سخنی با حیدر پیرزادی ساکن در کمپ آلبانی
با سلام به دوست سابقم حیدر پیرزادی خوبی امیدوارم سالم و تندرست باشی . نمی دانم خبر درگذشت برادرت اسدالله بهت رسیده یا نه، البته که بنای تشکیلات بر این بوده و هست که اعضایش از دنیای بیرون خبری نداشته باشند اما اگر به طریقی خبر درگذشت برادرت را شنیدی من از صمیم قلب بهت […]
سخنی با لفته شهیدی از اعضای محاهدین خلق
آقا لفته سلام من حمید دهدار هستم. نمی دانم مرا زمانی که در تشکیلات مجاهدین بودم بخاطر داری یا نه. البته چون با هم در یک مقر نبودیم و ارتباط کاری با هم نداشتیم شاید به یاد نداشته باشی. به هر حال زمانی من هم مثل تو و بقیه چون فکر کردیم تنها مجاهدین به […]
حضورم در دادگاه محاکمه ۱۰۴ تن از سران مجاهدین
بعد از حضورم در جلسه دادگاه محاکمه 104 تن از سران تشکیلات مجاهدین می دانستم که وقتی برگشتم به استان و محل زندگی ام خانواده و بستگانم که از وضعیت من مطلع هستند حرفی نداشته باشند اما می دانستم به دلیل منفور بودن چهره مجاهدین خلق نزد مردم، شاید برخی دوستان کاری، همسایگان و اهالی […]
روایت یک جوان ۱۹ ساله از نحوه افتادنش در دام فریب گروه رجوی – قسمت اول
قبل از پرداختن به موضوع قصه تلخ جوان 19 ساله مد نظر، لازم است بطور خلاصه به شیوه های فریب و جذب افراد توسط گروه رجوی اشاره کنم. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران رجوی با سوء استفاده از احساسات انقلابی و پرشور جوانان در آن زمان توانست با سر دادن شعارهای فریبنده بخشی […]
در تشکیلات رجوی، دیدن خواب پدر و مادر هم عواقب دارد
پدیده خواب دیدن بطور معمول برای هر فردی در طول زندگی اش اتفاق می افتد و به قول معروف هر خوابی چه خوب و یا چه بد باشد تعابیر خودش را دارد. مثلا گاهی اوقات افراد در طی روز وقتی به موضوعی فکر می کنند ممکن است موقع استراحت خواب آن را ببینند و بطور […]
چرا رجوی مرا به زندان خودش و ابوغریب انداخت – قسمت پایانی
حمید دهدار حسنی در قسمت قبل خاطراتش از قبول سازمان برای جدایی گفت. او چنین گفت: مسئول مجاهدین گفت ما شما را به عراقی ها تحویل می دهیم و قرار شد تا آنها خودشان شما را تا لب مرز ایران ببرند. من به او گفتم می دانید که اگر به ایران برسم احتمالا دستگیر و […]
چرا رجوی مرا به زندان خود و بعد ابوغریب فرستاد – قسمت چهارم
حمید دهدار در قسمت قبل از صحبت کردن با خانواده گفت و گفت که بعد از بیرون آمدن از اتاق تلفن چنان انرژی و توان گرفته بودم که بلافاصله نامه ای به مسئول یگانم که آن موقع محسن نیکامی (کمال) بود نوشته و در آن صراحتا گفتم که از این تاریخ به بعد حاضر به […]
چرا رجوی مرا به زندان خود و بعد ابوغریب فرستاد – قسمت سوم
در قسمت قبل گفتم که بعد از خروج از اتاق تلفن حال و هوای دیگری داشتم. احساس کردم به کوهی بزرگ تکیه کردم چنان از خانواده ام توان و انرژی گرفتم که احساس کردم همان نیروی محرکه قوی در من ایجاد شده که می توانم به راحتی همه موانع ذهنی و عینی را کنار بزنم […]
چرا رجوی مرا به زندان خود و بعد ابوغریب فرستاد – قسمت دوم
همانطور که در قسمت قبل گفتم، علاوه بر تصویروحشتناکی که رجوی از دنیای بیرون از تشکیلات برای ما درست کرده بود از طرف دیگرهم شدیدترین برخوردها را برای افراد خواهان جدایی در دستورکارش قرار داده بود که واقعا برای ما بسیار رعب انگیز بود. او همه اعضا را در یک وضعیت بلاتکلیفی و بن بست […]
چرا رجوی مرا به زندان خود و بعد ابوغریب فرستاد – قسمت اول
اواخر تیرماه سال 1380 بود که طی نامه ای به مسئولین تشکیلات گروه رجوی اعلام کردم دیگر حاضر به ماندن در تشکیلات شما نیستم و می خواهم بدنبال زندگی خودم بروم. چرا من که زمانی با عشق و اعتقاد هوادار این گروه شده و در سال 66 هم با تحمل سختی زیاد و با ریسک […]
فرار مفتضحانه فرماندهان مجاهدین خلق قبل از اعضا در عملیات فروغ جاویدان
چند روز قبل از عملیات موسوم به فروغ جاویدان، مسعود رجوی در سالن تجمعات قرارگاه اشرف نشست توجیهی گذاشت و ضمن معرفی یگان ها گفت: بهترین و کارکشته ترین فرماندهان را برای هدایت این عملیات برگزیدم و در ادامه به ما گفت وقتی به تهران و میدان آزادی رسیدید همه سلاح هایتان را چاتمه فنگ […]
تجاوز اسرائیل جنایتکار و توهمات احمقانه فرقه رجوی
روز 23 خرداد رژیم غاصب وکودکش اسرائیل البته با کمک اطلاعاتی ولجستیکی پنهان آمریکا رسما ناجوانمردانه به خاک کشورمان حمله کرد، این حمله رژیم اسرائیل هرچند غافلگیرانه بود و متاسفانه تعدادی از فرماندهان و دانشمندان تراز اول کشورمان و همچنین تعدادی از شهروندان عادی جان خود را از دست دادند ولی خوشبختانه نیروهای مسلح کشورمان […]