ناقوس ها برای که بصدا در آمده اند – قسمت دوم

برای ملاقات و رساندن صدای خانواده ها هیچ مکث و سکونی در کار نخواهد بود

در قسمت اول نوشته بودیم که خانم مریم رجوی در اسارتگاه مانز، در سالگرد اعتراضات آبان 98، در یک خیمه شب بازی گفته بود:

امروز، کارشناسان و مقامات رژیم یکی پس از دیگری اعتراف می‌کنند که به بن‌بست رسیده‌اند و دیگر گزینه‌هایی برای آینده خود ندارند. اما حقیقت حتی بیشتر از این است زیرا که ناقوسها برای سرنگونی این رژیم بصدا در آمده‌اند

اما غافل از اینکه ناقوس ها خیلی وقت پیش در پشت حصارهای اشرف به صدا درآمده بود ، ولی مریم نخواسته بود که بشنود! از آنجا که رهبران مجاهدین دوست دارند همه ی قضایا را چپه وارو بنمایانند، قضیه ی ملاقات ها را چنین منعکس کردند:

وقیحانه در این مورد نوشتند:
بر خلاف نقشه و رویاهای اطلاعات و انجمنهای وابسته، حضور خانواده‌ها در اشرف تمام طرح و برنامه وزارت اطلاعات را برملا کرد. خانواده‌ها فهمیدند نه تنها فرزندشان مشکلی ندارد و تمام نامه‌ها جعلی بود و… بلکه با پی بردن به عمق جنایتهای رژیم در ایران و دیدن ایمان و ارادهٴ رزم آوران آزادی برای سرنگونی، واقعیتهای پشت صحنه «نجات» و اطلاعات را بازگو کردند. هر چه خانواده‌ ای بیشتر در کنار فرزندش می‌ماندند و بیشتر به حقایق آشنا می‌شدند، بیشتر به ماهیت سربازان کثیف اطلاعات پی می‌بردند و در پایان سفر ضمن مرزبندی قاطع با عوامل اطلاعات و تشویق و پشتیبانی عزیزشان در جنگی که سراسر افتخار و سربلندی است منطقه را ترک کردند.”

تک تک کلمات قلب شده و ماهیت عوض کرده است! اگر روزگاری در اشرف نبودم و خود به چشم نمی دیدم که ورود خانواده ها چه زلزله ی مهیبی در اشرف براه انداخته بود، شاید به این نوشته ها و مخیله ی خود شک می کردم!

راستی اگر ملاقات ها اینقدر در افشای جنایات رژیم موثر و تاثیرگذار بود و ماهیت کثیف دشمن را آشکار می کرد، پس چرا در یک نقطه ملاقات ها لغو شد ؟ چرا همه ی کسانی که می خواستند به ملاقات خانواده ی خود بروند را ، ساعت ها توجیه می کردید که شما به صلاح است که نروید! یا اگر رفتید فضا را عاطفی نکنید!

اگر بنا به ادعای شما هر چه خانواده بیشتر در کنار فرزندش می ماند و بیشتر به حقایق آشنا می شدند، چرا همان روزها توجیهمان می کردید که سه روز بیشتر حق ندارند که اینجا بمانند! باید زودتر بروند!

گزارشات منعکس شده در سایت های سازمان ، بقدری ضد و نقیض است که خود متن ، کل مضمون نوشته را نفی می کند! از یک طرف می گویند خانواده با آمدن به اشرف ، بیشتر به حقانیت مبارزه ی فرزندشان و از طرف دیگر به عمق جنایات رژیم پی می برند! اما از سوی دیگر به بچه ها می گویید به ملاقات نروید و یا خانواده ها را زود مرخص کنید!

باز نوشتند که :
کار به جایی رسید که مدعیان «عاطفه» و «نجات» و دیدارهای خانواده که سنگ پدرهای پیر و مادران سالخورده را به سینه می‌زدند، خانواده‌های مجاهدین را قبل از رسیدن به منزل _در ترمینال و فرودگاه_ دستگیر کردند. حتی به مادر 70 و 80ساله هم رحم نکردند.

صحنه های سنگ زدن فرزندان اغفال شده از آن سوی حصارها به پدرها و مادرهای 80-70 ساله را همگان دیدیم و شنیدیم ! شما تلاش داشتید عاطفه و محبت را از دل فرزندان آنها کنده و ببرید، اکنون نیز فریاد آی دزد آی دزد شما به هوا بلند است! خانواده هائی را که صدها و هزاران کیلومتر راه های پر خطر را پیموده بودند و خود را به اشرف رسانده بودند، با سنگ و کلوخ و تراشه های آهن پذیرائی کردید! این است حقوق بشر به سبک رجوی !
در قسمت دیگر نوشته ی وقیحانه رجوی ها نوشته شده است:

در شهریور و مهر 94 در چند نوبت مزدوران اجاره‌ ای وزارت اطلاعات در پوش خانواده آمدند و تا توانستند با فیلمبرداری و شعار و نصب پلاکارد و رفتن در بالای بنگالها و… به قصد تحریک و درگیری زمینه‌سازی کردند. یک سال بعد با نصب 320 بلندگوی قوی در اطراف اشرف رذیلانه‌ترین شکنجه روانی را به‌صورت 24ساعت با پوش «نجات» و «عاطفه» و حمایت همین جماعت موسوم به «خانواده» ها به راه افتاد. از زمستان 1389 تا شهریور 1392 بیش از 10هزار سفر از طرف مزدوران انجام شد. برای رودرویی با تنها هم‌آورد و تهدید اصلی سرنگونی‌اش هیچ ملاحظه و مکثی در کار نیست.”

خنده ی حضار…!
این 320 بلندگو همان ناقوس ها بودند که ما مدعی شدیم، راستی چرا باید صدای پدران و مادران برای اعضاء و مسئولین در فرقه ی رجوی ، شکنجه ی روانی 24 ساعته نامیده شود؟

مادران برای دیدار حتی عکسی هم از جگرگوشه ها، بی تاب بودند، اگر هم مادری یا پدری دوربینی در دست داشت ، به این امید بود که شاید بتواند لحظه ای از فرزند خود عکس گرفته و خود را بدان دلخوش کند! آیا این جرم است ؟

مریم رجوی، آنقدر دروغ هایش را تکرار کرده است که بعضا خودش هم باورش می شود که خبری است و واقعیتی در حال رخداد است! اما باید بداند که ترویج دروغ رفته رفته بقدری حال بهم زن و متهوع خواهد بود که خودش را هم دچار سرگیجه کرده و شنیدیم که مریم قرص های آرامبخش و خواب آور می خورد ، که همه نشان از کابوس های تلاشی سازمان در اثر فشار روزافزون خانواده ها است !

این تلاشهای شبانه روزی خانواده ها، تا آزادی تک تک اسرای در بند رجوی، ادامه خواهد داشت، چه مریم دوست داشته باشد و چه نه . . .
ادامه دارد…
فرید

ناقوس ها برای که بصدا در آمده اند-  قسمت اول

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا