روایت زندان مخوف ابوغریب زخم وخیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت هفدم
دیدار با خانواده درهتل المپیک شب 20 تیرماه 81 بعد از صرف شام مسئولی نزد ما آمد وگفت خبر خوبی برایتان دارم فردا بعد از صرف صبحانه شما نزد خانواده هایتان خواهید رفت تا زندگی جدیدی را به کمک آنها شروع کنید. واقعا نمی دانستیم باید خوشحال باشیم یا ناراحت لحظاتی همه درسکوت و فکر […]
روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت شانزدهم
ورود به خاک وطن بعد از سالها رفتن پی سراب و هدفی پوچ که حاصلی جز از دست دادن عمر و جوانی و اسارت ذهنی و جسمی برای من و امثال من نداشت، هیجان انگیزترین قسمت روایت سرگذشت من و دیگر جدا شده های از فرقه رجوی است. به هرحال همانطور که گفتم بعد از […]
روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت پانزدهم
همانطور که گفتم وقتی مدیر زندان درآخرین لحظه به ما گفت حالا فعلا بروید قسمت عزل (قرنطینه ) تا مسئله تبادل شما پیگیری شود، حتما از اول وقت او خبر داشته که برنامه رفتن ما چند روز به تاخیرافتاده اما به عمد با این حرفش خواست یک ضربه روحی به ما بزند. ولی باز همین […]
روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت چهاردهم
همانطور که در قسمت قبل توضیح دادم مسئولین زندان نه تنها به وعده خود برای پرداخت دستمزد دوخت لباس های ارتش عراق به خیاط ها عمل نکردند بلکه آنها جرات هم نداشتند که به مسئول زندان بگویند چرا دستمزد ما را نمی دهید فقط به نفر مصری مسئول خیاط ها گفتیم موضوع را پیگیری کند […]
درباره سید محمد سادات دربندی متهم ردیف ۷۸ دادگاه مجاهدین خلق
اسم سید محمد سادات دربندی ( کاک عادل ) به حق در لیست دادگاه رسیدگی به پرونده جنایات سرکردگان فرقه رجوی قرار گرفته است. چرا که او از جمله افراد سرسپرده رجوی است که اتفاقا از روی فهم و آگاهی در تمامی جنایات رجوی شریک بوده است. او بسیار بی رحم و خشن بود و […]
روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت سیزدهم
یک هفته از نوروز سال 81 گذشت و ما ایرانیان زندان ابوغریب همچنان دلگیر بودیم و حوصله ای نداشتیم. که یک روز مدیر زندان بدتر حالگیری کرد و یک هفته هواخوری زندانیان را ممنوع کرد و اجازه خروج از بند به کسی نداد. جریان از این قرار بود که حدودا 2 ماه قبل از سال […]
روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت دوازدهم
حمید دهدار حسنی در قسمت قبل خاطرات خود از تشکیل تیم های عملیاتی برای ورود به خاک ایران و نحوه کار آنها گفت. آخرین سه شنبه بهمن ماه سال 80 بود که بر حسب روال تعدادی از خانواده های زندانیان غیر ایرانی به ملاقات وابسته های خود به زندان آمدند. یکی از این زندانیان بنام […]
روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت یازدهم
در قسمت قبل از ورود فرد جدیدی به ابوغریب گفتم که حسن نام داشت… حسن در مورد خبر مهمی از درون تشکیلات گفت: یادت هست که سال 79 سازمان اعلام کرد دو زن عضو تیم عملیاتی در ورود به ایران با نیروهای امنیتی درگیر و بعد از کشتن صدها تن از آنها خودشان قهرمانانه شهید […]
روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت دهم
در قسمت قبل از توافقات بین مقامات ایران و عراق گفتم. پس از توافقات حدود 50 نفر انتخاب شدند که تبادل شوند. چند روزی بود که از تبادل 50 نفر می گذشت و هنوز سرنوشت آنها موضوع صحبت بین همه زندانیان بود. متوجه شدیم سه نفرجدید از اعضای جدا شده سازمان را به زندان ابوغریب […]
روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت نهم
در قسمت قبل داستان چند زندانی که در ابوغریب بودند را بازگو کردم. یکی از روزهای دی ماه سال 80 بود. حدودا 17 روز از حضورم در زندان ابوغریب می گذشت و من در صحبت با برخی از زندانیان قدیمی که توانسته بودند علیرغم فشارهای زندان های فضیلیه و ابوغریب همچنان سلامت روحی خود را […]
روایت زندان مخوف ابوغریب زخم و خیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا – قسمت هشتم
همانطور که در قسمت قبل گفتم رجوی جنایتکار اعضایی را که سالها عمر، جوانی، زندگی و خانواده خود را برای او و فرقه اش فدا کردند، زمانی که تصمیم گرفتند بدنبال زندگی خود بروند بدون هیچ شرم و حیایی با همدستی اداره اطلاعات عراق بعنوان امانت به زندان ابوغریب فرستاد و در کنار زندانیان سابقه […]
روایت زندان مخوف ابوغریب زخم وخیانت دیگر رجوی بر پیکر اعضا- قسمت هفتم
در قسمت قبل داستان زندگی رضا، جوانی 19 ساله و اهل روستایی در نزدیکی ارومیه را برایتان تعریف کردم. او در ترکیه و به بهانه کاریابی فریب عوامل مجاهدین خلق را خورده بود و چنین سرنوشت تلخی برایش رقم خورده بود تا آنجا که کارش به ابوغریب بکشد. و اما ادامه: صحبت های رضا ادامه […]