نامه سرگشاده آقای مهندس علی اکبر راستگو به وزیر کشور آلمان
سازمان مجاهدین بعد از ناامیدشدن از کسب قدرت وشکست همه اقدامات و فعالیت هایش در این زمینه در وضعیت روحی بدی بسرمی برد. این سازمان بعوض اقرار به اشتباهات رهبری در پدیدآمدن وضعیت کنونی و نقد سیاست های گذشته در یک فراربجلوی احمقانه علت و مانع اصلی خود را افشاگری ها و وجود افراد جداشده ومنتقد ارزیابی کرده و سعی میکند
مصاحبه با یکی از” اسرای پیوسته” بازگشته از فرقه رجوی
مصاحبه با یکی از اسرای پیوسته بازگشته از فرقه رجوی انجمن نجات – دفتر استان مازندران مقدمهجدا از شگردها و حیله های قبلی سازمان برای جذب و پیوستن سر بازان وارتشیان در سالهای اولیه جنگ از طریق شنود های بیسیمی و اشغال خطوط بیسیمی در حبهه و فریفتن بعضی از افراد جهت ترک جبهه […]
آمدنت یعنی دوباره متولد شدن…
آمدنت یعنی دوباره متولد شدن… به: علی قلی زاده (اهل گیلان)بسم الله الرحمن الرحیماین نامه را به یاد برادر اسیرم می نویسم و به یاد تمام اسیرانی که در زندانهای صدام جنایتکار در زیر شکنجه هایش حتی بعضی از عزیزان شهد شیرین شهادت را چشیدند و به معشوقشان پیوستند.سلام علی جان ، منم زهرا ، […]
مسوولیت امنیت استان ناامن دیاله به نیروهای عراق واگذار میشود
مسوولیت امنیت استان ناامن دیاله به نیروهای عراق واگذار میشود ایرنا، پنجم سپتامبر 2007در اقدامی کم سابقه ارتش آمریکا قرار است امروز سهشنبه مسوولیت استان نسبتا ناامن دیاله را به نیروهای عراقی واگذار میکند. هرچند استانهای امن تری درمقایسه با دیاله درعراق وجود دارند که شایسته واگذاری امنیت آنها به قوای مسلح عراقی است اماارتش […]
اسیر بیدادگر (قسمت یازدهم)
اسیر بیدادگر (قسمت یازدهم) محسن عباسلو، کانون آوا، پنجم سپتامبر 2007این سلسله مقالات که درحال حاضر با کمک کانون آوا تنظیم و منتشر می گردد در انتها بصورت کتابی در خواهد آمد که تا تجربه ای باشد برای نسل بعد از ما تا دیگر اسیر شیادان دیگری تحت هر عنوان و بخصوص فرقه مجاهدین نشوند.سکوتی […]
ترکمانان عراق قربانی گروه تروریستی مجاهدین
هاشمی نژاد نیز در ادامه گفت: نه فارس و نه عرب نمی توانند یکدیگر را حذف کنند بنابراین لازمه ی یک حیات بی دغدغه و آرام زیستن در کنار هم با حفظ احترامات و دوستی های متقابل است و در این راه باید از دشمنی و کینه ورزی های نابخردانه پرهیز نماییم بنابراین لازم است تا سازمان مزدور مجاهدین خلق از کشور عراق اخراج شوند.
خانه عنکبوتی مجاهدین
اکبر جان یک سوال از تو و سازمانت دارم، که امیدوارم پاسخ قانع کننده داشته باشید که چرا نیروهای سازمان که برای جان دادن آمده بودند و میخواستند همه چیز خود را فدای آن بکنند، او را ترک کردند، آیا سازمان لیاقت و صلاحیت آن را نداشت که نیروهایش را حفظ بکند؟ اگر یک یا دو نفر بودند هیچ مشکلی نبود و کسی سوالی نمیکرد ولی وقتی بیش از پانصد 500 نفر یکباره آن را ترک میکنند آیا جای سوال نیست؟
هدف فرقه از چاپ این مصاحبه ها توجیه خشونت علیه ملت ایران است
بنابراین آن چه امروز تحت عنوان بمب اتمی و دخالت در امور عراق و همکاری با القاعده و.. از سوی فرقه عنوان می گردد طی یک برنامه ی سازماندهی شده و با حمایت غرب از آن ها به جهت ایجاد بی ثباتی در ایران است و زیر سئوال بردن تلاش های ایران برای برقراری امنیت در کشورهای خاورمیانه
چراغ راهنما، ته یک کوچه بن بست
این دو نکته عبارتند از سرسپاری در مقابل رهبر خداگونه و خط و نشان کشیدن برای نیروهایی که تمام عیار سر سپار و فرمانبر نباشند.اما اینبار شرایط متزلزل اردوگاه اشرف و احتمال اضمحلال این اردوگاه چندان شور و حالی برای اجرای این مراسم تکراری برای مجاهدین باقی نگذاشته بود
چراغ راهنما ، ته یک کوچه بن بست
چراغ راهنما ، ته یک کوچه بن بست بهزاد علیشاهی، چهارم سپتامبر 2007سازمان مجاهدین که سالهاست به ورطه تکرار افتاده است ،کم کم تصمیم گیرانش هم بوی مشمئز تکرار را در وجود خودشان استشمام میکنند. وعده های تکراری /حرفهای تکراری /اتهامات تکراری به مخالفان /جملات تکراری برای بیان مطالب تکراری/ مراسم تکراری /نشست های تکراری/بیانیه […]
دولت تروریستی در لبه پرتگاه
تا قبل از این مجاهدین در قبال هر تهدیدی از مسئولان عراق پناهندگی 20 سال و کنفراسیون چهارم ژنو قرار داد با اشغالگر و تحویل دهی سلاح بطور داوطلبانه و حمایت مردمی و شیوخ را سپر خود می کردند، اما اینک وقتی می بینند تهدید جدی و شوخی بردار نیست دو گزینه را برای دفاع و حفظ کیان فرقه ای خود آخرین خاکریز دفاعی می بینند
مصاحبه با آقای جمیل عبداله زاده
اینجانب جمیل عبداله زاده هستم که به تازگی به ایران بازگشته ام. سال 1380 بود که راهی دوبی شدم. در آنجا با فردی آشنا شدم که می گفت «من شما را به اروپا می فرستم و در آنجا کار خوبی برایتان پیدا میکنم» و میگفت «ما جزو یک سازمان حقوق بشری هستیم که کارمان کمک به ایرانیان است.» چند روزی در پارک و… می آمد و با من صحبت می کرد

