طلوع و غروب یک زندگی – قسمت سی و پنجم

آخرین نشست رجوی با اعضای مجاهدین در قرارگاه اشرف

در قسمت قبل گفته شد اولین ملاقات حضوری مژگان پارسایی با فرمانده استخبارات فیلق دوم در قرارگاه علوی بود. طبق معمول وی به همراه عباس داوری (رحمان) و مهدی برایی (احمد واقف) از مسئولین ارشد سازمان و مسعود خدابنده (رسول) از ستاد اطلاعات و تعدادی مترجم مثل بهزاد صفاری افسر روابط ارتش سوم و حسن عنایت از مترجمین ستاد روابط ارتش و افسران عملیات دو ارتش سوم و یازدهم و یکی دو نفر دیگر از فرماندهان عملیاتی حضور داشتند.

به دنبال بحرانی شدن اوضاع عراق و حمله قریب الوقوع آمریکا به این کشور رجوی در اواخر پائیز سال ۸۱ در قرارگاه اشرف نشستی را برای نیروهای سازمان برگزار کرد. این درحالی بود که چند ماه قبل از آن تمامی قرارگاههای سازمان در شهرهای مرکزی مثل کوت، العماره و جنوب عراق مثل بصره تعطیل و نیروهای آن به قرارگاه اشرف منتقل شده بودند و تنها قرارگاههای علوی و جلولا در شمال عراق دایر بود .

موضوع نشست کاملاً مشخص بود. قرار بود رجوی از بحران لاعلاج فعلی عراق و تغییر سیاست آمریکا در قبال خاورمیانه و شکل گیری سیاست های بین المللی علیه عراق در بعد از ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۳ سخن بگوید.

رجوی طبق معمول تنها سخنران این جلسه بود و سایر مسئولین هم که صحبت می کردند دقیقاً مو به مو در راستای خواسته های رجوی و تمایلات او سخن می گفتند.

تحلیل رجوی در یک کلام این بود که سیاست آمریکا درقبال عراق سیاست جنگ نیست و نهایت این خط به جنگ بین عراق و آمریکا نمی انجامد . تحلیلی که خیلی ها را در این نشست وادار به عکس العمل کرد و معلوم بود که با نظر رجوی موافق نیستند و واقعاً هم جای تأسف بود.

وقتی رجوی تحلیل می کرد که آمریکا نه به عراق بلکه اول به افغانستان حمله خواهد کرد، تنها دو چیز در ذهن آدمی قابل تصور بود یا او عمداً چنین تحلیلی می کرد تا به نیروها روحیه داده و از ترس و بهم ریختگی آنها جلوگیری کند و یا واقعاً سطح فهم او به همان اندازه ای بود که حرفش را می زد.

در تأیید صحبت های رجوی ، بهنام (محمد محدثین) ، فرید سلیمانی ، شریف (مهدی ابریشمچی) ، عباس داوری و دیگر مسئولین سیاسی سازمان انبوهی فاکت از خبرگزاری های مختلف خارجی، از قول کاخ سفید و دیگر مقامات انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و . . . می آوردند و نتیجه گیری می کردند که احتمال وقوع جنگ خیلی کمتر است و تلویحا حرف رجوی و دیگر مسئولین این بود که برای حمله آمریکا کشور افغانستان در اولویت اول است و نه عراق.

چندین ساعت روی این موضوع بحث شد ولی از فضای سالن و سکوت و بعضاً اعتراض نیروها معلوم بود که اغلب نفرات مخالف این ایده و نظر رجوی هستند و بالآخره نفراتی بودند که جرأت کرده و پشت میکروفون قرار گرفته و مخالف خود را با رجوی اعلام کردند. هرچند این اعلام مخالفت صورت خیلی ها از جمله مسئولین چاپلوس حول و حوش رجوی را برافروخته می کرد ولی او در چند کلمه واقعیت هایی از فضای موجود را گفت که بر دل اکثر نفرات در جلسه نشست.

پیام این چند کلمه این بود که آقای رجوی شما مسائل را خیلی ساده و سطحی نگاه کرده و تحلیل می کنید و این حرف برای کسی که خود را رهبر عقیدتی سازمان می دانست، خیلی سنگین بود .

متعاقبا تعدادی از مسئولین در مقام اعتراض برآمده و به فردی که اتفاقاً از نفرات پائین تشکیلاتی هم بود پرخاش کرده و باز صدای تعدادی بلند می گفتند بشین ، بشین و بشین و…

معمولاً وقتی کسی در مقابل رجوی روی نظر خودش می ایستاد تعدادی از میان نفرات با صدای بلند همین کلمه بشین را چندین بار تکرار کرده و فرد را مجبور می کردند که ساکت شده و از گفتن نظرش منصرف شده و بنشیند.

به هرحال با هو کردن فرد مورد نظر، جمعیت خواستار این بود که وی دیگر حرفهایش را ادامه ندهد . همیشه رجوی در چنین مواقعی از جمعیت می خواست که اجازه بدهند او حرفهایش را بزند البته نفرات از طرز و لحن بیان رجوی می فهمیدند که باید ساکت باشند و یا به هو کردنشان ادامه دهند تا نفر مربوطه از رو رفته و سرجای خودش بنشیند و کاری می کردند که دیگر کسی جرأت زدن حرفهای مخالف حرفهای رجوی را نداشته باشد و این بار هم نفرات فهمیده بودند که باید هو کردن را ادامه دهند تا فرد به صحبت هایش ادامه ندهد .

به هرحال رجوی خیلی تلاش کرد تا تحلیل خود را که همانا جنگ بود به خورد نفرات حاضر در نشست بدهد . رجوی ساعت ها روی این نظریه تحلیل و فاکت ارائه داد ولی در مقابل سؤال یکی از اعضا که پرسید اگر آمریکا حمله کند وضعیت ما چی می شود گفت آن وقت ما می گوییم Go home ، ما می رویم به خانه مان . رجوی با ادای این کلمات تلاش کرد شور و فطور فراوانی را در بین نیروها ایجاد کند و این کار را هم کرد . طنین سوت زدن ها و کف زدن ها فضای سالن را پر کرده بود و تا دقایقی این وضعیت ادامه داشت . اما در ته این هیاهو و شور و فطور ، من به واقعیت تلخی که در انتظارمان بود می اندیشیدم ، هم تأسف می خوردم و هم صد افسوس می گفتم.

البته ما غافل از این بودیم که در ورای همه این شعارها و تحلیل های سیاسی و ساده سازیِ موضوع و انحراف افکار اعضای سازمان از جنگِ در تقدیر ، یک فرار پیشاپیش طراحی شده نیز در کار است.

در آن لحظه ما هرگز فکر نمی کردیم و به ذهنمان هم خطور نمی کرد مثلاً شرایط سختی پیش بیاید و مسعود و مریم در صحنه نباشند ولی بر خلاف تصوراتمان این بار این اتفاق افتاد و در اوج ناباوری این بار این رجوی بود که از صحنه فرار کرد و نیروها را تنها در بیابانهای عراق رها نمود.

ادامه دارد…

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا