گفتگویی با محسن اسدی که پدرش اسیر فرقه رجوی می باشد
من تا حدودی از طریق سایت انجمن نجات و مقالات عملکرد فرقه را در رابطه با اعضای خود مطالعه می کردم ولی برای من جا نیفتاده بود تا زمانی که به عراق اعزام شدم و از نزدیک محل زندگی اعضاء و یا بهتر بگویم اسیران را از نزدیک دیدم فرقه رجوی فرقه خطرناکی است و بهتر بگویم ضد بشر است یک سری افراد را با فریب نزد خود نگه داشته است و در کانکس زندگی می کنند برای من درد آور بود و با خودم می گفتم پدرم چندین سال است که اسیر این فرقه است و در کجا زندگی می کند.
مصاحبه با آقای مجتبی نوری از خانواده های اعضاء فرقه رجوی
راجع به فرقه رجوی همین قدر می دانم که فرزندان این مرز و بوم را فریب داده و با وعده وعیدهای پوچ و تو خالی آنان را در زندان ذهن خودشان نگه داشته است آنان نه به فکر این کشور و نه به فکر مردم هستند فرقه رجوی فقط شعار می دهد و به دنبال منافع شخصی خودشان هستند. مردم ایران از فرقه رجوی متنفر هستند هیچ پایگاه و جایگاهی در بین مردم ایران ندارند.
مصاحبه با آقای حسین رضایِی از خانواده های فعال انجمن نجات
تمام عملکرد فرقه رجوی خلاف قانونی است که در دنیا حاکم است. ما به عینه دیدیم که سران فرقه رجوی چه کارها که با اعضای خود نمی کنند آنوقت دم از آزادی می زند. ابتدایی ترین آزادی را از اعضای خود سلب کرده نمونه آن برادرم چندین سال است در فرقه رجوی اسیر است چندین بار به عراق سفر کردم برای چند دقیقه اجازه نداد با برادرم دیداری داشته باشم ادبیات فرقه رجوی فقط فحش و بد و بیراه گفتن است به خانواده هایی که با هزاران مشکلات برای دیدار با عزیزانشان به عراق سفر می کنند.
خانم رجوی سال ۹۴ رو به پایان است!
رییس جمهور قلابی فرقه رجوی برای سال 95 چه پیامی برای اسیران و هواداران جیره بگیرش دارد زنی فریبکار و دغل باز مثل مریم قجر یافت می شود تا آنجا که یادم می آید در آن زمان شوهرش رجوی ما را سر کار گذاشته بود مواقع سال تحویل با مقداری شیرینی سر ما را شیره می مالید و سال جدید را سال سرنگونی اعلام می کرد و می گفت در سال جدید آمادگی داشته باشید به سمت وطنمان حرکت می کنیم وعده های سر خرمن
پیام تسلیت انجمن نجات استان مرکزی به خانواده فروغی
با کمال تاسف اطلاع یافتیم خانواده آقای فروغی یکی از خانواده های فعال انجمن نجات استان مرکزی این روزها در غم از دست دادن مادرشان به سوگ نشسته اند. انجمن نجات و خانواده های استان مرکزی به خانواده آن مرحومه بخصوص به آقای محمدرضا فروغی تسلیت عرض نموده و برای آنان صبر جمیل را آرزو داریم.
آقای رجوی از عهده ۳۰ بچه بر نیامد، چگونه می خواهد از عهده یک کشور بر آید؟!
در خواستهایی که می کنند عجیب و غریب است نوار کاست فلان خواننده را می خواهند مجله خارجی می خواهند نشریات سازمان را به آنها می دهیم پاره می کنند چند تا خواهر به مقر آنها تردد می کرد خواهرها منع کردم که دیگه به مقر آنها تردد نکنند من ماندم با این ها چکار کنم گزارش برای برادر نوشتم که هر چه زودتر آنها را به خارجه بفرستیم
درخواست یاری فرزند یکی از اسرای لیبرتی از صلیب سرخ بین المللی
این جانب محسن اسدی فرزند محمد هادی یونسی که نزدیک به 30 سال است پدرم نزد سازمانی بنام سازمان مجاهدین به اسارت گرفته شده است. زمانی که پدرم به اسارت سازمان مجاهدین در آمد من کودکی بیش نبودم طی این سالها با نداشتن پدر زندگی خیلی سختی را پشت سر گذاشتم. در حال حاضر 28 سال سن دارم و مثل ما بقی مردم در جامعه ایران مشغول کار و زندگی هستم و از طرفی انسانیتم به من حکم می کند کار آزادی پدرم را از طریق شما دنبال کنم من چندین سال است که از پدرم خبری ندارم. ازکسانی که به تازگی از سازمان مجاهدین جدا شده اند و به ایران باز گشته اند موضوع پدرم را دنبال کردم جوابی که از آنها گرفتم پدرم در حال حاضر در کمپی بنام لیبرتی در بغداد است
انقلابیونی که برای یک پرس چلو مرغ دست و پا می شکستند!
فرقه رجوی در تمامی موارد ما را حسرت به دل نگه می داشت اگر این کار را نمی کرد به قول سران فرقه سراغ زندگی طلبی می روید. مواقعی که شام جمعی در مقر ترتیب داده می شد برای اینکه مریم قجر را بیشتر در ذهن ما جا دهند مقداری آدامس از بغداد خریداری می کردند و با سناریوی از قبل تنظیم شده توسط یکی از کادرهای فرقه در جمع پشت تریبون می رفت و می گفت که خواهر مریم از خارجه برای ما آدامس فرستاده ببینید چقدر خواهر مریم به فکر ما است آنقدر که خواهر مریم به فکر ماست ما به آن فکر نمی کنیم و این آدامسها تبرک است و خواهر مریم گفته همه بایستی این آدامسها را بجوند
آیا درهای خروجی فرقه رجوی همیشه باز است!؟
زمانی که ما در پادگان اشرف بودیم غیر از دروغ و فریب چیز دیگری از رجوی و سرانش نفهمیدیم. فردی که اعلام جدایی می کرد اول برای او نشست می گذاشتند و آن را سوژه نشست می کردند تعدادی از افراد را از قبل توجیح می کردند که در نشست تا توان دارند به آن بد و بیراه بگویند اگر از موضع خودش کوتاه نیامد آن را کتک می زدند و به آن می گویند که دو یا سه سال در خروجی اشرف می مانی تا اطلاعاتی که داری از بین برود اگر فرد قبول می کرد به خروجی برود تازه بدبختیهای آن شروع می شد در خروجی وعده های غذایی نا چیزی به فرد می دادند آن را شکنجه روحی و جسمی می کردند. کاری با فرد می کردند که از زندگی خوش سیر می شد.
نامه ای به حسن ابراهیمی اسیر در کمپ لیبرتی
تا کی می خواهی عمرت را برای کسانی از بین ببری که دنبال منافع خودشان هستند آیا تا به حال فکری به حال مریضی ات کرده ای در فرقه رجوی چه زمانی به فکر شما بودند مرده شما بیشتر برای فرقه رجوی ارزش دارد تا زنده بودنتان. چرا یک تصمیم درستی برای خودت نمی گیری باور کن هیچ ارزشی در لیبرتی برای شما قائل نیستند. اگر یادت باشد در نشست های عمومی بیرون از سالن به شما می گفتم رجوی فقط زورش به ما می رسد
نامه ای به دخترم پروانه ربیعی عباسی اسیر در لیبرتی
چکار کنم که دسترسی به شما ندارم و نمی دانم تا کی و چه وقت این وضعیت ادامه دارد همش دعا می کنم که این وضعیت بزودی تمام شود و بتوانم شما را در آغوش بگیرم. هر چه باشد شما فرزند من هستید و من شما را تا آخر عمر فراموش نخواهم کرد. چرا و به چه دلیل به شما اجازه نمی دهند که تماسی با من داشته باشی هر چه فکرش را می کنم ذهنم به نتیجه ای نمی رسد آیا تماس با مادر جرم است مگر شما بی کس و کارید من به گردن شما حق دارم دلم می خواهد صدای شما را بعد از چندین سال بشنوم مقداری آرامش بگیرم من فقط یک آرزو دارم آنهم هر چه زود تر تو را در آغوش بگیرم و خلا چندین ساله ام پُر شود. به امید روزی که به آرزویم برسم.
نامه ای به برادرم سعید عبدی اسیر فرقه رجوی
چند سال است تماسی با ما نداشتی که از اوضاع و احوالت با خبر شویم. به چه دلیل خانواده خود را رها کردی و در جایی قرار گرفته ای که نمی توانی برای خودت تصمیم بگیری و تو را تبدیل کرده اند به یک چوب خشک عاطفه ای در وجودت باقی نمانده و تو را تبدیل کرده اند به یک مترسک! چرا خودت را به این روز انداختی مگر تو انسان نیستی تا آنجایی که من خبر دارم در کمپی بنام لیبرتی شما را زندانی کرده اند و از شما صبح تا شب بیگاری می کشند که اهداف خودشان را پیش ببرند.