30 خرداد ماجراجویی جنایتکارانه رجوی و نقش او در قربانی کردن اعضا – قسمت دهم

چرا رجوی می خواست جبهه را از نیروهای مدافع تمامیت ارضی وطن خالی کند؟

در قسمت قبل تا آنجا گفتم که فرمانده به من گفت که سوالاتی در مورد نحوه قطع ارتباط در فاز نظامی و بعد پروسه دوران زندگی مخفی داریم که به اتاق مسئول گزینش میروی و پاسخ می دهی. در آن لحظه تعجب و نوعی بی اعتمادی نسبت به خودم در ذهن مسئول پذیرش احساس کردم و البته بعدها متوجه شدم این روال کار در مورد همه اعضای جدیدالورود به پذیرش است.

حضور در خاک عراق و پادگان اشرف و همکاری نظامی با ارتش عراق هر روز بیش از گذشته ذهن من را به خود مشغول می کرد. این ارتباطات از آموزش های نظامی توسط فرماندهان عراقی در گام بعد به عملیات مشترک تبدیل شد، براساس سناریو مشخص شده و طراحی عملیات ها تقسیم کار در هرعملیات که در ابتدا به عملیات های گروهانی و تپه زنی معروف بود و بعد به عملیات گسترده تر قرارگاهی تبدیل شد بدین ترتیب بود که در ابتدا توپخانه ارتش عراق به روی مواضع نیروهای ایرانی بشدت آتشباری می کرد و بدنبال آن نیروهای مجاهدین خلق در پناه آتش باری به عملیات رخنه و نفوذ به داخل سنگرهای نیروهای ایرانی اعم از ارتش، سپاه دست می زدند.

بدلیل اصل غافلگیری و آتش باری سنگین کاتیوشا و توپخانه عمده نیروهای ایرانی که به اسارت مجاهدین خلق در می آمدند بشدت مجروح بودند. شدت جراحت بعضی از این نیروها بحدی بود که به هنگام انتقال به خاک عراق بدلیل خونریزی بیش از حد شهید می شدند. و ما بقی که اعضای مجروح هم در میان آنها دیده میشد توسط فرماندهان ارشد مجاهدین خلق به نیروهای استخبارات تحویل داده میشدند. استخبارات نام سازمان حفاظت اطلاعات  نیروهای نظامی و انتظامی بود که مشهورترین بازوی سیستم امنیتی دولت عراق بود و شدیدترین شکنجه ها را در مورد مخالفین صدام اعمال می کرد.

ریاست این سازمان در دوران حکومت بعث عراق با برزان تکریتی برادر نا تنی صدام حسین بود، اسیران جنگی که توسط مجاهدین خلق بعد از اسارت به فرماندهان استخبارات تحویل داده میشدند ابتدا در زندانهای استخبارات تحت شکنجه های شدید تخلیه اطلاعاتی شده و بعد به دیگر زندانها فرستاده میشدند. همکاری های نظامی مجاهدین خلق با ارتش عراق و بخصوص تحویل دهی اسیران ایرانی به استخبارات موجب مسئله دار شدن تعداد زیادی از اعضا گردید. در جریان یکی از نشست های مسعود رجوی در قرارگاه موسوم به حنیف در منطقه ابوغریب یکی از اعضا بنام خسرو اکبری که بعدها در عملیات دهلران بدلیل آتش عقبه موشک انداز ار.پی.جی بینایی دوچشمانش را از دست داد، سوال کرد: من با کشتن و یا اسیر کردن پاسداران که دشمن ایدئولوژیکی ماهستند مشکلی ندارم ولی برای من جای سوال است که چرا باید به  سربازان که نیروهای دواطلب نیستند و تحت اجبار به جبهه می آیند شلیک کنیم و یا آنها را به اسارت بگیریم. خیلی از آنها بعد از اتمام خدمت شان از جبهه ها می روند، این سوال خسرو دیگر اعضا را هم برای لحظاتی تحت تاثیر قرار داد و هر کدام خود را در مقابل این سوال قرار دادند!

رجوی که احساس کرد جمع شرکت کننده تحت تاثیر صحبت های خسرو قرار گرفته با صدای بلند و در اوج کین و غیض گفت: از قضا ما باید بدون ذره ای شک و تردید به مغز آن سرباز شلیک کنیم تا دیگر سربازی جرئت پیدا نکند سرش را پایین انداخته و به جبهه ها بیاید.اگر آنها جان خود را دوست دارند از جبهه بگریزند و جبهه را خالی کنند. آن روز من و دیگر اعضایی که در آن نشست رجوی بودیم نمی دانستیم به چه علت رجوی دوست دارد جبهه ها خالی از سرباز و نیروی مدافع خاک وطن شود؟! بعدها مشخص شد که هدف رجوی از خالی کردن جبهه از سربازان و مدافعان دفاع از تمامیت ارضی وطن در حقیقت باز کردن مسیر ارتش متجاوز عراق برای تصرف خاک میهن و بزعم خودش بدست گرفتن قدرت با حمایت ارتش عراق بود.

ادامه دارد…

اکرامی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا