خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت نوزدهم
در قسمت قبل گفتم بعد از مصاحبه ای که آمریکاییها با من داشتند به مقر برگشتم. سال 1382 که در پادگان اشرف بودم، اتفاق عجیب و خوشحال کننده ای برای من افتاد: به من ابلاغ کردند که خانواده ات آمده اند تو را ببینند. اول متوجه نشدم منظورشان چیست. به آن نفر مربوطه گفتم چی […]
خاطره ای از علی شریفی، کشته شده در کمپ اشرف ۳
در این چند روز اخیر سایت فرقه را چک کردم. خبر فوت علی شریفی را دیدم. علی شریفی نزدیک به 5 سال در مقر ما بود. در آن زمان مسئول مقر ما زنی بود بنام شهلا کریمی و مسئول مرکز ما زنی بنام معصومه ملک محمدی . علی شریفی مسئله دار بود و در نشست […]
نامه حسین رضایی به برادرش حسن رضایی در کمپ آلبانی
برادرم حسن سلام ، امیدوارم حال شما خوب باشد. خیلی وقت است که با من و خواهرانت تماسی نگرفته ای! همه نگران حال شما هستند بخصوص مادر . خبری از وضع و حالت نداریم و این برای همه ما نگران کننده است. من می دانم به شما اجازه تماس با خانواده را نمی دهند. می […]
خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت هجدهم
در قسمت قبل درباره شرایط کمپ اشرف بعد از سرنگونی صدام و استقرار ارتش امریکا در کمپ مطالبی بیان کردم. در نشست ارکان مسئول ارکان به من گفت فردا ساعت 4 برو تخصصی خواهر زهره با تو کار دارد. آنقدر بازار محفل من با دوستانم گرم بود که همه فهمیده بودند فردا ساعت 4 باید […]
نامه سمانه نوری به پدرش حمید رضا نوری در کمپ آلبانی
سلام پدر عزیزم، امیدوارم که حالت خوب باشد. پدر جان تا کی بایستی دوری تو را تحمل کنم؟ این چندمین نامه ای است که برایت می نویسم و هیچ جوابی به من نمی دهی. خیلی دلم می خواهد شما را از نزدیک ببینم و در آغوش بگیرمت. پدر عزیزم هنوز دیدارم با تو در عراق […]
خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت هفدهم
در قسمت قبل به این موضوع اشاره کردم که بعد از سرنگونی صدام حسین به عنوان ارباب رجوی، شاخ مجاهدین شکست. از ترس فرار افراد فشاری روی نیروها نمی آوردند. سران فرقه رجوی می خواستند از فرار افراد جلوگیری کنند. چند منطقه که به ضلع شمال و به کمپ تیف آمریکاییها منتهی می شد توسط […]
نامه خانواده عباس گل ریزان به نخست وزیر آلبانی
نخست وزیر کشور آلبانی آقای ادی راما با سلام ما خواهران عباس گل ریزان طاهره و فاطمه هستیم. ما از کودکی مادر خود را از دست دادیم. برادری داریم به نام عباس گل ریزان که 40 سال است در سازمان مجاهدین به اسارت گرفته شده است. برادر ما سرباز بود و در جنگ به اسارت […]
نامه مادر مصطفی قائدی به نخست وزیر آلبانی
آقای ادی راما نخست وزیر محترم کشور آلبانی با سلام و احترام من منتهی زهرایی هستم؛ مادری که چندین سال در حسرت دیدن فرزندش است. فرزند من مصطفی قائدی 35 سال است در سازمانی به نام مجاهدین خلق اسیر است. سازمان مجاهدین خلق در کشور شما آلبانی مستقر است. نمی دانم از چه راهی می […]
خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت شانزدهم
در قسمت قبل درباره اعلام خبر دستگیری مریم رجوی در فرانسه گفتم. فرزانه هراسان وارد سالن شد و بدون مقدمه گفت خبر دارید چه اتفاقی افتاده؟! دولت فرانسه خواهر مریم را دستگیر کرده، یک سری کاسه داغ تر از آش زدن زیر گریه، دو سه نفر غش کردن و افتادند کف سالن غذا خوری و […]
نامه منتهی زهرایی به فرزندش مصطفی قائدی در کمپ آلبانی
فرزند دلبندم مصطفی جان سلام این نامه را مادرت برایت می نویسد. مادری که چندین سال حسرت دیدن فرزندش را می کشد. نمی دانم از کجا شروع کنم و با چه کسی درد دل کنم. روزی که تو را برای ادامه تحصیل به شهرستان فرستادم چه آرزوهایی داشتم! در دلم می گفتم تحصیل مصطفی به […]
خاطرات فواد بصری از لحظه اسارت تا رهایی از مجاهدین خلق – قسمت پانزدهم
در قسمت قبل از سرنگونی صدام گفتم و اینکه بالاخره مجاهدین بعد از چند روز مجبور شدند خبر سرنگونی صدام را به کل نفرات بدهند و مجددا رجوی پیام داد که صدام سرنگون شده و ما با صاحبخانه جدید قرارداد بستیم. منظورش آمریکایی ها بودند. طولی نکشید که چند خودرو آمریکایی دور تا دور مقر […]
نامه خانواده نجفی به فرزندشان محمد جعفر نجفی در کمپ آلبانی
محمد جعفر سلام، امیدواریم که حالت خوب باشد. محمد جعفر کاش می دانستیم تا کی بایستی دوری تو را تحمل کنیم؟! چندین سال است از تو بی خبریم و تماسی با ما نمی گیری که از سلامتی ات با خبر شویم. روزی که به خدمت سربازی رفتی دلمان خوش بود که بعد از اتمام سربازی […]