روایتی از پیوستن تا رهایی – قسمت هشتم

انقلاب ایدئولوژیک، تناقض و چالش بزرگ من

همچنانکه در قسمت قبل توضیح داده شد، بحران لاعلاج مسائل جنسی، تجرد و تاهل و موضوع زن چنان بساط تشکیلات را در هم پیچیده بود که تمام توان فرماندهان را به این موضوع معطوف کرده بود. مشکلات داخل تشکیلات نه بلوغ ایدئولوژیک بلکه فوران فشارهای جنسی و عاطفی بود که در رفتار و کردار نیروها موج میزد و به بهانه های مختلف گریبان فرماندهان و مسئولین تشکیلات را میگرفت .

مسعود و مریم و شورای تصمیم گیرنده که سالها ادعای بلوغ ایدئولوژیک سازمان و پرچمداری مبارزه را با تمام الفاظ دهن پرکن در شیپور کرده بودند در مواجهه با این بحران نمیتوانستند مشکلات را آنطور که هست عنوان کنند، مثلا اعلام کنند که مردان ما زن و زنان مجرد شوهر میخواهند. از طرفی بدلیل عدم تعادل آماری بین زن و مرد وجود داشت یعنی اینکه تعداد زنان مجرد به اندازه ای نبود که تقریبا اکثر مردان مجرد بتوانند ازدواج کنند . همچنین میزان وابستگی زوج های متاهل به اندازه ای بود که کنترل و فرمان هدایت را از دست سران تشکیلات گرفته بود .لذا سازمان مجاهدین ناگزیر به تصمیم طلاق اجباری گرفت.

طلاق اجباری با همین نام مقداری غیر قابل توجیه بود و لذا ناگزیر شدند آنرا با سس “انقلاب ایدئولوژیک” اعلام بیرونی و به خورد نیروهای خودی بدهند .

مسعود رجوی در نشستی با برخی از بقول خودشان “برادران مسئول” گفته بود اگر در داخل سازمان زن به اندازه کافی داشتیم که من بتوانم برادران را زن بدهم انقلاب ایدئولوژیک بر ما حرام بود .

این موضوع پیچیدگی ها و نقاط کور و غیر قابل توجیهی نیز داشت، مثلا طلاق مریم عضدانلو از مهدی ابریشمچی و ازدواجش با مسعود با آن جشن ازدواج پرطمطراق از یک طرف و دستور طلاق اجباری برای همه زنان و مردان متاهل یک موضوع پیچیده ای بود که بمب تناقض در تشکیلات مجاهدین ایجاد کرده بود.

در حال حاضر پرداختن دقیق به جزئیات انقلاب ایدئولوژیک در حوصله این مطلب نیست، این حقیر در سالهای 86 و 87 بطور مفصل با ذکر جزئیات در مطالبی به آن پرداخته ام لذا در اینجا بیشتر به ارتباط خودم با این موضوع و تناقضات و مشکلاتی که خودم در داخل تشکیلات با آن مواجه بودم خواهم پرداخت.

همانطور که در ابتدا اشاره کردم، من بعنوان عضو مارکسیست و رزمنده ساده به اصطلاح ارتش آزادیبخش به این تشکیلات پیوسته بودم و در این خصوص در قرارداد اولیه پیوستن بطور مکتوب نوشته و به مهدی ابریشمچی تحویل داده بودم و از قضا همان قرارداد بعد از جدایی توسط سازمان بعنوان ننگ نامه من و البته برای من مایه سربلندی و صداقت که هیچگاه ایدئولوژیک عضو فرقه تروریستی رجوی نبودم، در سایت ایران افشاگر علیه من مورد سوء استفاده قرار گرفت که مستند آن ضمیمه میباشد .

سند علی مرادی
سند عدم عضویت علی مرادی در سازمان مجاهدین خلق

بحث طلاق اجباری رسما در داخل تشکیلات ابلاغ شد، قرار بود نشست های 5 روزه رجوی برای توجیه طلاق شروع شود. من با تمام قد و قواره مثل بمبی در حال انفجار چند روز بود که این خبر را شنیده بودم و در شدید ترین بحران های روحی و تناقض لاینحل بودم . اینکه چطور موضوع انقلاب ایدئولوژیک را در وجودم بپذیرم؟ من که با مجاهدین هم ایدئولوژی نیستم! چه چیزی را طلاق بدهم؟ من که اینجا زن ندارم! آیا این کار با معیارهای دیدگاهی خودم چه سنخیتی دارد و…. هزار اما و اگر حل ناشده در ذهنم و تمام وجودم نارنجکی را میماند که ضامن آنرا کشیده باشی و آماده پرتاب باشد و ملاحظاتی دیگر از جمله اینکه من قبل از اسارت در جنگ و پیوستن به این تشکیلات متاهل بودم و هنوز به این موضوع فکر میکردم و در ذهنم تعیین تکلیف قطعی نشده بود .

همچنین تعدادی دیگر شبیه من در تشکیلات مجاهدین بودند که ایدئولوژی مجاهدین را قبول نداشتند و بعنوان رزمنده ساده در آنجا حضور داشتند و من به این فکر بودم که تکلیف من و آنها چه میشود و چگونه میتوانم با بقیه افرادی که مشابه من ایدئولوژی مجاهدین را قبول ندارند در مقابل این تناقض و چالش بزرگ هماهنگ باشم، چون میدانستم چرخ بزرگ تغییرات در داخل تشکیلات مجاهدین ممکن است مرا نیز در کام خود فرو برد .

من در آنموقع در لشکر 40 به فرماندهی مهوش سپهری (نسرین) بودم .در ساعات 4 تا 5 عصر روزی که فردا یا پس فردایش قراربود نشست های رجوی شروع شود ، نسرین مرا صدا زد و در دفتر کارش با من نشست گذاشت. نسرین طبق عادت همیشه نشست ها را با مقداری شوخی و طنز و تلطیف فضا آغاز میکرد و بتدریج که موتورش داغ میشد روی دنده عصبانی میرفت و آستین ها را بالا میزد و در نهایت از بیان فحش و ناسزا و حتی لات بازی هیچ ابایی نداشت . البته در مقابل من تا کنون وارد این فاز نشده بود و کل تشکیلات و مسئولین مقداری مراعات مرا میکردند و آنهم بعلت ارتباط من با سازمان چریک های فدایی (پیرو برنامه هویت ) به رهبری مهدی سامع عضو شورای ملی مقاومت بود شاید تنها عضو غیر مجاهدین بودم که بعنوان عضو مارکسیست مرا برسمیت میشناختند و در برخورد با من مقداری دست به عصا بودند که آنهم بخاطر انعکاسات بیرونی آن بود .

خیلی بیراهه نروم، خلاصه نسرین تند و تیز و روشن داستان انقلاب ایدئولوژیک و طلاق را کوتاه و مختصر و مفید برای من توضیح داد و گفت از فردا یا پس فردا نشست ها شروع می شود و من میتوانم بعنوان عضو ناظر در این نشست ها شرکت کنم .این نشست و گفتگو بین من و نسرین شروع داستان عمیق انقلاب ایدئولوژیک بود. هنوز نه من و نه نسرین عمق و ادامه آن را نمیدانستیم .

ادامه دارد …

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا