پارادوکس در اندیشه و رفتار یا لجام گسیختگی ذهنی ونوشتاری (۱)
پارادوکس در اندیشه و رفتار یا لجام گسیختگی ذهنی ونوشتاری (۱)

در پاسخ فرقه رجوی پارادوکس در اندیشه و رفتار یا لجام گسیختگی ذهنی ونوشتاری (1)و این نشانه یک روح پریشان است که نمیتوانسته اساس تفکرش را بر بنیادی محکم بنا نهد چنین پریشانی و پا گذاشتن روی هوا محسوس استآلبر کامواز اینکه پس از انتشار بیست و پنج مقاله ام در سایت انجمن نجات که […]

در پاسخ فرقه رجوی


پارادوکس در اندیشه و رفتار یا لجام گسیختگی ذهنی ونوشتاری (1)
و این نشانه یک روح پریشان است که نمیتوانسته اساس تفکرش را بر بنیادی محکم بنا نهد چنین پریشانی و پا گذاشتن روی هوا محسوس است
آلبر کامو
از اینکه پس از انتشار بیست و پنج مقاله ام در سایت انجمن نجات که در نقد و بررسی خط مشی سیاسی و نظامی فرقه رجوی به خصوص با به چالش کشیدن مواضع خانم مریم عضدانلو و مهدی ابریشم چی در هفده مقاله تحت عنوان نامه سر گشاده به خانم مریم عضدانلو و ناکامی منطق جنگ مسلحانه ، فاجعه ای برای آزادی و سایر مقالات که در کنکاش و نقادی مناسبات و فضای فاشیستس حاکم بر قرارگاه اشرف به طور خاص و تشکیلات رجوی به طور عام، مباحثی مطرح گردید و بالاخره سران فرقه رجوی پس از ماهها سکوت به نام آقای ابوالفضل فولادوند پاسخی پر از دشنام ، ناسزا و توهین سرازیر اینجانب آرش رضایی نمودند جای بسی خوشحالی و تاسف بسیار است. خوشحالی از این بابت که پس از ماهها انتظارسران فرقه رجوی سکوت خود را شکسته و حداقل پاسخی ( از نظر سران فرقه) هر چند پر از دشنام و ناسزا و نه با اتکا به استدلال منطقی و عقلانی به مباحث مطروحه از سوی اینجانب دادند و تاسف ام به خاطر این قضیه بدیهی است که در شان هیچ انسان و سازمان مدعی آزادیخواهی و حامی دموکراسی نیست آنگونه که شما سران فرقه رجوی ادعا دارید تا در بحث های ایدئولو‍‍‍‍‍‍‍‍ژیک ، سیاسی و استراتژیک با دیگرانی که همانند شما نمی اندیشند و رفتار نمی کنند ادب و نزاکت متعارف و معمول را رعایت نکنید و به جای پاسخ منطقی ، واقعگرایانه ، علمی ، مستدل و متقن از کوره در رفته و سیل دشنام و تهمت را در زبان و گفتار و نوشتار به کار برید. اصولا فحاشی و به کار بردن دشنام و تهدید و تهمت در گفتگوهای سیاسی و فکری نه تنها مغایر با آموزه های حداقلی تفکر قرآنی و اخلاق دینی می باشد بلکه منطق انسان توسعه یافته در عصر تحولات دموکراتیک و باور به مولفه های اساسی عقلانیت مدرن ایجاب می کند تا در دیالوگ با دیگران و درگیری فکری با مخالفان خود از شیوه و لحنی در کلام و گفتار استفاده کنید که تناسبی با ادعاهایتان داشته باشد و گر نه شما ( آقای فولادوند) و سران فرقه تان نماد نوعی لمپنیزم گفتاری و نوشتاری و ابتذال در رفتار خواهید شد. در اینجا لازم است نکته ای را نیز به شما متذکر شوم و آن اینکه شرط حقیقت جویی ، مبارزه برای حقوق بشر و دموکراسی مستلزم این است تا در مواجهه با اندیشه دیگری و نظام فکری و سیاسی دیگرانی که چون شما نمی اندیشند و عمل نمی کنند قدری تامل کنید و به جای اینکه به افراد بتازید در ماهیت تفکرشان بیندیشید که در این صورت از خبط و کژفهمی ، عقده گشایی و فرافکنی کودکانه فاصله منطقی خواهید گرفت.
اینکه آرش رضایی دیر زمانی در فرقه رجوی فعالیت تشکیلاتی داشته و برای رسیدن به اهداف فرقه عمیقا به تروریسم همه جانبه معتقد بود و بعد ها بر اثر تعامل و آشنایی با تحولات فکری و سیاسی دنیای مدرن و نیز با تامل و نگرشی نو در مبانی و اصول دینی (قرائت رحمانی از دین) به تضاد آشکار و صریح مبانی و جوهره دین و همچنین یافته های عقلانی ، اخلاقی و مدنی انسان مدرن با اندیشه بسته ، دگماتیسم فرقه ای و برخوردها و رفتارهای فاشیستی در تشکیلات رجوی پی می برد و از نظر سران فرقه به اصطلاح متناقض شده و از مشاهده اینکه انسان در قرارگاه اشرف و فرد تشکیلاتی در فرقه رجوی به مثابه ابزار مکانیکی قلمداد می شود دچار تناقض و تحول شده ، تابوها و دگم های القائی ایدئولوژی تام گرای فرقه رجوی در ذهن و روانش فرو ریخته و در نتیجه بنا به فطرت خدایی خویش بر آن شرایط ناگوار و تحقیر کننده آدمی شوریده و از آن فرقه تروریستی جدا شده ، امری طبیعی و غیر قابل سرزنش است و صرفا از نظر سران فرقه و آقای فولادوند مورد اتهام است. اگر آرش رضایی با نگاهی نو به مفاهیمی چون انسان ، تاریخ ، جامعه ، دین ، میهن پرستی و به ویژه منافع ملی از فرقه تروریستی و خیانتکار رجوی جدا شده و بر اساس رسالت و وجدان انسانی خویش در برابر دیگر افراد تحت اسارت (ذهنی،روانی،فیزیکی) فرقه که از نگاه و دیدگاه او هم وطنان ایرانی بشمار می آیند و آنان به نوعی در یک پروسه سیستماتیک و پیچیده مغزشویی و تصفیه از خویش مسخ و سپس سلب هویت شده تا به قربانیان فرقه توتالیتاریستی رجوی تبدیل شوند ، احساس مسئولیت می کند و ناگزیر جهت انتقال تجربیات و آگاهی بخشی به طرح مباحثی پیرامون خط مشی ضد میهنی و ضد ایرانی فرقه و بررسی و نقد تلقی فاشیستی سران فرقه رجوی از دین و مبارزه سازمان یافته پرداخته است نه تنها ایرادی برای او متصور نیست بلکه حاکی از احساس مسئولیت انسانی و میهنی در برابر هم وطنان اغفال شده و ستمدیده اش می باشد و به هیچوجه موضع کنونی او غیر عادی و نامعقول نیست.
آقای فولادوند ، بی شک من(آرش رضایی) بر اساس بند بند مفاد اعلامیه منشور جهانی حقوق بشر و نیز الزامات عینی باور به اندیشه دموکراتیک یعنی برخورداری از حقوق انسانی از جمله آزادی عقیده ، آزادی نقد و انتقاد و آزادی ابراز عقیده و بیان حق طبیعی و ذاتی خود می دانم و خواهم دانست که نظرات انتقادی خود را نسبت به فرقه رجوی همچنان باز گویم ، بنویسم و در معرض افکار دیگران قرار دهم و بعید می دانم که هر فرد نرمال به لحاظ ذهنی و روانی متعرض حق طبیعی و ذاتی ام نسبت به اظهار نظر و حق تعیین سر نوشت ام باشد به عبارتی دقیق تر و واضح تر بر اساس همان معیارهای حقوق بشری و مولفه های اندیشه دموکراتیک در دنیای مدرن آدمی در عصر خرد و آگاهی محق است که بر اساس اراده و انتخاب آزادانه خویش گزینه ها ، راهها و مسیر زندگی خود را انتخاب کند که این معنا لازمه آزادی ، رشد و تکامل انسانهاست و نشانگر روح جستجوگر و حقیقت طلبی انسان و اگر گام بر داشتن در راه و مسیر دموکراتیک ، همسو با منافع ملی و نه ستیزه جویانه ، تروریستی ، ضد میهنی و نه در راه مزدوری و جاسوسی برای منفور ترین دشمن بشریت(صدام) از نظر سران فرقه رجوی گناه و جرمی نابخشودنی بشمار می آید حرفی نیست اما از قضاوت تاریخ نیز گریزی برای خیانتکاران نخواهد بود.
آقای فولادوند ببخشید سران فرقه رجوی ‼ محتوای پاسخ و اغلب واژه هایی که در متن آن به کار برده اید متاسفانه جز فحش و دشنام معنای تازه و بکری نداشت و طبق روال مرسوم و همیشگی فرقه جملات نخ نما و کلیشه ای را سر هم کردید و تحت عنوان پاسخ به آرش رضایی روانه سایت متعلق به فرقه نمودید. اما تامل در زمان ، لحن و نوع واکنش تان به محتوای سلسله مقالات من در طی ماههایی که در سایت انجمن نجات به طور هفتگی درج می شود حاکی از سر در گمی ، آشفتگی ذهنی ، نگرش مطلق گرایانه و روحیه فاشیستی تان می باشد.
آقای فولادوند ، دوست دارم در این نوشتار قبل از نقد واژه واژه فحش نامه شما فاشیسم را برای شما و دیگر سران فرقه تان تعریف کنم و به خوبی واقفم که شما حتی فرصت اندکی نیز برای حداقل مطالعه در مباحث سیاسی ، فکری و تئوریک در فرقه را ندارید.زیرا که وقت خالی شما در محوطه قرارگاه اشرف در کارهایی چون پخت و پز ، شستن توالت ها و دستشویی ها ، علف کنی محوطه بیابانی قرارگاه و کارگری ساختمانی و غیرو…. که خود خیلی بهتر از من خبر دارید می گذرد به طوریکه حتی فرصت مطالعه یک جزوه را نیز ندارید به دلایل ذکر شده بر خود فرض می دانم جهت آگاهی شما به واکاوی مفهوم فاشیسم و چرایی عینیت یافتن اندیشه فاشیستی در تشکیلات رجوی به خصوص مناسبات قرارگاه اشرف پرداخته و به نکاتی روشنگر اشاره نمایم.
آقای فولادوند ، فاشیست ها افرادی هستند(رجوی) که وجودشان در قالب دیگری به تحلیل می رود(صدام) ، رسالت ، مسئولیت و جایگاه اجتماعی و تشخص بارز وجودی خویش را ندارند ، در واقع معنا ندارند ، احساس خلاء، پوچی و عبث و کینه دارند ، طغیان می کنند اما خشمگین و نامعقول و شدیدا پوچ و خالی از محتوای وجودی هستند ، فلسفه سطحی می بافند ، مکتب خیالی می سازند ، عملیات جاری به راه می اندازند و در هنگامه غسل هفتگی دمار از روزگار پیروان خویش در می آورند ، طعمه تراشی می کنند تا وجود ناموجه خویش را توجیه کنند آنان پایگاه اجتماعی مستقلی ندارند به اصطلاح نه تز هستند و نه آنتی تز ، به حمله و ترور متوسل می شوند تا اعلام کنند ما هستیم در عین شکست برای خود پیروزی های خیالی و کودکانه می تراشند مصنوعا وارد تضاد دیالکتیکی ساختگی و کاذب می شوند و خود را آلترناتیو خیالی به شمار می آورند تا خود را در متن واقعیت ها جای دهند مجموعه اینها همه فاشیسم است. عصیان خشن و نامعقول و ادعای برتری کاذب ، آنان خود را در نوک پیکان تکامل اجتماعی قلمداد می کنند در حالی که در ته آن نیز به حساب نمی آیند ، برای بقای خویش به هر پلشتی دست می زنند ، به رنگ های گوناگون در می آیند و برای حیات پلید خویش از صدام ضد بشر تا سردمداران قدرتهای جهانی سلطه طلب را خدمتگزاری می کنند ولی به پشیزی گرفته نمی شوند زیرا تاریخ مصرف دارند ، ملاک تشخیص مصلحت و یا حقیقت در نزد آنان تنها یک کلمه است شخص رجوی اما رهبر عقیدتی نیز علیرغم تمامی قول هایی که به پیروان خود مبنی بر پایداری و استقامت به همراه آنان می دهد در برهه های حساس و شرایط خطیر و بحرانی ، بی سر و صدا و سراسیمه جا خالی می دهد و جیممی شود و افراد خود را ناجوانمردانه تنها می گذارد.
آقای فولادوند ، عربده های یک فاشیست در واقع طبل تو خالی ست ، هیاهو برای هیچ. زیرا اصالت ندارد اصالت ندارد زیرا با دشمن ترین دشمنان ملت خویش متحد می شود و دستش تا مرفق به خون جوانان وطن خود آلوده است.
آقای فولادوند و سران فرقه رجوی ، چیز هایی هستند که بیش از این نمی توانم از آنها سخن بگویم چرا که برایم بیش از حد دردناکند ، حتی یاد آوریشان منقلبم می کنند اما در عین حال به فریادی می مانند که در گلویم گیر کرده باشند فریادی که هر لحظه می خواهد بیرون بریزد ، فریادی که در درونم باقی می ماند و بیشتر آزارم می دهد. شاید روزگاری بتوانم آنها را به صراحت به زبان بیاورم.
آری حرف زدن در مورد همکاری با دشمنی چون صدام دردناک است ، جاسوسی برای بیگانگان شرم آور است و خیانت به هم وطنان ایرانی…..
اما چگونه می توان حرف نزد؟
آری ، من یک ایرانی مسلمان میهن پرست هستم.
آرش رضایی
23/11/1384