شنبه, ۱۵ آذر , ۱۴۰۴
مادران،‌ قربانیان فراموش شده فرقه رجوی – قسمت بیست و سه 02 آبان 1395

مادران،‌ قربانیان فراموش شده فرقه رجوی – قسمت بیست و سه

خانم سلطان لطفی مادر محمدعلی تنها یک بار در اواخر سال ۱۳۸۲ به همراه پسر دیگرش موفق به دیدار محمد علی در اردوگاه اشرف گردید و این دیدار آخرین دیدار مادر با فرزندش در دیار غربت بود که مادر در لحظه دیدار از شوق اشتیاق بیهوش شد. این مادر دلسوخته در مرداد ماه سال ۱۳۹۰ به رحمت ایزدی پیوست.

مجاهدین در دفاع مقدس – قسمت آخر 27 مهر 1395

مجاهدین در دفاع مقدس – قسمت آخر

مجاهدین از تلاش برای ایجاد نفاق و جذب نیرو و خدشه دار کردن آبروی جمهوری اسلامی و تبلیغات علیه ایران دست برنمی داشتند. آنها مانند یک سال پیش هم که اسرا زیر سختترین مجازاتها و در آن شرایط بسیار بد به سر میبردند، با این افکار که اکنون ایرانیها در اثر فشارهای سخت عراقیها حاضر خواهند شد به مجاهدین بپیوندند، وارد اردوگاه شده بودند و با تبلیغات واهی سعی میکردند عده ای را با خود ببرند.

مادران،‌ قربانیان فراموش شده فرقه رجوی – قسمت بیست و دو 26 مهر 1395

مادران،‌ قربانیان فراموش شده فرقه رجوی – قسمت بیست و دو

آیا این بود اسلام ناب محمدی شما؟ خودتان سه بار ازدواج کردید، بچه دار شدید و بچه ها را از نعمت مادر شدن و پدر شدن محروم کردید. کجای اسلام، طلاق اجباری و مصلحتی نوشته شده حتماٌ این تنها در اسلام خود درآوردی شما هست. تو که رهبر هستی و پیشرو بودی اول باید خودت زنت را طلاق می دادی و… دلم پر است و گفتنی زیاد. خودتان رفتید در یک مملکت آزاد. راحت برای خودتان زندگی دارید و بچه ها را اینجا دم تیغ گذاشتید و هر روز دستوری می دهید: امروز اعتصاب کنید.

مجاهدین در دفاع مقدس – قسمت چهارم 25 مهر 1395

مجاهدین در دفاع مقدس – قسمت چهارم

بعدها متوجه شدیم اگر ما سالم وارد ایران می شدیم، عملیات عراقیها پایان یافته بود و بعد از ظهر آن روز بازمی گشتند. زیرا عملیات مرصاد علیه مجاهدین از سوی دلاوران ارتش و سپاه از تنگه ی چهارزبر به سوی مرز بین المللی آغاز شده بود و ما می توانستیم کشته شدگان وآوارگان نیروهای عراقی و مجاهد را با چشم خود ببینیم.

مجاهدین در دفاع مقدس – قسمت سوم 18 مهر 1395

مجاهدین در دفاع مقدس – قسمت سوم

تعداد اسرا درآن مکان بسیار بود. عراقیها به ایرانیها اجازه ی استفاده از دستشویی را نمی دادند. خیلی از همرزمان بیماری ریوی گرفته بودند. آنها هفت روز در آن شرایط نگهداری می شدند. از غذا خبری نبود. همه از گرسنگی بیحال و بی رمق در گوشه ای افتاده بودند. بوی لجن و ادرار و مدفوع همه جا پیچیده بود، به طوریکه قسمت زیادی از سوله به عنوان دستشویی استفاده می کردیم و هنگامی که در سوله را بازمی کردند، اسرا به درها هجوم می بردند

مادران،‌ قربانیان فراموش شده فرقه رجوی – قسمت بیست و یک 18 مهر 1395

مادران،‌ قربانیان فراموش شده فرقه رجوی – قسمت بیست و یک

لحظه ای که می خواستم چادرم را روی سرم جا به جا کنم، دیدم پسری لاغر و گندمگون با لباس خاکی روبروی من ایستاد. چند لحظه ماتم برد. چقدر شبیه حافظ من بود. می خواستم ببوسمش، ولی خودم را جمع و جور کردم و با صدای لرزانی گفتم: من مادر حافظ نصرتی از اردبیل هستم شما او را می شناسید؟ در همین موقع بود که آن مرد گفت: آنا! من حافظ هستم. من دیگر نفهمیدم چه شد. تا این که با سردی آبی که روی سرم می ریختند بیدار شدم و خودم را در آغوش پسرم دیدم.

معرفی کتاب”سرگذشت من با مجاهدین خلق” و مصاحبه با پرویز درخشان نویسنده کتاب 15 مهر 1395

معرفی کتاب”سرگذشت من با مجاهدین خلق” و مصاحبه با پرویز درخشان نویسنده کتاب

کتاب”سرگذشت من با مجاهدین خلق” نوشته آقای پرویز درخشان (نام مستعار)، حاصل دو سال و نیم حضور در سازمان مجاهدین خلق در زمان حاکمیت صدام حسین و چهار سال اسارت نزد نیروهای آمریکایی و صدها ساعت مصاحبه و گفتگو با اعضای مجاهدین خلق در عراق می‌باشد که برای بیان یک تجربه‌ی تلخ در چارچوب یک فرقه مذهبی و سیاسی و بیان گوشه‌ای از تاریخ معاصر ایران نگاشته شده است.

مجاهدین در دفاع مقدس – قسمت دوم 14 مهر 1395

مجاهدین در دفاع مقدس – قسمت دوم

مجاهدین بیشتر از عراقیها ما را زدند. چشمان ما را بستند و به باد مشت و لگد گرفتند. بیرحمانه از هر سو حملهور میشدند و از اینکه میدیدند تعداد بسیاری از مزدوران عراقی و مجاهدین را کشتهایم، خشمگین بودند و ناسزا میگفتند. دخترها جمع شده بودند و هرکدام چیزی میگفت و ما را سرزنش میکرد که چرا به جبهه آمدیم. آنها ما را به چشم یک هموطن نگاه نمیکردند. دلشان به حال ما نمیسوخت و حتی ما را تحقیر میکردند.

مادران،‌ قربانیان فراموش شده فرقه رجوی – قسمت بیست 12 مهر 1395

مادران،‌ قربانیان فراموش شده فرقه رجوی – قسمت بیست

من در مصاحبه هایم بارها درخواست کردم و دوباره می گویم مریم خانم از شما خواهش می کنم بیایید یک دادگاه تشکیل دهید، همه ما آن جا می آییم تا معلوم شود آیا خلق قهرمان بدهکار است که تمام بمب های صدام را روی سرشان می ریختند؟ سازمان تیم های شناسایی می فرستاد و شناسایی می کردند، بعد رجوی می گفت با صدام برادر است، تحویلش می داد تا ارتش صدام سر آدم های بی گناه در شهرهای ایران بمب بریزد.

مجاهدین در دفاع مقدس – قسمت اول 12 مهر 1395

مجاهدین در دفاع مقدس – قسمت اول

اسیر عراقی گفت: ما به کمک مجاهدین وارد خاک ایران شده ایم و در هر واحد رزمی عراق تعدادی مجاهد وجود دارند که در گمراه کردن ایرانیها و تبلیغات کمک بزرگی به عراقیها نموده اند.

خیانت و جاسوسی مسعود رجوی در دوران هشت ساله دفاع مقدس 11 مهر 1395

خیانت و جاسوسی مسعود رجوی در دوران هشت ساله دفاع مقدس

بعد از این که رجوی با جاسوسی برای سرویس های اطلاعاتی غربی راه به جایی نبرد برای مزدوری بیشتر علیه مردم ایران؛ درحالی که صدام حسین علیه مردم ایران جنگ خانمان سوز را شروع کرده بود؛ با او پیمان صلح و دوستی یا به بیان بهتر پیمان مزدوری و جاسوسی بست و بعد برای عملی کردن این پیمان به عراق رفت و علنا علیه مردم ایران در کنار صدام حسین وارد جنگ شد و تمام اطلاعات نظامی را به ارتش عراق داد و در ازای گرفتن پول های کلان نفت از عراق؛ تبدیل به یک جاسوس تمام عیار علیه مردم ایران شد و کاملا در خدمت صدام حسین قرار گرفت.

فرازی از کتاب یک نفر، یک روز و سی سال – قسمت دوم 05 مهر 1395

فرازی از کتاب یک نفر، یک روز و سی سال – قسمت دوم

یافته های اخیر مشخص می سازد که تنبیه برای مخالفت با سیاست های سازمان مجاهدین خلق از فشار برای اقرار کتبی به عدم وفاداری تا زندانی کردن در محل های مخصوص در اردوگاه اشرف را شامل می شود. اعضای سابق در خصوص شکنجه و حبس انفرادی طولانی مدت به عنوان تنبیه برای عدم وفاداری گزارش کرده اند. برای جلوگیری از خروج اعضای سازمان مجاهدین خلق از اردوگاه اشرف، تقریبا تمامی افراد سازمان مجبور بودند تا مدارک هویتی خود را برای «حفظ و نگهداری» به سازمان تحویل دهند. سازمان مجاهدین خلق حالا ادعا می کند که این مدارک تا زمانی که در جریان بمباران نیروهای ائتلاف از بین رفتند، به خوبی نگهداری شده بودند.

blank
blank
blank