آقای بان کی مون برای رهایی افراد آنها را انفرادی طرف حساب قرار دهید – قسمت اول
مسئول انجمن در رابطه با وضعیت افراد در لیبرتی برای خانوده های حاضر در جلسه توضیح داد: بنا به اخبار و افشاگری افرادی که در چند ماه اخیر از فرقه جدا شدند و مطالب خود را در سایت ها انعکاس دادند، رهبران فرقه بعد از جمع شدن اشرف و فرار رجوی، با انبوهی از سئوالات از طرف اعضا مواجه شدند که برای فرار از پاسخ، مجبور شدند تا به فرمانده هان دستور دهند تا هر گونه سئوال از طرف افراد را ممنوع کنند.
مریم با کبوترهایی که به هوا پرتاب می کند فرزندان ما را فراموش می کند
مریم قجر با کبوترهایی که به هوا پرتاب می کند فرزندان مارا فراموش می کند. او کمر به کشته شدن تمام فرزندان ما بسته، می گوید تا یک نفر مانده من با کشور ایران مبارزه می کنم.چراخودش اونجا در عراق نمانده که ببیند بچه ها چه می کشند؟ ما بچه هامان را با بدبختی بزرگ کردیم اگر من مادر می دانستم که فرزندم عاقبتش اینجور می شود اصلا بچه دار نمی شدم.
نامه ام را به دست فرزندم برسانید
آقای زاداسماعیلی درملاقات اخیرشان دردفترانجمن نجات گیلان ضمن یادآوری آن خاطرات تلخ عنوان کردند که به هرحال ما خدایی داریم که بالای سرمان هست وبه قطع و یقین با گرفتن جان بی مقدار رجوی و سربه نیست کردن فرقه تبهکارش موجبات رهایی فرزندانمان را فراهم خواهد ساخت وما درآرزوی تحقق همین امرزنده ایم وبس.آقای زاداسماعیلی درادامه ملاقات با مسول انجمن نجات درخواست کردند که درصورت امکان نامه هایش به دبیرکل سازمان ملل و همچنین به فرزندش برسد
نسل جدید به رجوی ها چه می گویند؟
آقای رضا محمد نژاد خواهر زاده اسیر فرقه پرویز حیدر زاده می باشد. وی که از یاد آوری فراق دایی و مرگ پدر بزرگش متاثر شده بود گفت: لعنت به رجوی ها که باعث مرگ خانواده ها شدند ؛ لعنت به آنها که اعضاء را در بند کشیدند و همچنان اصرار بر اسارت آنها دارند. او با خشم و ناراحتی ادامه داد: به رجوی بگوئید اگر مادران و پدران دار دنیا را وداع کردند بداند نسل جدید او را رها نمی کند
برادرم! چه روزهای پر اضطراب و پر التهابی را در بیخبری از تو گذراندهایم
رهبران سازمان و اعضای رده بالای آن که در پناه گاههای امن آرمیده اند؛ توجهی به وضعیت و امنیت شما ندارند. در واقع آنها تمایلی ندارند تا برای انتقال شما بهصورت فردی به کشورهای ثالث همکاری و شرایط را فراهم کنند. چراکه میداند بدین ترتیب ساختاری که قبلاً در اشرف و اکنون در لیبرتی بر شما حاکم کردهاند از هم فرومیپاشد.
ملاقات با خانم شهربانو مرندی در دفتر انجمن نجات گیلان
یعنی این جهان اینقدر بی حساب و کتاب است که رجوی سرکش فرزندان مان را براحتی هرچه تمامتر به کشتن میدهد و پاسخگوی کسی هم نیست!؟ چندی قبل100 نفر را به بهانه حفظ اموال بی مقدار اشرف به قربانگاه فرستاد و لجوجانه میگفت اشرف را ترک نمی کنیم ولیکن با به قربانگاه فرستادنشان اشرف به زباله دان تاریخ پیوست.
رویای مادرانه ـ نامه خانم ثریا عبداللهی به فرزندش امیر اصلان ـ قسمت سوم
بعد از تمام شدن مصاحبه ات میدونی بچه خواهرت، همان بچه ای که بغلت عکس انداختی چی گفت؟ گفت مامانی، دائی خیلی عصبانی بود از چشماش فهمیدم که تند تند پلک میزد و مطلبی که براش نوشته بودند یادش میرفت و به کاغذی که جلوی دائی روی میز بود نگاه میکرد و حرف میزد معلوم بود دائی خیلی زحمت کشیده بود تا مطالبی که براش نوشتند را حفظ کنه.
رویای مادرانه ـ نامه خانم ثریا عبداللهی به فرزندش امیر اصلان ـ قسمت دوم
نمیدانی امیرم زمانی علی روی دوش پرویزعمو بود، عمو چه میکرد وداد میزد: ای نامرد امیر این رسم مردانگی بود این بود غیرت و شرف تو … علی اقا تا لحظه جان دادن فقط گفت: امیراصلان ولی توحتی یک زنگ هم نزدی که علی بابا صدای تو رو بشنود و در آرامش بمیرد و وقتی پرویزعمو رفت توی قبر که علی بابا رو تو قبر بزارن باز پرویزعمو گفت: عیبی نداره امیراصلان، من بازم برای علی بابات اصلان میشم
دل نوشته ای برای پسرم
پسرم. برای مادرت یکبار بوسیدنت و درآغوش گرفتنت یک حسرت شده وبشدت با بیماری دست به گریبان است. بیماری وکهولت سن وکم بینی و کورچشمی باعث شده دیگرنتواند یک زندگی نرمال داشته باشد. تنها خواسته اش دراین زمانه سخت و بی رحم دیدار توست، همین وبس.پسرم. خودت را ازاین حصاری که دور خودت کشیدی آزاد کن.
حضور آقای طاهر محمدزاده در دفتر انجمن نجات
گفته هایی جا مانده دارم که این گفته درد و دل های پسرت است پسرت مجتبی. چرا او نباید پدرش را ببیند چرا باید داغ ندیدن پدر داغ دوری پدر بر دلش بماند او نیز بی صبرانه منتظر تو است پدری که سالها از او دور بوده نه فقط مجتبی بلکه همسرت هم دوریت را تحمل کرده و سختی های زندگی را به جور کشیده. با آمدن تو گرمی زندگی کل خانواده را دو چندان می کنی. امید آن است که نامه ام را بخوانی و نزد خانواده ات بازگردی و مطمئن باش تمام سعی تلاش خود را برای بازگشت به کشورت انجام خواهم داد.
نامه صمد رجبی شهرستانی به برادرش
برادرم مجید عزیزم صحبت های زیادی با شما دارم ولی طولانی می شود امیدوارم یه خورده فکرت را به کار بیندازی و تصمیم قاطع بگیری. همان طوری که شنیدم الان که اردوگاه شما تغییر کرده و از زندان اولی و خطرناک یعنی (اشرف) بیرون آمدید راحت تر می توانید خود را به سربازان عراقی برسانید و از آنجا خلاصی یابید. می دانم شما را می ترسانند از اینکه اگر بیاید شما آزار و اذیت می کنند، ولی من به عنوان برادرت به شما اعلام می کنم از این خبرها نیست خیلی ها از اشرف فرار کردند
رجوی جان برادر دیگرم اسماعیل اسدی را هم به خطر انداخت
خانواده ما برنامه اعتصاب غذایی که به دستور رجوی و همسر خارجه نشینش برای اسیران باقی مانده در لیبرتی تدارک دیده شده را محکوم می کند و یقین داریم که رجوی علاوه بر شستشوی مغزی برادرم حال قصد دارد با سوءاستفاده ازاحساسات برادرانه وعاطفی او نسبت به کشته شدن برادرش دراشرف، وی را هم دربرنامه ی اعتصاب غذا درلیبرتی به کشتن دهد.