حضور خانواده های اراکی مقابل کمپ اشرف
در تاریخ 26/8/90 تعدادی از خانواده های درد کشیده و زحمتکش استان مرکزی که هر کدام عزیزی در اسارت فرقه رجوی دارند با امید و آرزوی ملاقات با عزیزانشان راهی عراق شدند. خانواده هایی که برای چندمین بار عازم عراق شدند ماهیت ضد بشری رهبری فرقه و سرانش بیشتر برایشان روشن شده است. برخی از خانواده ها که برای اولین بار به عراق اعزام می شدند تا قبل از اعزام تصویر درستی از اردوگاه اشرف در ذهن آنها نبود با اعزام آنها به عراق ماهیت ضدیت فرقه با خانواده برای آنها روشن شد.
بازگشت خانواده های استان مرکزی از عراق
خانواده های استان مرکزی بعد از دو هفته تلاش خستگی ناپذیر در جنگ با فرقه رجوی با انگیزه ای بالا برای نجات فرزندانشان به سلامت به وطن خود ایران باز گشتند. خانواده هایی که برای چندمین بار عازم عراق شده بودند ماهیت ضد بشری رهبری فرقه و سرانش بیشتر برایشان روشن شده است.
تبعیض در فرقه رجوی
نام من در پادگان اشرف مجاهد بود. برای اینکه وانمود کنند که تو بچه سازمان هستی و بیشتر از من بیگاری بکشند این لقب را به من داده بودند در اصل از دید رهبری فرقه و سرانش من اسیر پیوسته ای بیش نبودم. بدبخترین آدمها در پادگان اشرف اسیران پیوسته بودند در هر نشستی (نام اسیر پیوسته) روی سرمان چماق می شد. بچه های سازمان کسانی بودند که خودشان به سازمان وصل شده بودند.
خانواده های استان مرکزی برای دیدار با عزیزانشان راهی عراق شدند
در تاریخ 26/8/90 تعدادی از خانواده های درد کشیده و زحمتکش استان مرکزی که هر کدام عزیزی در اسارت فرقه رجوی دارند با امید و آرزوی ملاقات با عزیزانشان راهی عراق شدند. انجمن نجات استان مرکزی برای این عزیزان که چند ماه منتظر چنین لحظه ای بودند آرزوی موفقیت را دارد. باشد که با باز شدن درب قلعه الموت رجوی ملاقات خانواده ها با فرزندانشان محقق گردد.
اشرف، کشتی به گل نشسته فرقه رجوی
بعد از سرنگونی پدرخوانده، باد کشتی نجات خوابید و به تدریج در گل نشست و در حال حاضر در باتلاقی فرو رفته که نمی تواند خودش را نجات دهد. و خدمها یکی پس از دیگری در حال ترک کشتی به گل نشسته هستند. عجبا! کشتی که قرار بود مردم را نجات دهد حلا ببینید به چه روزی افتاده که بایستی اول فکری به حال خودش کند و خودش را نجات دهد. براستی کاپیتان کشتی ظلم و شکنجه در کدام سوراخ خودش را مخفی کرده و آثاری از آن نیست.
نامه ای به محمود رستمی از اعضاء جدا شده از مجاهدین
شامه ضد بشری سران اشرف آنقدر بالا بود که بو برده بودند که من می خواهم فرار کنم آخه آنها در مدرسه شیادی و کلاه برداری رجوی درس خوانده بودند. در آن ایام یک روز با حجت که آن زمان مسئول تشکیلات برادران مقر ما بود در جاده تدارکات مرکزی نزدیک به دو ساعتی قدم می زدیم و اراجیف تحویل من می داد و می خواست از تصمیمی که در درونم گرفته بودم منصرف شوم من هم از این گوش تحویل می گرفتم
نامه خانواده های استان مرکزی به نماینده سازمان ملل در عراق
نماینده محترم سازمان ملل در عراق، ما خانواده های استان مرکزی بیش از دو دهه است که فرزندانمان در پادگانی بنام پادگان اشرف به اسارت گرفته شده اند و از وضعیت آنها بی اطلاع هستیم ما با کلی مشکلات و سختی برای ملاقات با فرزندانمان به عراق سفر کرده ایم و کلی تلاش کردیم که با فرزندانمان بعد از چند سال ملاقات داشته باشیم متاسفانه مسئولین پادگان اشرف مانع این کار شدند
خاطرات نشست طعمه در فرقه رجوی – قسمت دوم
نشست طعمه به جای این که مشکل افراد راحل کند به ضد افراد تبدیل شد. رجوی فکر کرد با فحش های رکیک و با زور و فشار می تواند اعضای خودش راوادار کند که خط وخطوطش را پیش ببرند. بعد از نشست طعمه درمقرموزرمی هر روز نشست های تیغ و تیغ کشی برقراربود کینه های افراد نسبت به شورای رهبری ضریب خورده بود برای خود شورای رهبری این موضوع کاملا جا افتاده بود در همان زمان چند نفراعلام بریده گی کردند به اکثرافراد که نگاه می کردم روی چهره آنها غم نشسته بود.
مریم قجر را با چنگ و دندان می بریمش به تهران
در پادگان اشرف و در مقر مخوف باقرزاده وقتی رجوی نشست های جمعی را برگزار می کرد در بالای سن کنار مریم قجر ژست ابلهانه می گرفت. معمولا در نشست های جمعی، رهبران فرقه بالای سن در جیب همدیگر می ریختند و ما هم روی صندلی ها نشسته بودیم بایستی کف می زدیم اگر متوجه می شدند که کسی کف نمی زند در نشست عملیات جاری پوست آن را می کندند و به او می گفتند که تو با بُردن خواهر مریم به تهران مخالف هستی. به رهبری فرقه شیاد باید گفت همیشه لقمه به اندازه دهانت بردار لقمه بزرگ احتمال دارد در گلویت گیر کند و خفه ات کند.
خاطرات نشست طعمه در فرقه رجوی – قسمت اول
سال 1380 مقر ما به نام قرارگاه موزرمی به فرماندهی زهره قائمی درخارج ازشهر عماره (عراق) بنا شده بود. من کارهای پشتیبانی را در مقر انجام می دادم معمولا به تمام نقاط مقر سرکشی می کردم. بعد از ظهرها نشست عملیات جاری با افراد رده بالا را زهره قائمی برگزار می کرد. هر موقع از کنار ساختمان ستاد رد می شدم افراد حاضر درنشست سرهمدیگر فریاد می کشیدند و به هم فحش های رکیک می دادند این روال هر روز ادامه داشت.
دل فرزندمان از زندان اشرف بگرفت خدایا مددی
وقتی به عراق سفر می کنم برای نجات فرزندم عازم پادگان اشرف می شوم در مقابلم دنیای خشن را می بینم دلم می لرزد بارها از خودم پرسیده ام که ما انسانها و انسانهایی که در پادگان اشرف هستند چرا اینقدر از ما دورند. چرا آنها ما را از یاد برده اند و چرا ما را فراموش کرده اند. چه کسی مسبب این کار است. کاش می شد سران شکنجه گر چهره های عبوس، چهره های خشن، ترسناک ترین دشمن انسانیت را می دیدم و به آنها می گفتم ای سران شکنجه گر فرزندان ما از دست شما به کجا پناه ببرند.
بُن بست استراتژیک فرقه رجوی
موضع گیری قاطع دولت عراق در رابطه با بستن اُردوگاه اشرف تا پایان سال 2011 باعث شده رهبران فرقه در خارجه بد جوری خودشان را به در و دیوار می کوبند که راه حلی برای این موضوع پیدا کنند. سر رهبران فرقه در این رابطه به سنگ خورده. قرار است آژانس پناهندگان سازمان ملل با تک تک اشرفی ها بصورت فردی و به دور از سران فرقه مصاحبه کنند. ظاهرا رهبران فرقه طرح را پذیرفته اند ولی در درونشان عزا گرفته اند.