روایت زندگی رنج آلود مادر غلامعلی ساجدی فر و دیگر مادران اسرای رجوی
لازم به ذکر است که غلامعلی ساجدی فر از جمله اعضای گرفتار در کمپ مانز است. او در اوایل جنگ تحمیلی اسیر و در سال 68 فریب وعده های تو خالی فرقه مجاهدین خلق را خورد و با رفتن به کمپ اشرف جذب این فرقه شد و از آن زمان تاکنون هرگز به او اجازه […]
تعیین مختصات وضعیت اعضا در تشکیلات فرقه با ترفند نامه نوشتن
اصولا هر فردی که وارد تشکیلات فرقه می شد از روز اول مسئولین به او اعلام می کردند که تو برای مبارزه آمدی! پس باید زندگی، خانواده و پدر و مادر را کلا فراموش کنی و می گفتند که ما اینجا امکان ارتباط تلفنی با خانواده و یا ارسال نامه به آنها را نداریم. سال […]
نقشه مجاهدین برای ربودن خواهر و برادرم در ترکیه و نحوه نجات شان- قست پایانی
در قسمت قبل گفتم که خواهرم تعریف کرد که به اتفاق یکی از برادرانم برای دیدن من به ترکیه آمدند. و ادامه ماجرا: در هتل علیرغم اینکه خیلی خسته بودیم از ذوق دیدار با تو خوابمان نمی برد. فقط از فرط گرسنگی صبحانه ای خوردیم و منتظر ماندیم تا نفر سازمان با ما تماس بگیرد […]
نقشه مجاهدین برای ربودن خواهر و برادرم در ترکیه و نحوه نجات شان – قسمت دهم
در قسمت قبل از اولین دیدار با خانواده گفتم. بعد از صحبت های من درباره اتفاقاتی که برایم در فرقه افتاده بود، خواهرم آهی کشید و گفت: بعد از رفتن بدون اطلاع تو از ایران نمی دانی که ما چقدر نگران شدیم و غم وغصه ها خوردیم. فردای آن روز که متوجه شدیم رفتی همه […]
نقشه مجاهدین برای ربودن خواهر و برادرم در ترکیه و نحوه نجات شان – قسمت نهم
در قسمت قبل شرح دادم که چگونه فرد مسئول سعی کرد مارا آرام کند و مطمئن از اینکه خبری از زندانی شدن مان نیست و قرار است به نزد خانواده هایمان برویم. بعد از دیدار با خانواده ها در هتل المپیک قرار بود با خواهر و برادرم با هواپیما به سمت استان خوزستان و شهر […]
نقشه مجاهدین برای ربودن خواهر و برادرم در ترکیه و نحوه نجات شان- قسمت هشتم
خبر دلگرم کننده ای که فرد مسئول به ما داد این بود که گفت: از روز اول به شما گفته بودیم خبری از زندانی شما نیست اما شما باور نداشتید حالا فردا آماده شوید که همه نزد خانواده هایتان خواهید رفت. این خبر از این بابت برای ما دلگرم کننده بود که مطمئن شدیم خبری […]
نقشه مجاهدین برای ربودن خواهر و برادرم در ترکیه و نحوه نجات شان – قسمت هفتم
در قسمت قبل از خروجمان از ابوغریب گفتم. صبح روز اول تیرماه سال 80 ما را سوار بر اتوبوس کردند تا به سمت مرز ببرند. جالب است که به ازای هر کدام از ما دو نفر سرباز مسلح در اتوبوس گذاشته بودند و در حالیکه نمی دانستیم چه سرنوشتی پیدا می کنیم، اتوبوس ما از […]
چند کلامی با غلامعلی نریمی هم استانی گرفتارم در کمپ رجوی
با سلام خدمت غلامعلی نریمی هم استانی خودم. غلامعلی جان معمولا رساندن خبر ناگوار بخصوص وقتی خبر فوت باشد، خیلی سخت است. اما چون این موضوع چیزی نیست که بتوان آن را تا ابد مخفی نگاه داشت پس لاجرم باید به نحوی فرد مخاطب را از خبر آن مطلع کرد. حال خبری که متاسفانه برای […]
نقشه مجاهدین برای ربودن خواهر و برادرم در ترکیه و نحوه نجات شان – قسمت ششم
همانطور که در قسمت قبل گفتم وقتی وارد زندان ابوغریب شدیم من و دوستم از این حرکت خیانت آمیز فرقه بسیار شوکه شدیم و به مسئول زندان گفتیم قرار بود ما را به مرز ببرند؟! وی اصلا به حرف ما توجه نکرد و با لحن تحکم آمیزی گفت: بروید داخل شما فعلا به عنوان امانات […]
نقشه مجاهدین برای ربودن خواهر و برادرم در ترکیه و نحوه نجات شان – قسمت پنجم
در قسمت قبل از نشست تعیین تکلیف گفتم که بعد از 9 شبانه روز نشست تعیین تکلیف، وقتی مهوش سپهری بعنوان مسئول نشست دید که نمی تواند مرا با تهدید و ارعاب از تصمیمم منصرف کند رو به من گفت: 2 الی 8 سال در زندان که خودشان خروجی می گفتند می مانی تا اطلاعاتت […]
نقشه مجاهدین برای ربودن خواهر و برادرم در ترکیه و نحوه نجات شان – قسمت چهارم
در قسمت قبل از روحیه ای که از ارتباط با خانواده ام گرفتم، گفتم. وقتی از اتاق تلفن خارج شدم و به مقرمان رفتم، سریع کاغذی برداشته و در آن خطاب به مسئولم نوشتم از این لحظه به بعد یک روز هم حاضر نیستم در تشکیلات شما بمانم و می خواهم بدنبال زندگی خودم بروم […]
نقشه مجاهدین برای ربودن خواهر و برادرم در ترکیه و نحوه نجات شان – قسمت سوم
در قسمت قبل از ارتباط تلفنی با منزل برادرم گفتم. در حین تماس طوبی مسئول اکیپ پرسنلی وارد شد و چند لحظه به صحبت من با پسر برادرم گوش داد و گفت تا من ایستادم بهش بگو که آماده باشد تا هر وقت گفتی بیآید ترکیه. حدود یک ساعت تماس ها قطع شد و من […]