حکایت پدران و پسران در فرقه ی رجوی

سازمان مجاهدین رجوی ، یکی از فریبکارترین و دجال ترین سازمان هائی است که در بعد از انقلاب سال 1357 در ایران، مردم با آنها آشنا شدند. آنزمان هم برخی از انقلابیون اعلام کردند که این سازمان ایدئولوژی التقاطی دارد و پروسه ی گذشته ی این سازمان مملو از تناقض وانحرافات است ، گرچه بنیانگذاران آن یعنی محمد حنیف نژاد ، اصغر بدیع زادگان و سعید محسن ، با اهدافی استقلال خواهانه وعدالت اجتماعی آن را بنیان نهادند. اما در ادامه و بعد از اعدام بنیانگذاران ، فرصت طلبان ، همه چیز را به مرز عدم رساندند.
احمد حنیف نژاد برادر بنیانگذار سازمان هم، یکی از این فرصت طلبان بود که با سوء استفاده از نام برادر! مرزهای شقاوت و سنگدلی را یک به یک رد کرده وبه یک جنایتکار تام و تمام تبدیل شد. درادامه، سازمان چون هیچ پایگاه اجتماعی نداشت ، سعی کرد برای جان بخشیدن به بقای ننگین خود از آخرین ته مانده های خود ، یعنی فرزندان، بهره برداری کرده ، چند صباحی ادامه جنایت هایشان را تداوم ببخشند. بیچاره فرزندان هم ، از همه جا بی خبر از گوشه و کنار اروپا، به عراق و اشرف کشانده شدند.

محمد رجوی پسر مسعود رجوی رهبر جنایتکار فرقه، مجید حنیف نژاد پسر احمد حنیف نژاد قاضی و شکنجه گر فرقه، یاسر عزتی پسر حسن عزتی شکنجه گر زندان های مجاهدین و امیر یغمائی پسر اسماعیل یغمائی… با فریب و نیرنگ به عراق کشانده شدند. محمد رجوی و یاسر عزتی و امیریغمائی زمانی که به جنایات و همکاری های ننگین پدرانشان نسبت به خود پی بردند، جداشدند و در مقابل پدرها و سازمان صف کشیدند، اما مجید به دلایل متعدد ، تا کنون در فرقه باقی مانده است، ولی حتما یک روز، او هم جدا خواهد شد.
احمد حنیف نژاد ، در طول پروسه ی ننگین خود، دهها و صدها نفر از بهترین جوانان این مرز وبوم را در زندان های انفرادی به بند کشید. این فرد یکی از سنگدل ترین شکنجه گران و یکی از بدنام ترین بازجوهای رجوی است که آوازه ی او در قساوت و بیرحمی از شکنجه گران شاه نیز ، گوی سبقت را ربوده است .
من خودم از نزدیک شاهد جنایت های این بازجو و شکنجه گر بودم که در سال 1376 ، شش ماه در زندان انفرادی اسکان دراشرف، به حبس کشیده شدم ، جرم من این بود که نخواستم در اسارت این فرقه در اشرف بمانم و خواستار خروج از سازمان شدم . احمد حنیف نژاد فردی است که بشدت عشق پلیس بازی دارد و عاشق بگیر و ببند است !
احمد حنیف نژاد ننگین ترین بیدادگاهها در اشرف را همراهی کرده، تا بندهای اسارت در فرقه رجوی را مستحکم تر کند. گرچه می دانم او هم یک قربانی است ، اما بارها فرصت داشت انتخاب کرده و به اصل خود برگردد. اما اینکار را نکرد که هیچ ! بلکه فرزند مشترک خود و زهره رمضانی ( مشهور به خواهر شمسی) را نیز از سوئد به عراق کشاند. چرا که باید نوکری و چاکری خود را به رجوی اثبات می کرد تا در جایگاه شکنجه گری خود باقی می ماند! بیچاره مجید را نیز در همین راستا از مسیر زندگی و تحصیل منحرف و به عراق کشاند!
امیدوارم هرچه زودتر، مجید از سوابق درخشان ! پدر باخبر شده و صف خود را از پدر جدا کند. کاری که محمد رجوی انجام داد، کاری که یاسر عزتی انجام داد ، کاری که امیر یغمائی و دهها پسر و قربانی دیگر انجام دادند.
محمد رجوی از نزدیک شاهد جنایات پدر بود و از همان ابتدا در مقابل پدر ایستاد و پدر را دیکتاتور نامید! یاسر عزتی هم که به خونخواهی مادر کشته شده اش در عملیات فروغ توسط پدر به عراق کشاند شده بود وقتی فهمید پدرش زندان بان و شکنجه گر است، هرگز تن به اجبارات بنده ساز و برده ساز رجوی نداد ، از همان لحظه بارها دست به فرار زد و عاقبت هم موفق شد خودش را از چنگال اسارت رجوی ها ، آزاد کند.
امروز هم اگر مجید حنیف نژاد مانده است ، از بابت اجبارات پدر است، عمر و جوانی مجید در حالی تلف می شود که پدر می خواهد، نوکری خود را بیشتر به رجوی ثابت کند. پدر می داند که آینده شومی در انتظارش است، اما با نگه داشتن پسر سعی می کند، جنایات خود را مشروع دانسته و ماندن پسر در کنار خود را دلیلی بر حقانیت خودش و اعمالش حساب کند، عجب حساب و کتاب ابلهانه ای …
فرید

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا