ماهیت مجاهدین خلق در ضدیت با خانواده

نیمه پنهان - افشاگری حمید دهدار حسنی در رابطه با مناسبات حاکم بر تشکیلات مجاهدین خلق

رجوی که همواره سودای کسب قدرت به هر قیمت را در سر داشت، با این تفکر احمقانه که صدام پیروز جنگ خواهد بود و از طریق او می تواند به قدرت در ایران دست پیدا کند، در سال 65 به عراق رفت و بدنبال آن عده ای از هواداران ساده دل را فریب داد و با ترفند سرنگونی و کسب حاکمیت در ایران به عراق کشاند و درپادگان اهدایی صدام جمع کرد.

رجوی می دانست باید ارتباط افراد را بعد از ورود به مقرهای فرقه با دنیای بیرون قطع کند تا به مرور بتواند از آنها در جهت اهداف خائنانه خود استفاده ابزاری کند. اما با گذشت زمان و بخصوص بعد از شکست ماجراجویی رجوی تحت عنوان عملیات موسوم به فروغ جاویدان در سال 67 یاس و سرخوردگی و مسئله داری در بین اعضا اوج گرفت و مهمترین چالش رجوی غلیان کردن عاطفه های خانوادگی اعضا بود که تشکیلات رجوی را با تهدید فروپاشی روبرو می کرد. به همین خاطر رجوی از سال 70 به بعد طرح سرکوب و اغفال اعضا را بنام انقلاب ایدئولوژیک که پایه اصلی آن طلاق همسر بود پیش کشید و بدنبال آن بطور مستمر جلسات متعدد مغزشویی به راه انداخت و با توجه به موضوع عواطف خانوادگی بعنوان تهدید اصلی فروپاشی، عمده بحث و صحبت مجاهدین در جلسات درونی حول سرکوب عواطف خانوادگی در بین اعضا بود.

سران فرقه بنا به دستور رجوی اعضا را مجبور می کردند تا در جلسات مغزشویی و در حضور دیگر اعضا علنا نسبت به خانواده های خود بخصوص نسبت به پدر و مادرهای خود ابراز تنفر کنند و هر کس چنین نمی کرد بشدت با او برخورد می شد و متهم به بریدگی و خیانت به فرقه و خون کشته های مجاهدین می شد! از آن زمان به بعد اسم بردن از خانواده و ابراز علاقه و دلتنگی برای آن و یا درخواست جدایی از فرقه مرز سرخ و مستوجب شدیدترین برخوردها بود.

یادم هست در سال 78 وقتی در محور 4 ارتش فرقه در مقر سعید محسن در شهر کوت بودم در نشست های موسوم به عملیات جاری در یکی از یگان های آن که مسئول آن زنی بنام پریچهر نکوگویان بود یکی از اعضا که تازه هم به مقر ما آمده بود برای صحبت کردن در جمع بعنوان انتقاد از خود بلند شد و گفت من دیشب خواب دیدم در کنار پدر و مادرم هستم و آنها مرا در آغوش گرفتند که همان موقع مسئول نشست با عصبانیت به او پرخاش کرد و به او گفت تو غلط کردی خواب دیدی! معلوم است که هنوز انقلاب نکردی، تو غرق در زندگی طلبی هستی، باید بروی بنویسی که چرا خواب دیدی؟ چرا هنوز خانواده ات را جلوی پای انقلاب خواهر مریم ذبح نکردی؟ تا ابراز تنفر از خانواده ات نکنی نمی توانی بعنوان یک مجاهد باشی !!

چند روز گذشت و آن شخص را دیدم که خیلی حالت پریشانی داشت و با کسی حرف نمی زد. یکی از بچه ها به من گفت او را بخاطر تعریف خوابش در نشست تا نزد بالاترین مسئول مقر بردند .خلاصه تا مدت ها از وی بازخواست می کردند که چرا خواب دیده است. این رویه ابراز تنفر از خانواده در فرقه ادامه داشت تا اینکه در سال 89 وقتی خانواده ها برای کسب خبر از وضعیت فرزندان خود جلوی مقر نفرت انگیز اشرف در عراق تجمع کردند سران فرقه در نهایت بی شرفی اعضا را به کنار سیاج می آوردند و در مقابل خانواده ها قرار داده و آنها را مجبور می کردند تا علنا به خانواده های خود فحاشی و سنگ پرانی کنند و یا به اجبار آنها را به تلویزیون فرقه می کشاندند تا بطور رسمی از خانواده اعلام برائت کنند و آنها را مزدور و بی شرف بنامند. چنین کاری شاخص میزان وفاداری به فرقه محسوب می شد و در نشست های درونی موسوم به عملیات جاری تمامی بحث ها حول همین موضوع اعلام برائت از خانواده و ابراز تنفر از آن بود.

ادامه دارد
حمید دهدار حسنی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا