یکشنبه, ۱۶ آذر , ۱۴۰۴
به بهانه احتمال خروج مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا! 03 مهر 1391

به بهانه احتمال خروج مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا!

امریکا روزی خواست که ارتش آزادیبخش ساخته و پرداخته و تحت الحمایه صدام خلع سلاح و منهدم شود و روزی خواست که اسارتگاه اشرف تعطیل ومضمحل شود وجملگی درکمپ لیبرتی محل سابق نیروهای خودش موقتا سکنی داده شوند وحال میخواهد اجبارا با بیرون آوردن اسم مجاهدین ازلیست تروریستی، مزدوران خودش را از باتلاق بحرانی که رجوی درعراق درمقابل دولت ومردم عراق فرو رفته نجات دهد و با خروجشان ازلیست تروریستی و نهایتا یحتمل با خروجشان ازعراق، این برگ سوخته را درمقابل جمهوری اسلامی ایران داشته باشد!

آغاز غازچرانی سران فرقه مجاهدین 14 مرداد 1391

آغاز غازچرانی سران فرقه مجاهدین

دو روزی در زندان طباطبایی سر کردیم که گفتند آماده باشید به نشست می رویم. محل نشست در تالار بهارستان، محل نشست شورایی ها و خالی بند ها. طولی نکشید که رجوی وارد سالن تالار شد. به چهره اش نگاه می کرد یم،حال درستی نداشت.بعد از کمی بحث گفت پرچم انحلال ارتش را با خودم آوردم و شما می توانید سر زندگی خودتان بروید…

خاطره ای از هادی نگراوی 14 مرداد 1391

خاطره ای از هادی نگراوی

رخلاف گذشته خیلی گرفته بود و درخود فرو رفته بود.می گفت به دلیل شکنجه های روحی و روانی شدید نمی توانم با تو صحبت کنم.وضعیت جسمی و روحی و روانی وی حاکی از بیماری خاصی در او بود. بعد از نشست های طعمه که او سوژه شده بود و به تحریک مسئول نشست خانم فائزه محبت کار چند نفر از مزدوران رجوی جلوی محمد را گرفته بودند و حسابی او را کتک زده بودند..

خاطره ای از شب محاصره کمپ اشرف توسط آمریکایی ها 03 مرداد 1391

خاطره ای از شب محاصره کمپ اشرف توسط آمریکایی ها

اما شب دوم بود که ما 7 نفر درضلع جنوب شرق کمپ اشرف بودیم ساعت 15/22 بود که رادیو فردا اطلاعیه ای از سوی ارتش پنجم خواند و گفت کمپ اشرف با نفرات این ارتش محاصره هستند تا نفرات ین گروه را خلع سلاح کنند من درآن شرایط اساساً آمادگی پذیرش چنین اطلاعیه ای را نداشتم. یکی و دو روز قبل که خود آقای رجوی پیام داده بود و در آن به این اشاره کرده بود که با انقلاب مریم توانستیم آن امپریالیسم افعی را رام کنیم

بتول رجایی میخواست حق خواهر مریم را از حلقوم ما بیرون بکشد!؟ 13 تیر 1391

بتول رجایی میخواست حق خواهر مریم را از حلقوم ما بیرون بکشد!؟

بتول رجایی وارد سالن شد میکروفن را در دست گرفت بدون مقدمه شروع کرد به فحش های رکیک به ما که در سالن نشسته بودیم. در ادامه گفت بچه ها دارند به عملیات می روند و ماموریت خود را انجام می دهند و روی خواهر مریم را سفید می کنند، آنوقت شما در مقر می خورید و می خوابید. شورای رهبری تا صبح خواب ندارد کارهای عملیات را دنبال می کند شما چه ارزشی در سازمان دارید حیف نان و آبی که سازمان به شما می دهد چرا درخواست نمی کنید در عملیاتها شرکت کنید.

حقایقی درباره جنایات و شکنجه های سران مجاهدین – قسمت ششم 07 خرداد 1391

حقایقی درباره جنایات و شکنجه های سران مجاهدین – قسمت ششم

در بیشتر نشست های عملیات جاری و نشست دیگ، نفرات که سوژه می شدند فرماندهان زن قرارگاه مثل رقیه عباسی FA و فرمانده قرارگاه 4 که روبروی دفتر مقر فرماندهی او محل نشست بود یا فرشته شجاع مسئول پذیرش در سال 80 و فرمانده قرارگاه 12 در سال 82، مکرر سوژه ها را تهدید به قتل می کردند اگر سوژه ها از قبول حرفهای افراد نشست که به آنها فشار می آوردند، خودداری می کردند و سلطه بی چون و چرای سازمان را نمی پذیرفتند به آنها می گفتند: تو را جر می دهیم!

حقایقی درباره جنایات و شکنجه های سران مجاهدین – قسمت پنجم 30 اردیبهشت 1391

حقایقی درباره جنایات و شکنجه های سران مجاهدین – قسمت پنجم

فرمانده اکیپ امریکایی یک برگ کاغذ A4 سیاه و سفید که نقشه ی منطقه روی آن ترسیم شده بود را روی ماشین ما گذاشت و با جلیل طوسی دوباره مشغول صحبت شد وقتی مجید شکوه زاده نقشه خودمان را بیرون آورد و بر اساس آن به فرمانده امریکایی توضیح داد او بسیار متعجب شد و گفت که نقشه ما سیاه و سفید است و خیلی دقیق نیست اما نقشه های شما رنگی و با توضیحات و مختصات دقیق است این قضیه ثابت می کرد سازمان چقدر همکاری دقیق با استخبارات رژیم بعثی صدام داشت و از طرف آنها حمایت می شد.

خاطرات قادر رحمانی عضو سابق مجاهدین – قسمت هفدهم 25 اردیبهشت 1391

خاطرات قادر رحمانی عضو سابق مجاهدین – قسمت هفدهم

شاید سوال این باشد چرا رهبران سازمان به نفرات دروغ گفتند و اعتراف نکردند که موضوع خلع سلاح است چون دیگر بودن یا نبودن فرقی نمی کند. اما پرسش بعدی این است در این گیر و دار رهبر عقیدتی کجاست؟ تا حالا که هیچ خبری نبود و مهم هم نیست که طی این سالیان عمر و جوانی نفرات چه جوری تلف شده و به هرز می رود. بعد معلوم شد که برای رهبر عقیدتی مجاهدین عمر و جوانی و حتی مرگ اعضا و کادرهای تشکیلاتی خیلی مهم نیست

یاد گذشته تلخ و نچندان دور در پادگان اشرف 10 اردیبهشت 1391

یاد گذشته تلخ و نچندان دور در پادگان اشرف

چه کسی باور می کند که در پادگان اشرف رادیو فردی داشتن جرم محسوب می شود چه کسی باور می کند در پادگان اشرف از کمترین آزادی بهره مند نبودیم و… باور کردن این موارد سخت است ولی واقعیتی است که وجود دارد. اُردوگاه اشرف در بیگاری کشیدن بی نظیر است روزهایی بود شب تا صبح از ما کار می کشیدن و تازه طلبکار ما هم بودند که کار نکرده زیاد دارید و یا در نشست های من در آوردی رهبر فرقه زیر ضرب می رفتیم. مثل برده از ما کار می کشیدند.

خاطرات قادر رحمانی عضو سابق مجاهدین – قسمت شانزدهم 29 فروردین 1391

خاطرات قادر رحمانی عضو سابق مجاهدین – قسمت شانزدهم

طی 20 روز، بیست سوژه با سناریوهای مختلف پیاده کردند. فرماندهان سازمان واقعا افرادی غیر قابل کنترل هستند و از نظر روانی نرمال نبودند. در نشست های باقرزاده دقیقا فرماندهان زن عضو شورای رهبری و سایر افراد رده بالای سازمان حالات روحی آنرمال خود را به نمایش گذاشتند. فردی به نام اردشیر که از ناحیه پا فلج و ساکن یکی از کشورهای اروپایی بود و سالها در اشرف بسر می برد چنان تحت فشارش قرار دادند که هر انسان آزاد اندیشی را ناراحت می کرد

حقایقی درباره جنایات و شکنجه های سران مجاهدین – قسمت سوم 27 فروردین 1391

حقایقی درباره جنایات و شکنجه های سران مجاهدین – قسمت سوم

صادق اهل کرمانشاه یا سنندج، عینکی و موهای سرش ریخته بود. اهل سیاست نبود. سازمان و تشکیلات مجاهدین را قبول نداشت. سال 80 در قسمت ورودی او را دیدم. بعدها به عنوان کاندید عضویت شناخته می شد. در قرارگاه 4 ارتش سازماندهی شد پس از رفتن به زمین و پراکندگی به دلیل فشارهای روحی و روانی که از سوی مسئولین زن سازمان بر وی وارد می شد و تهدیدهای مکرر و آزار و اذیت های فرماندهان مرد قرارگاه 4 در هنگام استقرار در سه راه امام ویس ـ نفت خانه و جلولا که خارج از جاده مستقر بودند در داخل سنگر با سلاح کلاش خودکشی کرد

حقایقی در باره جنایات و شکنجه های سران مجاهدین – قسمت دوم 22 فروردین 1391

حقایقی در باره جنایات و شکنجه های سران مجاهدین – قسمت دوم

شخصی به نام مهدی برائی با نام مستعار برنا که بعدها به همراه سری دوم جدا شدگان سازمان به ایران بازگشت به دلیل کنجکاوی و نگاه کردن به داخل ماشین های قسمت اداری که در حیاط پارک می شد با تاخیر یک هفته ای و پس از ما او را به پذیرش آوردند وقتی از او سوال کردم که چرا به پذیرش دیر منتقل شدی؟ گفت: مرا به ضد اطلاعات بردند و آن قدر سین جین کردند فحش و دشنام دادند و افترا زدند تا اعتراف کنم نفوذی رژیم ایران هستم آن هم به دلیل اینکه به داخل ماشین های پارک شده در حیاط نگاه کرده ام!!

blank
blank
blank