پاسخگوی اصلی سی خرداد ۶۰ کسی نیست جز رجوی
. وقتی مسیر یک جریان سیاسی از نقطهای به یکباره از مسیر اصلی جدا و منحرف میشود و درمقابل مسیر اصلی قرار میگیرد، الزاما قوانین خاص دیگری را بر خودش میخرد. رفتن رجوی به فرانسه و بعد رفتن او به عراق، هم داستان شدن او با صدام، مگر نه در ادامه همان مسیری است که از سی خرداد منحرف گردید. سقوط دیکتاتوری صدام، بمباران و خلع سلاح و تغییر حکومت در عراق و بعد این همه دربدری و آوارگی و این همه سختی و رنجی که برای نیروها به وجود آمد. و نهایتا وضعیتی که الان در لیبرتی با آن مواجه هستیم.
پیامدهای جدا شدن دو نفر از شورای مقاومت
خواهینخواهی در مقابل رادیکالیزه تر شدن مناسبات فرقهای، اشعههای ساطع شده آن هم بر شورا میتابد. شوراییهایی که با گرفتن مستمری ماهانه به نوعی در لای پنبه، عزیز نگه داشته میشوند و سالهاست به آنها از هر لحاظ توجه میشود. حتی تحمل پرتوهایی از این سنخ را ندارند. و وقتی میبینند آن وعدههای پست و وزارتی که در شورای مقاومت به آنها داده شده بود هم عملاً بسیار دور از دسترس قرار گرفته و چشماندازی بر آنها متصور نمیشود، همانند فردی که از وضعیت کمپ لیبرتی طاقتش به پایان میرسد و دل را به دریا زده و از کمپ به دنیای بیرون میگریزد، او هم دیگر میبیند ماندنش حاصلی برایش ندارد
انتقال به آلبانی: مرحله رسیدن به آزادی کامل
واقعیت این است که از یک طرف حضور فرقه رجوی در عراق با توجه به شرایطی که در آنجا حاکم است عملاً کاربردی برای رجوی باقی نمیگذارد. حتی انتقال به کمپ اشرف که خواسته اکید رجوی است، برآورده شود، اگر چه به لحاظ وضعیت فیزیکی و برآورده شدن یک درخواست ممکن است خوشایند رجوی باشد ولی در درازمدت چشمانداز روشنی اصلاً برای او ندارد. مگر دو درگیری قبلی که با نیروهای عراقی پیش آمد و منجر به کشته شدن تعدادی از نفرات شد در همین قرارگاه اشرف رخ نداد. مگر نه اینکه دولت عراق رابطه حسنهای با ایران و بالطبع رابطه خصمانهای با رجوی دارد.
آییننامه شستشوی ایدئولوژیکی در فرقه رجوی
روز و ساعت و محل نشست هفتگی باید ثابت باشند. همچنین از آنجا که مسئول نشست هفتگی نباید تغییر کند، اگر مسئول نتوانست در زمان تعیینشده نشست بگذارد، در زمانبندی زاپاس (حداکثر 48ساعت بعد) نشست را برگزار میکند.اگر فردی به عنوان تحت امر به قسمت دیگری بطور موقت میرود و یا در امداد بستری میشود، نباید خودبهخود در نشستهای هفتگی آن قسمت شرکت کند. در صورت لزوم باید نشست خاصی با ترکیب مناسب برای وی گذاشته شود.
نزدیک شدن رجوی به آمریکا تا کجا؟
جای شگفتی بسیاری است که افرادی که اسمشان در لیست تروریستی قرار گرفته است در سالنهای ساختمان دولتی کنگره قدم میزنند و با کارمندان و نمایندگان وزارت خارجه صحبت میکنند. به گفته کارمندان، تنها نفرات فرقه رجوی هستند که آنها را در ساختمان کنگره مشاهده میکنیم. در دهههای اخیر، صرفنظر از این که کدام حزب سیاسی بر قدرت بوده است، دولت آمریکا بطور معمول از دیکتاتورها و گروههای تروریستی قبل از این که علیه آنها اقدام کند، حمایت کرده است.
چرا رجوی در سراب سوریه و عراق هزینه می کند؟
به جای این همه هزینه برای یکسری تبلیغات واهی، برای خروج نیروهایش از عراق هزینه نمی کند؟چرا با توجه به اینکه 6 ماه است که آلبانی 210 نفر را پذیرفته است، هنوز یک نفر هم از لیبرتی به آن جا نرفته است؟چرا بعد از این که آلمان پیشنهاد پذیرش 100 نفر را داد. در پی انتقال اعضا به آلمان بر نیامد؟چرا اعضای نگون بخت در لیبرتی باید مورد هجوم قرار گیرند؟ چرا این هزینه ها صرف مداوای حمید ربیع قرار نگرفت؟
کتاب «زنان علیه بنیادگرایی»!!
مسعود رجوی که پایهگذار این فکر بود به قول خودش سازمان را از آبشار به پایین انداخت. شاید همه در ابتدا موضوع آزادی زن را واقعا شعاری مترقی میدیدند و به نوعی خواهان تحقق بخشیدن به آن بودند. ولی به تدریج روشن شد که اصل ماجرا در کنار و یا در پشت موضوع زن، خود مسعود است که میخواهد رهبری و قدرتش را بیدغدغهتر اعمال کند و هیچکس هم جیکی نزند. اگر قبلا یک دفتر سیاسی در راس فرقه عمل میکرد و تصمیم میگرفت و تمام نفرات از جمله مسعود هم مجبور بودند به طور مساوی نظرات بقیه همقطارانش را بشنوند، دیگر الان فاصله مسعود با بقیه آن قدر زیاد شده است که آن دفتر سیاسی و کمیته مرکزی دیگر موضوعیتی پیدا نمیکنند
اوباما و «تروریسم خوب – تروریسم بد»
این سیاستی است که آمریکا در کوتاه مدت مشکلش را حل میکند ولی برای آینده خودش مار در آستین میپروراند. همانطور که رجوی برای جلب حمایت آمریکا دست به هر انعطافی میزند و این در جهان سیاست ظاهراً نامش چیزی جر منافع مشترک کوتاهمدت یا سازشهای تاکتیکی نیست. چرا که وزارت خارجه آمریکا به خوبی از روابط درونی سازمان با خبر است و دقیقاً کارکردهای فرقهای سازمان و رهبریوجودی درون آنرا میداند. ولی مصالح سیاسی و تاکتیکی همواره در اولویت است.
تلخ کامی باز شدن دفتر فرقه رجوی در آمریکا با انفجارهای تروریستی بوستون
ولی هنوز سئوالی که بی جواب می ماند این است که چطور شده است که آمریکا تروریستها را در خانه خود به رسمیت شناخته است؟البته بعید نیست، در پشت این داستان و با توجه به خبرهایی که قبلا از آموزش دادن این تروریست ها درصحرای نوادا داشتیم، حضور فرقه رجوی درآمریکا را سهل تر نموده است که بتواند از آنها در راستای سیاست های تروریستی اش در کشورهای ایران و سوریه و عراق راحت تر بهره ببرد.
رجوی فمینیست بود یا هوسباز؟
رجوی به دلیل نقش رهبری و اختیار تامی که داشت هر گونه ملاطفت جنسی ارتباط و… آزاد بود و هیچ قانونی نیز نمی توانست حرمسرای این مرد کوچک اندیش را جمع آوری کند و بقدری حسود بود که نمی توانست کسی را ببیند که با این زنان در سازمان رابطه داشته یا حتی سلام کنند! سلام را ارتباط نامشروع می پنداشت! بعد ها هم نگاه کردن به آنان جرم بود حتی اگر طرف به همسر سابق خود نگاه می کرد. می گویند کافر همه را به کیش خود پندارد مصداق این است.
تشکیلات فرقه رجوی جان حسین برزمهری را نیز گرفت
حسین برزمهری به واسطه فوت حمید ربیعی در جریان چه اطلاعاتی قرار گرفت که، بازخوردی چون سکته قلبی را برایش به همراه داشت؟ و البته نکته مهم همین است که حسین برزمهری چشمش به چه واقعیت هایی باز شد که جسمش تاب تحمل آنرا نیاورد و فوت کرد؟آری، حسین برزمهری در جریان فوت حمید ربیعی، چشمش به این واقعیت باز شد که در عین اینکه تمامی شرایط برای خروج حمید ربیعی از عراق و انتقال وی به آلمان فراهم بود، اتفاقا اصرار سران فرقه بر ماندن حمید در عراق را می دید که با لابی گریها یشان و رشوه دادن هایشان جلوی این انتقال را می گرفتند.
باز شدن دفتر فرقه رجوی در آمریکا به چه قیمت؟
واقعیتی که همواره وجود داشته است و رجوی خائن آن را مخفی نگهداشته است این است که، جان اعضا تا جایی ارزش دارد که در مسیر منافع فرقه باشد. دقیقا همانگونه که اکثر فرقه ها به آن عمل می کنند. بنابراین حمله موشکی اخیر به لیبرتی و کشته و مجروح شدن اعضا، چه با اطلاع و برنامه ریزی خود فرقه بوده باشد و چه عکس العمل گروه های عراقی ای که خواستار اخراج فرقه از عراق اند، باشد. نتیجه آن برای فرقه، به نتیجه رسیدن لابی گری هایش در آمریکا و باز شدن مجدد دفترش در آمریکا شده است.