آیا درگیری های ۱۹ فروردین سال ۱۳۹۰ در کمپ اشرف قابل اجتناب بود؟

برای روشن شدن حقایق برمیگردم به سال ۱۳۸۸و یا قبل تر از آن، از زمانیکه عراقیها حفاظت اشرف را به عهده گرفتند، تنش‌ها از آن زمان بالا گرفت. عراقیها خواهان این بودند که برای حفاظت اشرف از برجهای اطراف اشرف استفاده کنند ولی در یک شب بدستور رجوی همه برجها پائین کشیده شدند و بعد از آن عراقیها طبق قوانین همه کشورها خواهان احداث یک ایستگاه پلیس در اشرف شدند. ولی رجوی با ترفند اینکه پای رژیم در اشرف باز میشود از اینکار ممانعت به عمل آورد و باعث خونریزی در اشرف شد و تعدادی کشته و زخمی و تعدادی به اسارت گرفته شدند و در نهایت در قسمت ایستگاه پمپاژ آب مرکز پلیس زده شد و بعد از آنهم فرمانده نیروی پلیس را به شام دعوت می‌کردند. سئوال این است اینکار با کدام عقل سلیم جور در می آید.

و حالا مروری کنیم بر ۱۹ فروردین سال ۹۰ ، درست بیاد دارم در روز سیزده بدر بود یک مرتبه همه چیز دگرگون شد شادی به نگرانی تبدیل گشت. فرماندهان بالا به زیر دستان خود فرمان دادند و تعدادی محل تجمع را ترک کردند و رفتند. فهمیدیم خبری شده است. دولت وقت عراق شمال اشرف را که هیچ چیزی نداشت و زمین بایر بود را خواسته بود ولی سران فرقه قبول نکرده بودند در همان روزها دو زره پوش آمریکایی وارد اشرف شدند رجوی دلخوش از اینکه آمریکا مانع کشتار در اشرف خواهد شد گویا در سال ۱۳۸۸مانع کشتار شدند . در روزهای بین ۱۳و ۱۹ فروردین تنش‌ها هر روز بیشتر میشد تعدادی از فرماندهان رجوی مانع تردد خودروهای عراقی به مقرشان شدند ولی عراقیها هیچ واکنشی نشان ندادند. فرماندهان کودن فقط شادی میکردند ولی به سرانجام کار فکر نمی‌کردند .
تجمع نیروهای عراقی هر روز بیشتر میشد و در شب ۱۸فروردین تعداد زیادی خودرو زرهی به ضلع شمال اشرف آمدند .من در آن شب در مقر بودم و در حال تماشای فیلم پنجشنبه شب بودم که یکمرتبه دیدم تلویزیون زیر نویس زد که نیروهای عراقی در شمال اشرف تجمع کردند. نگرانی زیاد شد که فردا چه اتفاقی خواهد افتاد. برای همه مشخص بود رجوی گریخته از جنگ و درگیری از مواضع خود کوتاه نخواهد آمد و سال ۸۸ تکرار خواهد شد و همینطور هم شد و تعدادی در روز ۱۹فروردین کشته شدند که فکر کنم ۳۶ نفر بودند همه چه با خودرو چه پیاده از شمال اشرف به سمت خیابان ۱۰۰ فرار می‌کردند و نیروهای عراقی با هاموی همه را تعقیب میکردند تا به خیابان ۱۰۰رسیدند و همانجا متوقف شدند.

نیروهای عراقی اگر میخواستند در عرض دو ساعت کل اشرف را می‌گرفتند. ببینید عراق تا خیابان ۱۰۰ را میخواست ولی رجوی قبول نکرد و باز سال ۸۸ تکرار شد. هم چوب را خوردیم و هم پیاز! هم کشته دادیم و هم زمینهای شمال اشرف را .بعد از آن رجوی گفت بروید و حسرت از دست دادن شمال اشرف را بخوانید و ترس خود را در جمع بخوانید لطفاً خوب به این جمله توجه کنید طرف از عراق گریخته حالا هم شکست خودش را میخواهد لاپوشانی کند و مثل حمله فروغ جاویدان و بقیه موارد به گردن اعضای خود بیندازد. جالبتر از این حرف مضحکی زد و معلوم شد رهبری که همه چیز را در خشت خام میبیند چه در سر داشت. گفت اگر ما ۵۰۰کشته می‌دادیم کلاه آبی‌ها به اشرف میآمدند و اشرف را ما نگه میداشتیم .باید به این ابر استراتژیست گفت اگر ۵۰۰ کشته می‌دادیم خب بقیه هم برای اینکه کشته نشوند خودشان را به عراقیها تسلیم میکردند. حالا بیش از یک دهه از آن دوران گذشته و ببینم رجوی اینهمه به اعضای خود سختی داد چه دستاوردی داشت الان در سال ۱۴۰۳ هستیم و اشرف ۳ در آلبانی ولی رجوی هنوز بدنبال سرنگون کردن است ببینیم اشرف ۴ در کجا ساخته خواهد شد.

علی هاجری – تیرانا

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا