
یک روز صبح در قرارگاه اشرف، بعد از خلع سلاح و تسلیم آمریکایی ها شدن، به یگان ما ماموریت دادند تا برای آماده سازی زمین صبحگاه اشرف اعزام شویم. نزدیک به 12 نفر با خودروی آیفا عازم محل صبحگاه شدیم، در آنجا از قرارگاه های 20 گانه اشرف نیز نیروهای دیگری برای آماده سازی آمده بودند، تا شروع مراسم که قرار بود عده ای از مردم عراق برای سخنرانی به این مراسم بیایند، چند ساعت بیشتر نمانده بود.
کار ما چیدن صندلی های پلاستیکی در ردیف های مشخص شده بود، چون قرار بود این مراسم از تلویزیون نیز پخش شود، باید نظم و ترتیب صندلی ها کاملا رعایت می شد و هر ردیف و هر ستون در کنار هم و پشت سر هم مرتب می شد. برای اولین بار بود که من می توانستم تعداد مدعوین را کاملا شمارش کنم، صندلی ها دقیقا حدود 950 عدد بود و این یعنی تعداد مدعوین که قرار بود بیایند 950 نفر بود. بعد از چیدن صندلی ها ما نیز در آخر ردیف ها حضور داشتیم تا بعد از اتمام مراسم کار جمع آوری و بارگیری را انجام دهیم . مراسم حدود یازده صبح شروع می شد. موضوع مراسم هم حمایت مردم عراق از حضور مستمر ما در عراق بود و اینکه آنها تایید کنند که مردم عراق خواهان حضور سازمان مجاهدین خلق در عراق هستند. آشپزخانه ها هم موظف شده بودند به تعداد مهمان ها مرغ(به عربی دجاج) و برنج آماده کنند تا در پایان مراسم و بعد از سخنرانی ها مهمانان عراقی ، ناهار میل کرده و قرارگاه اشرف را ترک کنند.
دقایقی بعد مینی بوس ها و اتوبوس ها که از روستاها و شهرهای اطراف وارد اشرف می شدند، وارد شدند و زنان و مردان و کودکان عراقی از آنها پیاده می شدند، یکی از وظائف ما نیز هدایت مدعوین به محل صندلی ها بود، تقریبا تمام کسانی که از مینی بوس پیاده می شدند، سئوال می کردند:
” وین دجاج “؟؟؟ ما هم آنها را به محل صندلی ها هدایت می کردیم، اما آنها باز سئوال خود را تکرار می کردند و اصرار داشتند غذا بخورند و بروند… قضیه اینطور بود که آنها اصلا از موضوع جلسه و سخنرانی ها مطلع نبودند و فقط برای خوردن غذا آمده بودند.
یک بهم ریختگی عجیبی براه افتاده بود و هرکس ما را می دید، سئوال می کرد : ” وین دجاج”؟؟؟
فیلم بردارهای سازمان هم در چندین نقطه مستقر شده بودند تا مراسم را پوشش بدهند.
خلاصه به هر ضرب و زوری بود اهالی منطقه و دجاج خورها را هدایت کردیم تا روی صندلی ها مستقر شوند و قول دادیم بعد از اتمام سخنرانی ها، غذا آماده است و به آنها غذا خواهیم داد.
همه مهمانان که رسیدند و مستقر شدند، چندین ردیف آخر اصلا پر نشده بود، حدود 500 – 600 نفر به این مراسم آمده بودند، به ما دستور دادند که ما هم روی صندلی های خالی بنشینیم تا تعداد جمعیت بیشتر دیده شود. علیرغم اینکه ما هم روی صندلی های خالی نشستیم ، هنوز صندلی هائی خالی بود و کسی نبود تا روی آنها بنشیند، به ما باز هم دستور دادند تا یک درمیان بنشینیم و پرچم هائی نیز به دست ما دادند تا در شلوغی پرچم ها صندلی های خالی دیده نشود.
خلاصه مراسم کوتاه سخنرانی ها تمام شد و مردم به سمت دیگ های مرغ و برنج رفتند، بعد از تقسیم غذا و جمع آوری صندلی ها و جاروکردن و … به سمت قرارگاه حرکت کردیم ، عصر آنروز بود یا فردا ، سر میز شام که سیمای آزادی پخش شد، خبر حضور عظیم مردم عراق ، روی آنتن ها رفت و ما مراسم را یکبار دیگر از سیما مشاهده کردیم، خبر از حضور دهها هزار نفر از مردم عراق در حمایت از سازمان مجاهدین خلق و درخواست آنها برای حضور مجاهدین در عراق خبر می داد. ما پخش و تکرار این مراسم را چندین بار از سیمای آزادی دیدیم.
من خودم اگر آنجا نبودم ، باورم نمی شد که این مراسم فیلم برداری شده ، همان مراسمی است که یگان ما از اول تا به آخر آنجا حضور داشت.
من باور نمی کردم که این تعداد نشان داده شده همان چند صد نفر مرد و زن و کودک عراقی است.
دو روز بعد برای ما نشست قرارگاه گذاشتند و موضوع موضع گیری حول همین مراسم بود، در میانه های نشست یکی از بچه های عرب زبان که آنجا حضور داشت ، پشت میکروفن رفت و از مسئول نشست سئوال کرد که خواهر … من یک تناقض دارم و می خواهم در جمع آنرا بیان کنم، مسئول نشست اجازه داد تا او حرفش را بزند، او گفت خواهر… من خودم آنجا حضور داشتم ، اینکه در اخبار اعلام می شود هزاران نفر از مردم عراق به مدینه اشرف آمدند و از حضور ما در عراق حمایت کردند، به نظرم چون تعداد صندلی ها را شمردم ، کمتر از 1000 نفر بود، سازمان که می گوید در سر در اشرف تابلوی صداقت و فدا نصب شده است ، با این خبر نمی خواند! ما باید حقیقت را آنطور که اتفاق افتاده بیان کنیم …
در آنی نشست به همهمه و سر و صدا کشیده شد، همه متناقض شدند، مسئول نشست که می خواست جلسه را کنترل کند، به او گفت ما در حین جنگ با رژیمی هستیم که به هیچ چیز اعتقاد ندارد و بزرگ نمائی می کند، ما هم باید تعداد خود را دراین جنگ، بیشمار نشان بدهیم، تو اصلا بگو ببینم طرف ما هستی یا طرف رژیم؟ این حرفهای تو حرفهای یک پاسدار و اطلاعاتی است، خجالت نمی کشی؟ ما مجبور هستیم این کار را بکنیم و … چرت و پرت های زیادی بار او کرد، آن بیچاره هم که صداقتش گل کرده بود، مثل یک موش آب کشیده برگشت و روی صندلی خودش نشست…
آنروز آن نشست خیلی زود تعطیل شد و این سئوال در ذهن همه ی ما نقش بست که پس دروغ گفتن در سازمان یک روش معمول است و ما نباید در این مورد روی آمار و ارقام سئوال کنیم.
این مطلب را برای این نوشتم که گاه و بی گاه در سایت های کذاب مجاهدین و سیمای کذائی آزادی ، مراسماتی منعکس می شود و مدعی می شوند که هزاران نفر و صدها نفر به مراسم آمده بودند ، مثل همین مراسم مریم رجوی که ادعا شده است 650 شخصیت زن از 80 کشور جهان از پنج قاره ، از جنبش مجاهدین خلق حمایت کردند…
واقعیت این است که سازمان مجاهدین خلق، از روز اول ، گرگ در لباس میش است، همه چیز در این سازمان دروغ است ، مگر اینکه با سند و مدرک خلاف آن ثابت شود.
در اینجا از تمام مدافعان حقوق بشر و سازمان های حقوق بشری و افراد آزادیخواه، عاجزانه می خواهم تا بجای مماشات با رهبران مردم فریب این سازمان ، به ندای وجدان خود پاسخ داده و برده داری کثیف درون فرقه ای این سازمان را محکوم کرده و خواهان آزادی تک تک اسرای در بند مغزشوئی این فرقه شوند .
محمدرضا مبین