نامه فاطمه سهرابی به برادرش رحیم سهرابی در کمپ آلبانی مجاهدین خلق
رحیم جان سلام برادر عزیزم سالهاست که از تو دور و بیخبرم. اما این دوری باعث نشده لحظه ای تو را فراموش کنم و یا ذره ای از محبتم به تو کم شود. من همیشه پیگیر وضعیت تو هستم. مدام در تلاشم تا به طریقی بتوانم با تو تماس بگیرم و جویای احوالت باشم. رحیم […]
پیام برادران لطفی به علیمراد لطفی در کمپ آلبانی مجاهدین خلق
برادر عزیز علیمراد جان سلام امیدوار هستیم که در صحت و سلامت کامل باشید. برادر عزیزم ما در این سالها چندین بار به بهانه های مختلف برایت نامه نوشتیم به این امید که به طریقی به دستت برسد و بدانی که به یادت هستیم. از سازمان ها و نهادهای حقوق بشری هم مرتب جویای سلامتی […]
نامه علی رضا قلعه ای به عباس گل ریزان در کمپ آلبانی مجاهدین خلق
دایی جان سلام من علی رضا قلعه ای هستم خواهر زاده ات. نمی دانم مرا به یاد می آوری یا نه ! آن زمان که شما به سربازی رفتی من خیلی بچه بودم و سن و سالی نداشتم. مادرم عکسهایتان را نشانم داده اما می گوید الان خیلی شکسته شده ای. دایی جان واقعاً برایم […]
نامه موسی شیرگاهی به پسر عموی خود علی شیرگاهی در کمپ مجاهدین خلق
با سلام علی جان من سالهاست که پیگیر وضعیت تو هستم. من و دیگر اعضای خانواده سالهاست که در انتظار دیدارت هستیم. من چندین بار برای دیدار با تو به کمپ اشرف سابق در عراق آمدم ولی متاسفانه با کارشکنی های مجاهدین خلق امکان دیدار حاصل نشد. آنها با سنگ و فحش و ناسزا از […]
نامه حمید فرخی به برادرش بهزاد فرخی در کمپ مجاهدین خلق
بهزاد جان با سلام حالت چطور است؟ مدتهاست از تو بی خبر هستم. کاش می شد به تو دسترسی داشتم تا لااقل گاه به گاه برایت نامه بنویسم. صدایت را بشنوم. کاش می شد مانند بقیه برادرها هر موقع دلتنگت می شوم تماسی بگیرم و از دلتنگی دربیایم. برادرجان تا جایی که از تو شناخت […]
نامه کرمعلی شعبانپور به برادرش حسن شعبانپور در آلبانی
حسن جان سلام حسن جان این نامه را از سر دلتنگی می نویسم. سالهاست که دلتنگ تو هستم. این که بنشینم و با تو حرف بزنم. فکرهای زیادی در سرم هست که دوست داشتم در موردش با تو حرف بزنم. من چندین سال است سعی می کنم مسئله نیامدن تو را هضم کنم. این که […]
نامه آمنه یوسفی گیلاکجانی به برادر اسیرش محمدتقی یوسفی گیلاکجانی
سلام به برادر عزیزم. سلام به پاره تنم. عزیز دل خواهر خوبی؟ انشالله که در صحت و سلامتی کامل باشی. عزیز خواهر الان با توجه به اتفاقات اخیر و به کنترل گرفتن کمپ مانز توسط پلیس کشور آلبانی، بهترین فرصت برای یک انتخاب خوب و فرار از چنگال رجوی و پناه بردن به پلیس و […]
نامه حسین ثابت رستمی به برادرش محمد مهدی ثابت رستمی
برادر خوبم سلام حال و احوالت چطور است؟ برادر جان هر موقع که به دیدن پدر و مادر پیرمان می روم سراغ تو را می گیرند و می پرسند محمد مهدی تماس گرفته یا نه؟! من دیگر هیچ جوابی برای گفتن ندارم. دلتنگی شان را که می بینم ، دلم می گیرد. واقعاً چه اتفاقی […]
نامه علیرضا خزایی به برادرش محمدرضا خزایی در کمپ آلبانی مجاهدین خلق
محمد رضا جان سلام امروز وقتی با مادر جان حرف می زدم بی اختیار به یاد تو و خاطرات گذشته افتادم. مادر خیلی پیر شده و مدام بهانه ات را می گیرد. مدام چشم انتظار دیدار با توست، با پسرش، با جگرگوشه اش. برادر خوبم مگر چه مشکلی بوجود می آید اگر یک تماس بگیری […]
نامه سکینه فرحناک به خواهرش زهرا فرحناک در کمپ آلبانی مجاهدین خلق
زهرا جان سلام خوبی نازنینم؟ چه خبر از خودت و دلبندت محمد؟ البته که میدونم متاسفانه ازش بی خبر هستی. زهرا جان لابد در جریان اخبار اخیر آلبانی به خصوص بازرسی دولت و پلیس کشور آلبانی از مقرتان مانز را هستی. من که فکر میکنم همان سرنوشتی که در عراق برای رجویها رقم خورد و […]
نامه سید محمد یعقوبی به خواهرش هاجر یعقوبی در آلبانی
هاجر جان سلام امیدوارم حالت خوب باشد. من چندین بار در سایت نجات برای تو نامه نوشتم و از وضعیت خانواده و اینکه از تو پس از رهایی از تشکیلات رجوی حمایت می کنیم نوشتم ولی افسوس سران سازمان مجاهدین خلق اجازه یک تماس تلفنی به تو نمی دهند. هاجر جان تو خواهر من هستی […]
نامه محمد جمالی به عموی اسیرش جهانگیر جمالی
خدمت شما عموی مهربانم عرض سلام و ادب دارم و سلامتی و رهایی شما از بند و زندان رجوی را صمیمانه از خدای بزرگ خواهانم . عمو جان بنده و تمام اعضای خانواده بزرگ جمالی خیلی خیلی دلتنگت هستیم. نمیدانم روستای شیله وشت را یادت هست همانجا که زاده شدی و از آنجا برای خدمت […]