لندن، آخرین ایستگاه سازمان مجاهدین خلق

بهار ایرانی، بیست و ششم دسامبر 2007
واقعیت این است که دلیل مهم ذوق زدگی مجاهدین از رای دادگاه انگلیسی درباره ممنوعیت فعالیت سیاسی در این کشور، بیشتر از آنکه انگیزه سیاسی داشته باشد انگیزه و ریشه صنفی دارد. منظور این است، که نسل مجاهدین به انتهای عمر تشکیلاتی خود رسیده است و از این پس به حکم تقدیر به آرامش و استراحت دوران بازنشستگی نیاز دارد و برای چنین آینده ای هیچ کشوری مثل انگلستان برای گذران این دوران مهیاتر و مناسب تر نیست. من بر این باورم به دو دلیل اقامت مجاهدین در دوران ازکارافتادگی در کشورهای دیگر اروپایی مقدور نیست. یک دلیل وضعیت بین المللی مجاهدین به عنوان یک گروه تروریستی است و ترسی که در دولتهای اروپایی ایجاد کرده اند و دلیل دوم اینکه اساسا بافت این کشورها از جهات بسیاری از جمله شرایط جنینی برای وقوع انقلابات و تحولات در کشورهای دیگر که عمدتا از طریق تعامل و حضور اپوزیسیون هایشان و ارتباط با محافل روشنفکری فرانسه نطفه می بندد و رشد می کند، با سن و سال و حال و هوای موجود مجاهدین تناسب و هماهنگی ندارد. شاید حضور مجاهدین اولیه در فرانسه به دلیل پویایی ظاهری توجیه پذیر بود، اما از آن دوران حداقل سه دهه گذشته است.
در طی این مدت توهمات غرب نسبت به مجاهدین و قابلیت های آنها فرو ریخته است. به همان میزان توهمات مجاهدین نسبت به خودشان نیز جای خود را به واقع بینی و آینده نگری داده است. مجاهدین تمامی اهرم های خود برای کسب مشروعیت و در نهایت به دست گرفتن قدرت سیاسی را از دست داده اند و از این پس هیچ کشور و اهرم خارجی روی مجاهدین سرمایه گذاری نخواهد کرد. شرایط سنی و حال و هوای روحی و جسمی مجاهدین به گونه ای است که خودشان نیز به بی فرجام بودن این تلاش ها اذعان دارند. عقل سلیم و حداقل معیشت طلب ولو با اندک نگرش سیاسی ایجاب می کند به فکر فردا باشند. با این اوصاف مجاهدین ناچار به انتخاب مکانی هستند که در عین حفظ ظاهر خود به عنوان یک گروه فعال، زمان باقیمانده را هم کمی به عمر از دست رفته بیندیشند و جبران مافات کنند.
کشور انگلستان به دلیل روحیات به شدت محافظه کارانه از یک طرف و بافت تلفیقی سنت – مدرنیستی اش در مقایسه با مثلا فرانسه که کماکان طیفی از مخالفان و اپوزیسیون کشورها را نمایندگی می کند، حضور این گروه ها را بیشتر بر می تابد. اعتقاد دارم کشور انگلستان قابلیت های خوبی برای گذران این دوران دارد. از جمله اینکه می توان با داشتن دفتر و دستک یک سازمان انقلابی و انتشار روزنامه و بولتن و… احتمالا برگزاری نشست ها و گردهمآیی های مختلف هم یک جریان اکتیو سیاسی را نمایندگی و رهبری کرد و هم در عین حال از تمام مزایای بازنشستگی و از کارافتادگی در این کشور از جمله استفاده از آب و هوای دل انگیز و شاعرانه لندن استفاده کرد.
این دلایل جدای از لایه های کنایی و طنزآمیزش، درست مثل همه تحلیل ها و نگرش های طنزآمیز به واقعیت ها، بخشی از حقیقت را نیز در خود نهفته دارد. من تنها به این مهم بسنده می کنم که مجاهدین خواسته یا ناخواسته و به دلایل عدیده ای از جمله محقق نشدن آرزوهای شان و باور درونی به ناکارآمدی و رسیدن به مرز بازنشستگی، ناگزیر باید در یک وضعیت دوگانه و متناقض سیر کنند. از یک طرف قادر به اعلام صریح دوران بازنشستگی خود نیستند و از سوی دیگر بر اساس زمینه های موجود هیچ امیدی برای آینده خود متصور نیستند. در چنین وضعیتی ظاهرا معقولانه ترین راه برای ادامه حیات و اعلام حضور، قرار گرفتن در یک نقطه امن است. این نقطه امن و دنج و در عین حال با کلاس به ده ها دلیل و گمانه می تواند انگلستان و هوای دل انگیز لندن باشد. دلیل دیگر اینکه انگلیسی ها را در کلیت با صفت کلاسیک یعنی همان معادل فارسی خودمان سنتی می شناسیم. همه چیز در این کشور حکایت از گذشته گرایی می کند. انگلیسی ها در مقایسه با سایر کشورهای اروپایی کمتر زیربار تحولات کلان و تعیین کننده رفته اند. به نسبت سایر کشورهای اروپایی بافت سنی سالخورده ای دارند، کمتر تن به نوآوری و بداعت حتی در حوزه های هنری از جمله تئاتر، سینما، رمان ، ادبیات و… داده اند. به نسبت سایر کشورهای اروپایی کماکان اشرافیت سنتی گذشته و همچنین تاج و تخت و… اریستوکراسی و وجهی از جامعه سنت – مدرن انگلستان امروز را نمایندگی می کند. اتوبوس های دو طبقه به نمادی تماما انگلیسی و مشخص تر برای شهر لندن تبدیل شده اند. سیاستمداران سالخورده این کشور در مقایسه با سایر کشورهای اروپایی مقاومت سخت گیرانه آنها را به حفظ ساختارهای سنتی نشان می دهد. مردم انگلیس کماکان اصرار دارند رمان های طویل و طولانی بخوانند، دیکنز و شکسپیر و… هنوز حرف اول و آخر آنها است. به همین سیاق می توان درباره همه امور و پدیده ها در این کشور با همین نگرش وامدارانه به سنت ها و کلاسیسم داوری و قضاوت کرد.
تلویحا بر این معنی تاکید دارم که خواسته یا ناخواسته از این پس موقعیت و حیات مجاهدین بیشتر به یک حیات موزه ای شبیه خواهد بود. در عین اینکه هستند و ظاهرا حضور فیزیکی دارند اما عملا جز مکانیزمی برای بازنگری به گذشته و دوران سپری شده کاربرد دیگری ندارند. مضاف بر اینکه مجاهدین هم درست مثل انگلیسی ها تمایل عجیبی به گذشته گرایی دارند. آنها هم اصرار دارند همیشه اکنون و حال را به گذشته سنجاق کنند. با بهانه و بی بهانه، امکان ندارد درباره هر موضوع و سوژه ای که اظهار نظر و تحلیل می کنند به بازخوانی گذشته شان نپردازند که اساسا موجودیت شان را با همین گذشته نگری اثبات می کنند. ممکن است این نگرش به موضوع رای دادگاه انگلیسی در وهله اول اغراق آمیز و نوعی شوخ طبعی تلقی شود، اما واقعیت این است که با کمی تعمق و غور در حال و هوای مجاهدین این نتیجه گیری ها چندان هم بی ربط و شوخ طبعانه به نظر نمی رسد. من به ضرورت اکثر برنامه های تلویزیون مجاهدین را می بینم. بخشی از این برنامه ها تمایل شدید و افراطی ای برای نمایش دادن روح جوانی و پویایی به مخاطبان خود دارد. به عنوان مثال می توانم ارجاع بدهم به همین برنامه فردای ما. همه تلاش مجاهدین در این برنامه برای القاء این است که بگویند نسل امروز مجاهدین توان و پتانسیل حضور بی وقفه در تحولات آینده را دارد. اما فی المثل وقتی قرار است با یک برنامه جدی سیاسی مثل ارتباط مستقیم یا میز گرد سیاسی که می خواهد حول مسائل بنیادی و تئوریک و حیاتی بحث کند مواجه می شویم، با نوع آدم های فسیل شده ای روبرو هستیم که به ضرب کلی ترفند تصویری و گریم و نور و لنز و… در نهایت همان احساس یاس و از کارافتادگی و نیاز به دوران بازنشستگی را تداعی و القا می کند. جالب اینجا است که این تلاش بی نتیجه از راس تا ذیل مجاهدین را دربرگرفته است. به عنوان مثال می توان به تلاش بی وقفه و مستمر رجوی برای زدودن هر گونه نشانه و عوارض پیری بر روی چهره و رفتارش اشاره کرد. استفاده از انواع رنگ موها و سایر ترفندهای آرایشی و پیرایشی پیش از هر چیز بر اهمیت دریافت روزگاران سپری شده و احساس پیری و خستگی و در نهایت نیاز به دوران بازنشستگی را یادآور می شود. از این منظر جای مجاهدین در انگلستان موزه ای کاملا حالی است.
می توانند از این پس مثل هزاران شهروند بازنشسته انگلیسی کنار رودخانه تایمز هم استراحت کنند و هم مدام به گذشته نقب بزنند. شاید حالا توانسته باشم منظورم را از عنوان انگیزه صنفی مجاهدین بیان کرده باشم. به زبان بی زبانی می خواهم این حقیقت را بگویم که مجاهدین النهایه تبدیل به عضو یک صنف شده اند که لاجرم تامین نیازهای بازنشستگی و از کارافتادگی شان یکی از وظایف مبرم است. رفع ممنوعیت فعالیت مجاهدین در انگلستان پیش از هر چیز به مجاهدین امکان می دهد که امکان گذران این دوران را در کشور سنت – مدرن انگلیس به جدیت دنبال کنند.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا