آقای رجوی از عهده ۳۰ بچه بر نیامد، چگونه می خواهد از عهده یک کشور بر آید؟!
در خواستهایی که می کنند عجیب و غریب است نوار کاست فلان خواننده را می خواهند مجله خارجی می خواهند نشریات سازمان را به آنها می دهیم پاره می کنند چند تا خواهر به مقر آنها تردد می کرد خواهرها منع کردم که دیگه به مقر آنها تردد نکنند من ماندم با این ها چکار کنم گزارش برای برادر نوشتم که هر چه زودتر آنها را به خارجه بفرستیم
درخواست یاری فرزند یکی از اسرای لیبرتی از صلیب سرخ بین المللی
این جانب محسن اسدی فرزند محمد هادی یونسی که نزدیک به 30 سال است پدرم نزد سازمانی بنام سازمان مجاهدین به اسارت گرفته شده است. زمانی که پدرم به اسارت سازمان مجاهدین در آمد من کودکی بیش نبودم طی این سالها با نداشتن پدر زندگی خیلی سختی را پشت سر گذاشتم. در حال حاضر 28 سال سن دارم و مثل ما بقی مردم در جامعه ایران مشغول کار و زندگی هستم و از طرفی انسانیتم به من حکم می کند کار آزادی پدرم را از طریق شما دنبال کنم من چندین سال است که از پدرم خبری ندارم. ازکسانی که به تازگی از سازمان مجاهدین جدا شده اند و به ایران باز گشته اند موضوع پدرم را دنبال کردم جوابی که از آنها گرفتم پدرم در حال حاضر در کمپی بنام لیبرتی در بغداد است
انقلابیونی که برای یک پرس چلو مرغ دست و پا می شکستند!
فرقه رجوی در تمامی موارد ما را حسرت به دل نگه می داشت اگر این کار را نمی کرد به قول سران فرقه سراغ زندگی طلبی می روید. مواقعی که شام جمعی در مقر ترتیب داده می شد برای اینکه مریم قجر را بیشتر در ذهن ما جا دهند مقداری آدامس از بغداد خریداری می کردند و با سناریوی از قبل تنظیم شده توسط یکی از کادرهای فرقه در جمع پشت تریبون می رفت و می گفت که خواهر مریم از خارجه برای ما آدامس فرستاده ببینید چقدر خواهر مریم به فکر ما است آنقدر که خواهر مریم به فکر ماست ما به آن فکر نمی کنیم و این آدامسها تبرک است و خواهر مریم گفته همه بایستی این آدامسها را بجوند
آیا درهای خروجی فرقه رجوی همیشه باز است!؟
زمانی که ما در پادگان اشرف بودیم غیر از دروغ و فریب چیز دیگری از رجوی و سرانش نفهمیدیم. فردی که اعلام جدایی می کرد اول برای او نشست می گذاشتند و آن را سوژه نشست می کردند تعدادی از افراد را از قبل توجیح می کردند که در نشست تا توان دارند به آن بد و بیراه بگویند اگر از موضع خودش کوتاه نیامد آن را کتک می زدند و به آن می گویند که دو یا سه سال در خروجی اشرف می مانی تا اطلاعاتی که داری از بین برود اگر فرد قبول می کرد به خروجی برود تازه بدبختیهای آن شروع می شد در خروجی وعده های غذایی نا چیزی به فرد می دادند آن را شکنجه روحی و جسمی می کردند. کاری با فرد می کردند که از زندگی خوش سیر می شد.
نامه ای به حسن ابراهیمی اسیر در کمپ لیبرتی
تا کی می خواهی عمرت را برای کسانی از بین ببری که دنبال منافع خودشان هستند آیا تا به حال فکری به حال مریضی ات کرده ای در فرقه رجوی چه زمانی به فکر شما بودند مرده شما بیشتر برای فرقه رجوی ارزش دارد تا زنده بودنتان. چرا یک تصمیم درستی برای خودت نمی گیری باور کن هیچ ارزشی در لیبرتی برای شما قائل نیستند. اگر یادت باشد در نشست های عمومی بیرون از سالن به شما می گفتم رجوی فقط زورش به ما می رسد
نامه ای به دخترم پروانه ربیعی عباسی اسیر در لیبرتی
چکار کنم که دسترسی به شما ندارم و نمی دانم تا کی و چه وقت این وضعیت ادامه دارد همش دعا می کنم که این وضعیت بزودی تمام شود و بتوانم شما را در آغوش بگیرم. هر چه باشد شما فرزند من هستید و من شما را تا آخر عمر فراموش نخواهم کرد. چرا و به چه دلیل به شما اجازه نمی دهند که تماسی با من داشته باشی هر چه فکرش را می کنم ذهنم به نتیجه ای نمی رسد آیا تماس با مادر جرم است مگر شما بی کس و کارید من به گردن شما حق دارم دلم می خواهد صدای شما را بعد از چندین سال بشنوم مقداری آرامش بگیرم من فقط یک آرزو دارم آنهم هر چه زود تر تو را در آغوش بگیرم و خلا چندین ساله ام پُر شود. به امید روزی که به آرزویم برسم.
نامه ای به برادرم سعید عبدی اسیر فرقه رجوی
چند سال است تماسی با ما نداشتی که از اوضاع و احوالت با خبر شویم. به چه دلیل خانواده خود را رها کردی و در جایی قرار گرفته ای که نمی توانی برای خودت تصمیم بگیری و تو را تبدیل کرده اند به یک چوب خشک عاطفه ای در وجودت باقی نمانده و تو را تبدیل کرده اند به یک مترسک! چرا خودت را به این روز انداختی مگر تو انسان نیستی تا آنجایی که من خبر دارم در کمپی بنام لیبرتی شما را زندانی کرده اند و از شما صبح تا شب بیگاری می کشند که اهداف خودشان را پیش ببرند.
نامه خانواده های استان مرکزی خطاب به شخص رجوی!!
آیا ملاقات با فرزندانمان از دید شما جُرم است ما خانواده ها چندین بار با کلی مشکلات به عراق سفر کردیم حنجره خودمان را کنار پادگان اشرف پاره کردیم حاضر بودیم 2 دقیقه فرزندانمان را از نزدیک ببینیم ولی به جای اینکه اجازه دهید با فرزندانمان دیداری داشته باشیم از سوی سرانت با سنگ و فُحش که لایق خودشان است از ما استقبال کردند. خلایق هر چه لایق.
پیام تسلیت انجمن نجات استان مرکزی (اراک) به خانواده محترم گل ریزان
با کمال تاسف اطلاع یافتیم که خانواده محترم گل ریزان یکی از خانواده های بسیار فعال و خون گرم انجمن نجات در استان مرکزی این روزها در غم از دست دادن مادر به سوگ نشسته است. انجمن نجات استان مرکزی به خانواده آن مرحومه بخصوص به پسرش عباس گل ریزان که در زندان لیبرتی گرفتار است تسلیت عرض نموده و برای باقی خانواده، صبر جمیل آرزومند است.
وقاحت هم حد و مرزی دارد!!
چند روز پیش داشتم تلویزیون فرقه رجوی را مشاهده می کردم برنامه ای بود تحت عنوان (پرونده)؛ یک برنامه من در آوردی بی محتوا حال هر بیننده ای را بهم می زد موضوع خانواده هایی بودند که برای دیدار با عزیزانشان به لیبرتی سفر کرده بودند. فرقه رجوی در برنامه خود نام خانواده ها را (اوباش) گذاشته بود چقدر سران فرقه رجوی دریده و پست هستند که خانواده ای که با کلی مشکلات مالی و امنیتی به عراق سفر می کنند که شاید بعد از چندین سال بتوانند با عزیزانشان حتی اگر شده برای دو دقیقه با هم دیدار کنند
نامه ای به دخترم طیبه در آلبانی
نگار هنوز که هنوز است سراغ شما را می گیرد و به شما نیاز دارد ولی متاسفانه در جایی اسیر شده ای که مثل طعمه در تار عنکبوت گیر کرده ای و دارند مثل زالو خون تو را می مکند واقعا کسانی که این بلا را بر سرت آورده اند از انسانیت بویی برده اند؟ معنی و مفهوم زندگی را می فهمند و معنی مادر بودن را می فهمند؟ سر سوزنی هم به فکر دخترت باش
پیام به دوستان قدیمی در لیبرتی
لیبرتی من فواد بصری هستم کسی که مثل شما رجوی و دارو دسته اش عمر او را در پادگان اشرف در راستای منافع خودشان با تحلیلهای آب دوغ خیاری و فریبکاری به تباهی کشیدند و در حال حاضر عمر شماها را با فریبکاری دارند به تباهی می کشند هر چند که به تباهی کشیده اند. همانطور که در جریان هستید توافق هسته ای انجام شد گزینه جنگ که سالها رجوی و دارو دسته اش بر آن سوار بودند و با این گزینه به شما روحیه می دادند که آمریکا به ایران حمله می کند این گزینه از روی میز برداشته شد و صلح جای گزین آن شد و رو سیاهی برای رجوی و دارو دسته اش باقی ماند