افسران امنیتی صدام هم وعده های سرنگونی رجوی را باور نداشتند

داستان تحلیل های کشکی و وعده وعیدهای توخالی رجوی درمورد مسئله سرنگونی دولت ایران از 30 خرداد سال 60 به یک مضحکه و جوک در محافل سیاسی و اجتماعی و فضای مجازی تبدیل شده است .

در مناسبات داخلی اش، وعده سرنگونی 6ماهه و سال دیگر آنقدر شور شده بود که حتی رجوی هم فهمیده بود که دیگر اعضا تره هم برای تحلیل هایش خرد نمی کنند. وی دریکی از نشست های عمومی درمنتهای وقاحت و در قالب طنز گفت ما پوست مان کلفت شده است و به هیچ وجه از رو نمی رویم. هرچقدر حرف مارا درمورد محقق کردن امر سرنگونی جدی نگیرند باز می گوییم سرنگونی و از آن سر سوزنی کوتاه نمی آییم.

یادم هست یک سال درمراسم عید نوروز که دیگر بصورت یک روال تکراری وخسته کننده درآمده بود اعضا بهنگام دید وبازدید درقالب استهزا مسعود و مریم خطاب به همدیگر می گفتند : انشاالله تحویل سال آینده درمیدان ازادی تهران! و بعد خودشان تکرار می کردند که سال هاست که این شعار را می دهیم.

درهمان ایام محمد قرایی شعری سروده بود که مخاطبش کربلایی صفدر یکی از اهالی روستایشان علی آباد مشهد بود. وی در آن شعر خطاب به کربلایی گفته بود بزودی با تانک وتوپ به علی آباد خواهند امد واز روستا شهری خواهد ساخت با صدها اتوبان! این سروده دران ایام مستمرا از صدا وسیمای رجوی پخش میشد. بعدها محمد قرایی درمحفل های خصوصی درقالب طنز وتمسخر می گفت جواب نامه کربلایی صفدر بعداز سالیان بدستم رسید. او درنامه نوشته مشهدی محمد طی این سالیان اگر با خر هم حرکت کرده بودی الان علی اباد بودی! این صحبت های محمد قرایی بصورت جوک و درقالب استهزای تحلیل سرنگونی رجوی درتمامی قرارگاه ها نقل قول میشد.

یا دریک مورد دیگر وقتی یکی از اعضا با تاخیر چند دقیقه ای بر سر دستور روزانه حاضر شد. فرمانده زن یگان درشکل کاملا جدی از وی سوال کرد چرا تاخیر کردی اگر ستون های ارتش ازادی بسمت ایران حرکت کرده بودند خودت بتنهایی تو قرارگاه چکار می کردی؟ که این حرف باعث خنده و تمسخر دیگر اعضای یگان قرار گرفت ونظم برنامه را بهم ریخت.

درحقیقت مسئله سرنگونی به مرور زمان به وسیله ای جهت دست انداختن استراتژی رجوی تبدیل شده بود وهیچ کس آن را باور نداشت. عدم اعتماد و باور به تحلیل های رجوی فقط مختص به مناسبات داخل تشکیلات نبود. من که بنا به مسئولیتم دربخش روابط عمومی فرقه در دفتر اصلی بغداد بودم روزانه با افسران مخابرات عراقی برخورد داشتم . درقسمت پایین دفتر (جلال زاده) چندین اتاق برای افسران که کارهای تامین مواد غذایی، اعزام به خارج وملاقات مسولین فرقه با مقامات امنیتی ودولتی را هماهنگ میکردند اختصاص داده شده بود که ما برای ارجاع کار وپیگیری نتایج آن هرصبح با انها ملاقات داشتیم . وقتی موضوع وبحث سرنگونی میشد تمامی آنها اعتقاد داشتند شما با با این کمیت نیرو و توان نظامی توان سرنگون کردن دولت ایران را ندارید واین درحد یک تئوری و بمنظور حفظ انگیزه درمیان اعضا است .

آنها مثال می زدند که ارتش عراق با این قدرت وحمایت اکثر کشورهای بزرگ وتجهیزات مدرن نتوانست دولت ایران را شکست بدهد شما که عددی نیستید وما انچه رجوی درذهنمان القاء کرده بود که جنگ ما کلاسیک نیست و جنگ نوین است را سعی می کردیم برایشان توضیح دهیم که بیشتر باعث استهزا آنها می شد. یکی از افسران با صراحت بیشتری به من گفت که دولت عراق از مجاهدین خلق برای فشار اوردن به دولت ایران و پذیرش آتش بس استفاده می کند وروزی که به هدفش رسید دیگر به مجاهدین اجازه عملیات نظامی نخواهد داد و از سرنگونی هم خبری نخواهد بود.

بحث یاس وسرخوردگی وعدم اعتماد به وعده های سرنگونی رجوی در ادامه به اعضا هم کشیده شد. در بحث موسوم به صلیب که رجوی فرضیه معامله عراق با دولت ایران و احتمال تحویل دادن مجاهدین به ایران را کرد. تاکید داشت که ما باید برای ان روز صلیب ها را به گردن گرفته واماده باشیم. تمامی اعضا درنشست ها تناقضات درونی خود را بیرون ریختند وگفتند که از ابتدا سرنگونی را جدی نمی گرفتند ومنتظر روزی بودند که وجه المصالحه شوند. رجوی با برگزاری آن نشست ها می خواست از نیت ومیزان اعتقاد واعتماد اعضا به خود اطمینان حاصل کند واعضای مسئله دار را شناسایی نماید. اکنون 39 سال از تحلیل سرنگونی رجوی می گذرد واین داستان همچنان باقی ست. روزی در قالب جنگ چریک شهری روزی پیشمرگه منطقه و روزی ارتش آزادیبخش و الان کانون های شورشی؟؟ این دیگر انتهای خط عوام فریبی و دروغ و فریب است.
اکرامی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا