۱۳۸۰ در قرارگاه باقر زاده چه گذشت؟
من در قرارگاه فائزه در شهر کوت بودم که یک روز به من گفته شد یک تریلی را تحویل بگیر. گفتم برای چیست؟ خلاصه به من گفتند تریلی برای بارگیری وسایل صنفی و سالن آماده کن. بعد از بارگیری من به سمت قرارگاه باقرزاده در خان ضاری حرکت کردم. ساعت حدود هشت رسیدم. خودرو را […]
اعلام آمادگی اعضای جدا شده البرزی برای حضور در جایگاه شهود
پیرو برگزاری جلسات متعدد رسیدگی به اتهامات رجوی به عنوان سرکرده سازمان تروریستی مجاهدین و دیگر عوامل جنایتکارش که برای اولین بار در دادگاه رسمی اجرا می شود. تنی چند از رهایافتگان این سازمان اعلام آمادگی خود را برای حضور در جایگاه شهود اعلام کردند. آقایان علی اردلانی، فریدون ابراهیمی، علیرضا اسپندارفر، عباس جعفری، ایرج […]
نقشه مجاهدین برای ربودن خواهر و برادرم در ترکیه و نحوه نجات شان – قسمت پنجم
در قسمت قبل از نشست تعیین تکلیف گفتم که بعد از 9 شبانه روز نشست تعیین تکلیف، وقتی مهوش سپهری بعنوان مسئول نشست دید که نمی تواند مرا با تهدید و ارعاب از تصمیمم منصرف کند رو به من گفت: 2 الی 8 سال در زندان که خودشان خروجی می گفتند می مانی تا اطلاعاتت […]
ماجرای سه سال اسارتم در کمپ اشرف مجاهدین خلق
عبدالرحیم نظری را هم عوامل آدم ربای مجاهدین خلق در ترکیه ربودند و به کمپ اشرف منتقل کردند. این بار هم علی آنکارایی. نامی آشنا برای تعداد زیادی از کسانی که در ترکیه گرفتار دام فریب مجاهدین خلق شدند. شانس با او یار بوده که بعد از تحمل سه سال زندگی سخت و طاقت فرسا […]
پیام تسلیت به مناسبت درگذشت جمشید سرایی
انا لله و انا الیه راجعون جمشید سرایی فرزند عبدالحمید دار فانی را وداع گفت. خبر کوتاه بود و بسیار غم انگیز. مرحوم جمشید سرایی یکی از هزاران نفری بود که برای کاریابی به ترکیه رفته بود و در آنجا توسط دلالان و قاچاقچیان انسان ربوده شده و به سازمان ضد انسانی مجاهدین تحویل داده […]
نقشه مجاهدین برای ربودن خواهر و برادرم در ترکیه و نحوه نجات شان – قسمت چهارم
در قسمت قبل از روحیه ای که از ارتباط با خانواده ام گرفتم، گفتم. وقتی از اتاق تلفن خارج شدم و به مقرمان رفتم، سریع کاغذی برداشته و در آن خطاب به مسئولم نوشتم از این لحظه به بعد یک روز هم حاضر نیستم در تشکیلات شما بمانم و می خواهم بدنبال زندگی خودم بروم […]

