خاطرات نشست طعمه در فرقه رجوی – قسمت دوم
نشست طعمه به جای این که مشکل افراد راحل کند به ضد افراد تبدیل شد. رجوی فکر کرد با فحش های رکیک و با زور و فشار می تواند اعضای خودش راوادار کند که خط وخطوطش را پیش ببرند. بعد از نشست طعمه درمقرموزرمی هر روز نشست های تیغ و تیغ کشی برقراربود کینه های افراد نسبت به شورای رهبری ضریب خورده بود برای خود شورای رهبری این موضوع کاملا جا افتاده بود در همان زمان چند نفراعلام بریده گی کردند به اکثرافراد که نگاه می کردم روی چهره آنها غم نشسته بود.
مریم قجر را با چنگ و دندان می بریمش به تهران
در پادگان اشرف و در مقر مخوف باقرزاده وقتی رجوی نشست های جمعی را برگزار می کرد در بالای سن کنار مریم قجر ژست ابلهانه می گرفت. معمولا در نشست های جمعی، رهبران فرقه بالای سن در جیب همدیگر می ریختند و ما هم روی صندلی ها نشسته بودیم بایستی کف می زدیم اگر متوجه می شدند که کسی کف نمی زند در نشست عملیات جاری پوست آن را می کندند و به او می گفتند که تو با بُردن خواهر مریم به تهران مخالف هستی. به رهبری فرقه شیاد باید گفت همیشه لقمه به اندازه دهانت بردار لقمه بزرگ احتمال دارد در گلویت گیر کند و خفه ات کند.
خاطرات نشست طعمه در فرقه رجوی – قسمت اول
سال 1380 مقر ما به نام قرارگاه موزرمی به فرماندهی زهره قائمی درخارج ازشهر عماره (عراق) بنا شده بود. من کارهای پشتیبانی را در مقر انجام می دادم معمولا به تمام نقاط مقر سرکشی می کردم. بعد از ظهرها نشست عملیات جاری با افراد رده بالا را زهره قائمی برگزار می کرد. هر موقع از کنار ساختمان ستاد رد می شدم افراد حاضر درنشست سرهمدیگر فریاد می کشیدند و به هم فحش های رکیک می دادند این روال هر روز ادامه داشت.
دل فرزندمان از زندان اشرف بگرفت خدایا مددی
وقتی به عراق سفر می کنم برای نجات فرزندم عازم پادگان اشرف می شوم در مقابلم دنیای خشن را می بینم دلم می لرزد بارها از خودم پرسیده ام که ما انسانها و انسانهایی که در پادگان اشرف هستند چرا اینقدر از ما دورند. چرا آنها ما را از یاد برده اند و چرا ما را فراموش کرده اند. چه کسی مسبب این کار است. کاش می شد سران شکنجه گر چهره های عبوس، چهره های خشن، ترسناک ترین دشمن انسانیت را می دیدم و به آنها می گفتم ای سران شکنجه گر فرزندان ما از دست شما به کجا پناه ببرند.
بُن بست استراتژیک فرقه رجوی
موضع گیری قاطع دولت عراق در رابطه با بستن اُردوگاه اشرف تا پایان سال 2011 باعث شده رهبران فرقه در خارجه بد جوری خودشان را به در و دیوار می کوبند که راه حلی برای این موضوع پیدا کنند. سر رهبران فرقه در این رابطه به سنگ خورده. قرار است آژانس پناهندگان سازمان ملل با تک تک اشرفی ها بصورت فردی و به دور از سران فرقه مصاحبه کنند. ظاهرا رهبران فرقه طرح را پذیرفته اند ولی در درونشان عزا گرفته اند.
جنگ خلیج و آواره کردن کودکان معصوم توسط رجوی
کودکان را می دیدم که گریه آنها قطع نمی شد و خودشان را به شیشه های اتوبوس می کوبیدند سران ظالم سازمان در این رابطه بی تفاوت بودند زنهایی که برای بدرقه فرزندانشان به محل آمده بودند فقط اشک می ریختند. صدای یک زنی به گوشم می رسید با صدای بلند می گفت ما بدون کودکانمان در این جا چکار کنیم تنها دل خوشی ما کودکان ما بودند آنها را کجا می برید
پدرم؛ که اسیر در اشرف است را آزاد کنید
با کمی پرسش و جستجو تا حدودی برایم جا افتاد، که انسانها را با فریب و کلاه برداری به آن پادگان منتقل می کنند و مثل برده از آنها کار می کشند. من از کودکی از محبت پدری بدور بودم وقتی می دیدم پدرها فرزندان خودشان را بغل یا دست آنها را گرفته اند حسرت می خوردم و با خودم می گفتم چرا من مثل آنها نیستم این چه بلایی بود که بر سر من آمد روزهای سختی را بدون داشتن پدر پشت سر گذاشتم آیا رؤسای پادگان اشرف این را درک و فهم می کنند.
اگر مجاهدین را ترک کنید از بین می روید
یکی از مهمترین بحث ها که بعد از سرنگونی پدر خوانده رهبری فرقه روی میز فرقه بود بحثی بود که شما نباید سازمان را ترک کنید از سازمان جدا شوید زندگی بیرون از مناسبات سازمان شما را از بین می برد. در پادگان اشرف عجب روزگارتلخی داشتیم یادم می آید در یک نشستی که مژگان، رقیه عباسی، زهره قائمی، مسئولیت نشست را بر عهده داشتند در نشست گفتند هر فردی از سازمان جدا شود در زندگی عادی نمی تواند به زندگی خود ادامه دهد و سریع از بین می رود.
جلسات انجمن نجات استان مرکزی با حضور خانواده ها
روز یک شنبه مورخ 20/6/90 و سه شنبه 22/6/90 خانواده های درد کشیده و رنج کشیده در محل دفتر انجمن نجات اراک گرد هم آمدند. مسئول انجمن نجات ضمن خوش آمد گویی به حاضرین در جلسه شرایط فعلی در پادگان اشرف و عمل کرد فرقه نسبت به فرزندانشان را برای خانواده ها تشریح کرد. متعاقبا خانواده ها بصورت نوبه ای در رابطه با ضد انسانی بودن فرقه سخن گفتند و اعلام آمادگی خود را برای فعالیت تا آزادی فرزندانشان از فرقه را اعلام کرده
مهمانی افطاری فرقه رجوی
طبق روش های جاری و هر ساله خانم مریم قجر یک سری آدمهای مفت خور که نه ببارند و نه بدار را زیر پوش مناسبتی در ماه مبارک رمضان دعوت می کند. اما امسال زیر پوش حفاظت از اسارتگاه اشرف اربابان بازنشسته و از دور کار خارج شده را دور خودش جمع کرده و یک ژست رومانتیک هم می گیرد. بایستی به این ابله گفت مفت خوردن چه گامی می تواند برای اسارتگاهت بردارد. به جای این همه ریخت و پاش ذره ای به آن اسیران اشرفی بدهید که جان بگیرند.
خاطره ای از ماه مبارک رمضان در فرقه رجوی!
صورت مسئله نشست این بود که چرا روزه نمگیری و چرا در مقابل نفرات جدید الورود روزه خواری می کنی و آنها را تشویق می کنی که روزه نگیرند. در جواب به آنها گفتم از دُکتر خسرو سئوال کنید. در جواب گفتند این حرفها قابل قبول نیست به نوعی داری در مناسبات ما سم پاشی می کنی احکام ما به ما حکم می کند بزور هم که شده بایستی روزه را گرفت
نامه ای به زهرا میر باقری
با سلام و عرض تبریک به شما که توانستید جسورانه خودتان را از فرقه تباهی انسانها نجات دهید و یک تو دهنی به رهبران فرقه و سرانش بزنید. من هم مثل شما قرباتی این فرقه شدم برادر شما علی رضا و کبری را از نزدیک می شناختم. چند سالی با علی رضا در یک مقر با هم بودیم علاقه زیادی به ورزش های فردی داشت در این رابطه مستمر زیر تیغ بود و به آن مارک جمع گریز و غرق در دوران می زدند ولی با این وجود بر سر موضع فردی که داشت ایستاده بود.