رجوی به تعهدش نرسید اما بردگانش را مجبور به تعهد نمود
رجوی رهبری فرقه مجاهدین و ژنرال یک شبه صدام حسین فرمانده کل ارتش خصوصی حزب بعث عراق از نخستین لحظه امضای قرارداد صلح با وزیر خارجه صدام از سال 1361 یک شعار و یک تعهد را برای خودش علنی نمود و آن شعار سرنگونی با ارتش آزادی و فقط و فقط از طریق مرزهای عراق بود. در مقابل تعهد برای بردگانش فقط و فقط مردن در این راه و برای محقق کردن تعهد رهبری فرقه بود. مردن ولا غیر…
ساکنان جهنم ساخته دست رجوی ها
خطاب به ساکنان جهنم رجوی ساخته: داروی درد شما حضور خانواده و صدای خانواده است. ندای مادرانی است که می خواهند شما را از اعماق جهنم بیرون کشیده و به دنیای عادی برگردانند. می خواهند از فرصتی که پیش آمده شمایان را از جرگه ساکنان جهنم رجوی خارج کنند.ساکنان جهنم به طور کاذب تسلیم شده و فکر می کنند دست هایشان را برای ابدالدهردر مقابل شیطان مجسم رجوی بالا برده و دیگر هیچ روزنه و امیدی در کار نیست. اما راه بازگشت به دست مادران محقق شده و خداوند این فرصت را داده که شما حرکتی کنید و به سکونت ناخواسته و اجباری در جهنم رجوی پایان داده…
درخواست از نمایندگان محترم پارلمان عراق
اینجانب حسین حسن کاویار فرزندم بنام محسن حسن کاویار از اسرای ایران نزد دولت عراق بوده که سازمان مجاهدین با فشار دولت صدام معدوم او را با وعده آزادی و رها کردن به داخل ایران از کمپ اسرا خارج کرد و به اردوگاه خود بنام اشرف برده و در همان مراحل نخست با ترفند ها و شگرد های تشکیلاتی او را می ترسانند که چنانچه وی به ایران برگردد اعدام می شود و به وی می گویند اطلاعات ایران از همکاری او با مجاهدین با خبر است و حتی طبق اطلاعات افراد بازگشتی از سازمان مجاهدین به وی می گویند که رژیم ایران چند عملیات نظامی تروریستی را هم به پای وی ثبت کرده است.
نامه جمعی از اعضای جداشدگان از مجاهدین به ملل متحد و صلیب سرخ در عراق
رجوی بعد از اخذ این گونه نامه ها و دست خط ها با الصاق تصاویر رهبری فرقه به داخل نامه ها و ثبت آدرس خانواده مذبور نامه ها را ازکشورهای انگلیس –فرانسه و آلمان و سوئیس و ایتالیا به داخل ایران ارسال کرد و رجوی با کاری ضد بشری همه نامه ها را طوری ارسال کرد که همه آنها به اشتباه و عمدأ به ارگانهای امنیتی دولت ایران برسد تا از آن طریق با خواندن نامه توسط ارگانهای امنیتی ایران تضاد سه ضلعی خانواده-رژیم ایران –اعضای فرقه اکتیو گردد.
نامه خانواده بزرگمهر به نخست وزیر عراق
خانواده ما سالها از سرنوشت برادران و خواهرم بی خبر بودیم تا اینکه در سالهای اخیر تعدادی از اعضای جداشده از سازمان مجاهدین به ایران بازگشتند که در ملاقاتهایی که با این افراد داشتم متوجه شدم که متاسفانه برادر بزرگم بنام جلیل به علت داشتن تضاد با سازمان روانه زندان داخل پادگان اشرف گردیده که موردشکنجه و آزار و اذیت جسمی و روحی قرار گرفته و برادرم زیر شکنجه های عناصر شکنجه گر سازمان مجاهدین کشته می شود.
امید های برباد رفته و ته خط جنگ
رجوی چند ماه قبل از جنگ اول خلیج و امریکا و عراق و جنگ دوم تابلو کشید و نقاشی های کودکانه رسم کرد و سرمریدانش شیره مالید و گفت که جنگ می شود و صدام از کویت به سمت ایران برمی گردد و آنموقع دیگر مجاهدین پیروز جنگ هستند و شکی در آن نیست.
به بهانه سالگرد تاسیس سازمان مجاهدین – قسمت دوم
در سال 1382 پلیس فرانسه به مقر مریم رجوی در فرانسه حمله میکند، مریم رجوی به همراه تعدادی دیگر از مسئولین سازمان به جرم پولشویی دستگیر میشوند که در این رابطه سازمان اقدام به موجی از خودسوزی مینماید که بیانگر مناسبات فرقه ای میباشد و منجر به ازادی موقت مریم رجوی و اطرافیانش میگردد ولی پرونده همچنان باز میباشد ضمن اینکه در خرداد ماه 1388 در دور جدید بازجوییها، که شامل احضار و بازجویی از ده نیروی ارشد سازمان از جمله مریم رجوی و ابریشمچی بوده است، قاضی فرانسوی اتهامات گوناگونی درباره فعالیتهای تروریستی در عراق، ایران و ترکیه و پولشویی را به این افراد تفهیم کرده که موجب سردرگمی و شگفتزده شدن سازمان شده است.
سازمان مجاهدین،پلاک شخصی رجوی
رجوی از این فضای پیش آمده استفاده نمود و سازمان و تشکیلات را به ملک شخصی و مایملک شخصی خود تبدیل و نهایتأ پلاک آنرا به نام خود ثبت نموده و این پلاک را به پیشانی خود نصب کرد و حق هرگونه شرکت و دخل و تصرفی را از سایر اعضا و ذی نفع ها سلب نمود. رجوی طی چند دهه افسار و دهنه فرقه اش را آنچنان سفت و محکم گرفت که احدی نتواند نفسی بکشد وادعای شراکت و سهمی از آن داشته باشد. درواقع رجوی سازمان را به انحصار خانواده و طیف بستگان درجه یک نزدیک خود درآورد و طیف کوچک دیگری که نزدیکان ایدئولوژی و تشکیلاتی او بودند را صرفأ جهت خدمت گذاری به دایره اول کنترل فرقه اش راه داد ولا غیر.
به بهانه سالگرد تاسیس سازمان مجاهدین – قسمت اول
پس از تظاهرات 30 خرداد 1360 سازمان بطور علنی اعلام مبارزه بر علیه جمهوری اسلامی نمود بود اما نتیجه این تظاهرات مسلحانه و ایجاد خشونت در جامعه برای سازمان از بین رفتن تشکیلات شاخه ای و نیروی میلیشیا و پراکنده شدن نفرات پایین و قطع ارتباط آنها بود بعلاوه اینکه امکان فعالیت قانونی وسیاسی را از دست داد درگام بعدسازمان اندیشید
نامه برومند اعظمی به برادر اسیرش در فرقه رجوی
بهمن عزیزم وقتی تو رفتی من خیلی کوچک بودم. آبان ماه سال 89 به زحمت آمدم درب پادگان که ببینمت. از بلندگو صدایت کردم، داد زدم اما نیامدی.شاید نگذاشتند که صدایم را بشنوی. حتمأ از دیگردوستان هم بندرت شنیدی که گفتند بهمن برادرت آمده درب پادگان اشرف دیدنت. چرا نیامدی چرا چرا؟ بهمن عزیزم به خدا قسم هربار که نامت را به زبان می آورم بغزگلویم را پاره می کند و به دور از چشم مادر و سایرین گریه می کنم. بهمن جان خیلی حرفها برای گفتن دارم می گذارم برای وقتی که برگشتی همه را بهت میگم.
رابطه رهبری فرقه رجوی و نیروهایش
رجوی بر این باوراست که یک نیرو وقتی نیروی رجوی است و می شود به آن نیروی مجاهد تمام قد گفت که بدون هیچ حساب و کتابی جان خود را بدهد و حتی اگر در مواجهه با دشمن اگر دشمن حتی او را نکشت و آزادش کرد وظیفه آن نیرو برای اثبات و حفظ آبروی رهبری بایستی دشمن را به جایی برساند که دشمن مجبور به کشتن و اعدام آن نیرو شود تا اینگونه آن عضو مجاهد سربلند و هم جنس رهبری شده باشد.
فراتر از گوانتانامو”گوانتاناموی اشرف رجوی”
اما در نقطه ای دیگر از همین کره خاکی با کمی فاصله از ابوغریب زندان مخوف دیگری به نام قلعه مسعود خان رجوی وجود داشت به نام قلعه اشرف و اینک با تغییر نام به قلعه لیبرتی معروف شده است.در اینجا بهانه ای به نام نیروی خارجی و بیگانه نبود که طعمه خود را به دام اندازد وشکنجه نماید و از آن لذت ببرد و نسبت به ناله و ضجه آن بی احساس باشد. بلکه اینجا رهبری فرقه بود که نیروهای خود را با انواع ترفندها و سناریوهای خطرناک فرقه ای به بند کشیده و تحت مخوف ترین انواع شکنجه ها قرار میدهد و به شکل های پیچیده ای ازآن لذت می برد…