نامه ای از یک خواهر چشم انتظار به برادر اسیرش در اشرف
این خانواده ها نمایندگان ما هستند، برادران وخواهران تو هستند. برادر جان ازهیچ چیز نترس هرچه زودتر خودت را تسلیم نیروهای عراقی کن و به وطن برگرد. ما به توخیلی امید داریم. می دانیم که بالاخره جواب دعاهای خود را دریافت خواهیم کرد.برادرعزیزم از سال 66 تاکنون متوجه دروغ های آنان نشدی. کار اینها تمام است. این بچه ها همه دوستت دارند ومنتظر دیدن توهستند.
واگویه های برادر دردمند تقی صالح؛ عضو اسیر در فرقه رجوی
مگر خانواده ها از سازمان چیز زیادی می خواهند که سران سازمان خانواده ها را بسیجی و سپاهی نام می برد؟ این هم یکی از حقه بازی و حیله گری سران سازمان است که شما را بر علیه ما بشوراند و ما را در ذهن شما دشمن جا بیندازد.آخر مگر می شود برادر و خانواده دشمن آدم باشند؟
نامه خانواده دردمند فاتحی به فرزند دلبندشان
اکنون که دست تقدیر این چنین فرقت و جدایی را برای ما رقم زده و زندگی ما را تیره و مکدر ساخته عاجزانه و دردمندانه و از سوز دل از تو می خواهم در واپسین لحظات که برای پدر دردمندت که اکنون در بیمارستان امید اصفهان بستری است و به خاطر بیماری صعب العلاج (سرطان خون) با مرگ دست و پنجه نرم می کند التفات و توجهی نموده و ازحال او و مادرت دلجویی کنی.مادری که مانند شمع در حال ذوب شدن است.
گرایش های خودکامگی و بازدارندگی رهبر عقیدتی مجاهدین
خانم کهلیک بلاغی بیش از شانزده سال در انتظار شنیدن صدای همسرش آقای قربانعلی مهینی بسر می برد. تامل در محتوای نامه ی ایشان گویای واقعیت تلخ و گزنده ای ست از مرزهای آزار دهنده ای که سران فرقه ی مجاهدین در دنیای مدرن و عصر تحولات دموکراتیک برای اسارت انسانها پدید آورده اند. براستی گرایش های خودکامگی و بازدارندگی رهبر عقیدتی مجاهدین تا کی ادامه خواهد یافت؟
درد دل مرتضی پور حسن برای برادر اسیرش در اشرف
برادرم اسماعیل. من شنیدم که گفتی من از خانواده ات نیستم. قبول اما به شرطی که به من ثابت کنی حرفهایی که زدی حرفهای دلت است که بر زبانت جاریست. بدان که من دست بردار نیستم و تو را تنها با آن سازمان جعلی و دروغین که بر پایه یک مشت اراجیف پشت پرده بنا شده ول نخواهم کرد. تنها برای این نفس می کشم که به تو ثابت کنم می توانم و تورا برمی گردانم.
نامه ای به رضا زنگنه اسیر فرقه رجوی
رضا جان شما در کجای کره زمین زندگی می کنید که الان چندین سال است هیچ تماس تلفنی با ما نداشته اید حتی یک نامه برای خانواده ات ارسال نکرده ای. در حال حاضر در ایران با دورترین نقطه ایران می توانی تماس تلفنی داشته باشی. پادگان اشرف در کجای کره زمین قرار گرفته. در آن بیابان برهوت در پادگانی بسته که ارتباطی با بیرون از پادگان ندارید برای چه هدفی عمر خودت را داری به تباهی می کشی.
عواطف مادرانه و اندیشه ی بسته ی فرقه ی مجاهدین
چـرا باید پدران، مادران و برادران و خواهران پر احسـاس را که خواهـان ارتباط گیری با عزیزانشان در اشرف هستند و سالها از دیدار و تماس با آنها محروم مانده اند و هم اکنون در درب ورودی اشرف در انتظار ملاقات هستند، رهبر عقیدتی مجاهدین آنها را در نهایت گستاخی مزدور بنامد؟ آیا چنین واکنش عصبی و نابخردانه توهین به شان و کرامت انسانها نیست؟
سران مجاهدین، نفرین خانواده ها
آقای باقر حبیب پور بیش از دو دهه است که از دیدار فرزندش خانم فریبا حبیب پور محروم مانده است. مادر (خانم فاطمه عدنانی) و نیز برادر و خواهر فریبا نیز سالهاست امکان دیدار وی را نداشته اند. فریبا در اسارتگاه اشرف و در مناسبات فرقه مخوف مجاهدین گرفتار است. رهبران بیرحـم و بی احساس مجـاهدین اهمیتی به احساسـات سرشـار والدین چشـم انتظار فریبا نمی دهند، آنان از درک عواطف خانوادگی و محبت پدرانه و مادرانه ناتوانند.
نامه خانواده عیسی گل محمدی اسیر فرقه رجوی
ضمن عرض سلام واحوالپرسی امیدوارم که حال شریفتان خوب بوده باشد. باری اگر حالی از خانواده خودتان خواسته باشید الحمدالله همگی صحیح و سالم بوده وهیچ غم واندوهی نداشته فقط دوری شما بی نهایت آنها را رنج میدهد. من می دانم شما ترس ازاین دارید که اگر بیایید شما را آزار و اذیت می کنند چرا که اینگونه به تو و امثال توالقاء میکنند. بخدا قسم چنین چیزی نیست.
نامه خانواده مرادخانی به فرزند اسیرشان فرامرز
برادرعزیزم سالهاست که سعادت دیدارتو نصیبم نشده ولی همیشه به یادت بودم وهستم. امیدوارم سلامت وتندرست باشید و با یاری و خواست خداوند هرچه زودتربه کشورعزیزمان برگردی تا رنج این سالهای دوری با دیدارمان برطرف شود دلم برایت خیلی تنگ شده ومشتاق دیدارت هستم وانشالله که بزودی همدیگر را ببینیم.
اسماعیل پور حسن به شانه هایت احتیاج دارم تا دلتنگی هایم را برآنها فرو ریزم
برادرم به من نگاه کن. دلت تنگ نیست؟ دلت برای محله ات تنگ نیست؟ چطوردلت برای برادرزاده های کوچکت که حالا مردی شده اند وهریک برای خود خانواده تشکیل داده اند وفرزندانی دارند، تنگ نمی شود. گریه میکنی! نه گریه نکن، یکباربرای همیشه به خودت بیا. ازخدا بخواه تورا به جایی که تعلق داری برگردند، به شهرت، به محله ات، به کوچه وپس کوچه هایت، دلت را به دریا بزن وبیا. همه چیزاینجا برای رفاه تو محیاست. باورکن.
نامه ای به بهروز ثابت از اسیران اشرف
مطمئن باش درصورت بازگشت به وطن وخانواده ازهرنظرحمایتت میکنیم وتنهایت نمی گذاریم. آخرتوپاره تن ما هستی. باورکن دیگراشک مجالم نمی دهد. بیا تا ازنزدیک دیدارتازه کنیم وبه اندازه 20 سال با هم صحبت کنیم.با اکبرآقا عکس یادگاری گرفتم وبرایت می فرستم تا باورکنی سران سازمان به شما دروغ میگویند. بدان درصورت بازگشت به ایران هیچ مشکلی نخواهی داشت و در کنار اعضای خانواده ات براحتی زندگی خواهی کرد.