دخترم می ترسید با من صحبت کند دلتنگی های مادر پروانه ربیعی عباسی
این تنها یک تصویر نیست عکسی بر دیوار و عکسی در آغوش پدر
در حاشیه جلسه اخیر انجمن نجات گیلان پیام تصویری جلیل اکبری به برادر اسیرش ولیرضا اکبری
قدردانی سرپرست جنبش دادخواهی گیلک مادران از رئیس انجمن نجات آلبانی
به یمن سالها کارزار انسانی سخت و بی امان جداشدگان و خانواده های دردمند اسیران و در پس تحمل شدائد فراوان در قالب سازمان مردم نهاد انجمن نجات، بالاخره فعالیتهای خیرخواهانه و خداپسندانه در خصوص رهایی اسیران رجوی ثمربخش شد و حاصل بلافصل آن در صحنه بین المللی درخشید و دلهایمان را شادمان و امیدوارتر […]
روایت برادر علی اصغر درویش تبار از چهار دهه دوری و بیخبری
خانواده درویش تبار از جمله خانواده های قربانی سازمان مجاهدین خلق هستند که سالهاست عزیزی را در اسارتگاه این گروه دارند. علی اصغر درویش تبار در زمان جنگ ایران و عراق به اسارت نیروهای بعثی درآمد و با فریب عوامل فرقه به کمپ اشرف منتقل شد و همچون دیگر افراد حاضر در فرقه ، ارتباطش […]
دیدار مسئول انجمن نجات بوشهر با برادر سید مهدی هاشمی نژاد
در ابتدای هفته جاری، مسئول انجمن نجات بوشهر با برادر سید مهدی هاشمی نژاد از اعضای گرفتار در تشکیلات رجوی دیدار و گفتگو کرد. این دیدار در شهرستان خورموج، شهر محل سکونت ایشان برگزار شد. سید محمد حسن هاشمی نژاد، در این دیدار از روزهای سختی گفت که خانواده در فراق سید مهدی سپری کرده […]
دیدار اعضای انجمن لرستان با خانواده زهرا قاسمی
اعضای انجمن نجات لرستان با خانواده زهرا قاسمی دیدار و گفتگو کردند. در این دیدار برادر زهرا قاسمی و همسر محترمشان حضور داشتند. ایشان ضمن تشکر از فعالیت های انجمن نجات در راستای احقاق خواسته خانواده ها برای دیدار با عزیزان شان که در اسارت رجوی به سر می برند تأکید کرد: اینجانب آمادگی برای […]
نامه علی اکبر حاتم به برادرش علی اصغر حاتم عضو اسیر رجوی در آلبانی
سلام برادرم. سلام تن واحدم که دوقلو هستیم و جانم به جان تو گره خورده است و بیش از 35 سال است که این گره با یک دیدار تو و یا شنیدن صدای تو باز نمیشود و این موضوع اذیتم میکند. علی اصغر جان خودم نمی فهمم چرا و چرا نباید بتوانی با من یک […]
نامه محمد رشید طاهری برای برادرش فریدون طاهری در کمپ آلبانی مجاهدین خلق
خدمت برادر عزیزم فریدون سلام چه جانکاه بود آن روز که بی خبر خانواده را گذاشتی و رفتی. سال ها مادر پیرت و پدر افتاده ات چشم انتظارت بودند که بر گردی! گفته بودی می روم کشت بامیه را آبیاری کنم، ظهر برمیگردم. اما نمی دانم چرا مسیری رفتی که هیچ شناختی از آن نداشتی […]
نامه خانواده داریوش فتاحیه به دکتر مای ساتو
گزارشگر ویژه حقوق بشر ملل متحد در امور ایران دکتر مای ساتو با سلام و تقدیم احترام قبل از هر چیز مایلم انتصاب شما در جایگاه گزارشگر ویژه حقوق بشر در امور ایران را تبریک گفته و برایتان آرزوی موفقیت نمایم. اینجانب رضا غفارزاده خواهر زاده داریوش فتاحیه گرفتار در فرقه تروریستی مجاهدین خلق در […]
گفتگوی تلفنی خانواده داوود مراد خانی با مسئول انجمن نجات گیلان
فریدون مراد خانی از برادران داوود مرادخانی و از خانواده های فعال مرتبط با انجمن نجات گیلان متاسفانه مریض احوال است و بواسطه عمل باز قلب و. .. با مشکلات زیادی روبرو است. طوریکه خانه نشین شده است. ایشان در تماس تلفنی خود با مسئول انجمن نجات گفت: جناب پوراحمد با تقدیر از زحمات شما […]
استمداد پدر سلمان دهواری از مجامع بین المللی
پدر سلمان دهواری از اعضای گرفتار در تشکیلات مجاهدین خلق، با انتشار ویدئویی از مجامع بین المللی حقوق بشری و همه وجدان های بیدار می خواهد تا به او و خانواده اش برای نجات جان پسرش یاری برسانند. پدر سلمان می گوید 22 سال است که هیچ خبری از پسرش ندارد: من و مادرش از […]
استمداد برادر علیرضا حداد شستانی از ارگان های حقوق بشری
علیرضا حداد شستانی متولد 1347 و ساکن استان سیستان و بلوچستان است. او در سال 1365 برای گذراندن دوران سربازی اش عازم جبهه های جنگ شد و در منطقه مهران، در یکی از عملیات های مجاهدین خلق بر علیه سربازان وطن به اسارت این گروه خیانت پیشه در آمد و مجاهدین او را به کمپ […]
نامه ناهید گودرزی برای برادرش هوشنگ گودرزی در کمپ آلبانی مجاهدین خلق
هفته گذشته، اعضای انجمن نجات لرستان به دیدار خانم ناهید گودرزی، خواهر هوشنگ گودرزی عضو گرفتار در تشکیلات رجوی رفتند. خانم گودرزی ضمن قدردانی از اعضای انجمن، درخواست کرد تا خواسته های به حق خانواده ها را به گوش مجامع بین المللی حقوق بشری برسانند و شرایطی محیا شود تا خانواده ها بتوانند با عزیزان […]
عمه جان مادر بزرگ منتظر شماست
عمه جان سلام امیدوارم خوب باشی. عمه جان ای کاش با مادر بزرگ تماس می گرفتید. آیا خبر داری که مادرت در بیمارستان است و مریض احوال است؟! یادت می آید که چند سال پیش که من دوازده سالم بود شما با مادر تماس گرفتید و گوشی را به من دادند. به من گفتید که […]

