شکنجه و آزار روحی و روانی اعضا با پوش پروژه خوانی اجباری

در قسمت پذیرش پادگان اشرف مشغول آموزش های نظامی بودم که موضوع پروژه خوانی در دستور کار ما قرار گرفت. به همه ما گفته شد که هر کس پروسه پیوستن خود به مجاهدین خلق را باید بصورت پروژه ای تنظیم و در نشست جمعی با حضور تمامی اعضای پذیرش بخواند. من که متوجه منظور آنها نشده بودم فکر کردم هرکس باید نحوه و علت پیوستنش به تشکیلات را بصورت آنچه بطور واقعی اتفاق افتاده نوشته و بخواند. به اجبار وعلیرغم اینکه دوست نداشتم کسی در جریان نحوه پیوستن من به مجاهدین خلق قرار گیرد، تمام واقعیت را آنطور که اتفاق افتاده بود نوشتم.

توضیح دادم که:

هنگامی که در شهر دبی اقامت داشتم از طرف فردی که خودش را کارگزار یک شرکت در یکی از کشورهای اروپایی معرفی کرد و به من گفت اگر خواهان پیشرفت و زندگی توام با آرامش با درآمد مکفی هست، می تواند از طریق دوستانش من را به یک کشور اروپایی اعزام کند! و به این ترتیب به جای اروپا مرا به عراق و کمپ اشرف فرستاد.

من صادقانه توضیح دادم که در آن زمان اگر چه از وضعیت کارم در کشور امارات راضی بودم ولی از آنجاییکه از دوران جوانی رویای رفتن به اروپا و زندگی در آنجا را در سر می پروراندم، و به همین دلیل حرف های آن فرد را قبول کردم . این شخص در روزهای بعد به من گفت لازمه زندگی در کشورهای اروپایی داشتن یک کیس سیاسی جهت اخذ پناهندگی است! به همین دلیل لازم است برای یک مدت زمان کوتاه به اردوگاهی در کشور عراق بروی تا در آنجا کیس سیاسی ات کامل شود و بعد مسئولین آن اردوگاه تو را به اروپا بفرستند. من که کاملا فریب صحبت های او را خورده بودم چند هفته بعد از طریق مسیر آبی به کشور عراق رفته و سپس از پادگان اشرف سر در آوردم. در آنجا بعد از اینکه چند بار در رابطه با زمانبندی اعزام به اروپا سوال و پیگیری کردم بشدت با من برخورد شد و گفتند اصلا چنین شخصی را نمی شناسند و اصلا قرار نبوده و نیست کسی از قرارگاه اشرف به اروپا برود و کلا همه چیز را منکر شدند.

در جلسه پروسه خوانی، بعد از اینکه پروژه خوانی من تمام شد با تحریک مسئول نشست تعدادی از اعضا که بشدت تحریک شده بودند سر من ریختند و من را تحت ضرب و شتم قرار دادند. مسئول نشست از اینکه من واقعیت ها را گفته بودم بشدت بهم ریخته بود و از من می خواست که حرفم را پس بگیرم، که من زیر بار نرفتم.

چند روز در نشست های موسوم به عملیات جاری تحت فشار و برخورد قرار گرفتم. من را به مدت چند روز در یک اتاق زندانی کردند تا دیگران با من تماس نداشته باشند. شب ها فرماندهان زن و مرد برای من نشست می گذاشتند و من را تهدید می کردند که اگر حرف هایی که در نشست زده بودم را پس نگیرم اینقدر مرا مورد آزار و اذیت قرار می دهند تا دیوانه شوم. وقتی احساس کردم که دست از سرم برنمی دارند حاضر شدم دروغ های آنها را نوشته و در جمع نفرات بخوانم. ولی قبل از آن بصورت محفل به تعدادی از بچه ها گفته بودم که گزارشی را که در نشست قرار است بخوانم را باور نکنید چون همه دروغ است و تحت فشار نوشته شده است.

در جریان نشست بعد از خواندن گزارش افرادی که از قبل آماده کرده بودند به من حمله کردند و آب دهان بصورتم پرتاب کردند. ولی چند روز بعد همان نفرات ضمن عذرخواهی از من گفتند مسئولین آنها را مجبور به این کار کردند.

هدف من از بیان این خاطره تلخ که بعد از سالها بازگو کردن آن همچنان من را آزار می دهد این بود که گروهی که از آزادی انتخاب و مبارزه برای دمکراسی دم می زند در درون مناسباتش اینگونه افراد را با فریب و دروغ جذب و به کشوری دیگر قاچاق می کند.

طالب فرحان (عباس دلنواز)

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا